شعر در مورد مزاحمت

شعر در مورد مزاحمت ، شعر و متن در مورد مزاحم بودن و مزاحم نشو و ایجاد مزاحمت همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد مزاحمت

دیگر مزاحمت نمی شوم ،

این آخرین نامه را

پاره کن ؛نخوانده تمام کن

این درد خود کامه را

تا همین نیمه راه که آمدی ،

بس است – بی تو می روم

یک نفر باید تمام کند

این عشق بی ادامه را

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد مزاحم بودن

مزاحم هواتو دارم پنهونی

با این که عاشق اونی

با این که حتی ذره ای

نخواستی از من بدونی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد قهدریجان ، شعر زیبا و کوتاه درباره شهرستان قهدریجان

شعری در مورد مزاحم

چقدر سخته

دلتنگ صدایی باشی

که قول دادی

هیچ وقت مزاحمش نشی…!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره مزاحمت

همه را کنار میگذاری

و دلت میخواهد

همان که کنارت گذاشت

مزاحم تنهایی ات شود..

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد مزاحم

به صفحه های زندگی سوالها نوشته ام

نپرس ازاین سوالها که بی جواب می شود

دلم! به وقت گریه ات مزاحمت نمی شوم

به اشک خون چکیده ات دلم کباب می شود

بیشتر بخوانید : شعر در مورد مراغه ، شعر ترکی و فارسی کوتاه و زیبا در مورد شهر مراغه

شعری درباره مزاحم

غزل سرودن من هم حکایتی دارد

به این بهانه دلم با تو صحبتی دارد

گلایه کردی و گفتی مزاحمت هستم

مگر شنیدن حرفم چه زحمتی دارد؟

مگر تو غربت چشمِ مرا نمی بینی؟

شکستن دل بی کس چه لذتی دارد؟

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره مزاحم شدن

رد شدی از تو خیالم

دیگه عاشقت نباشم

منم از یاد تو رفتم

تا مزاحمت نباشم

به غریبه تکیه کردی

تا برم از سر راهت

بی گناهیمو نشون داد

اعتمادم به نگاهت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره مزاحم

میگوید مزاحم نشوید و من

پشت خط دارم عذاب میکشم

میگوید مزاحم نشوید و من

دارم به خودم فحش میدم

میگوید مزاحم نشوید و من

از حرص به خودم چنگ میزنم

میگوید مزاحم نشوید و من

ذره ذره میسوزم آب میشوم

میگوید مزاحم نشوید و من

طاقت نمی آورم زنگ میزنم

میگوید مزاحم نشوید و من

اینبار…. خودم را دار میزنم …

بیشتر بخوانید : شعر در مورد مرند ، شعر زیبا و کوتاه ترکی و فارسی در مورد شهر مرند

شعر در مورد مزاحمت

سلام نیمه شبم به حافظ حکایت دارد

روح پاکش زین مزاحمت شکایت دارد

گر نیمه شب بود وروحش خسته گشته

به قسم عشق خواستم مرا حمایت دارد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد مزاحم بودن

تلفن خدا هیچ وقت مسدود نمی شه

تلفن خدا هیچ وقت اشغال نیست

اگه زیاد زنگ بزنی

خدا نمی گه : مزاحم نشو!

اگه پشت تلفن سکوت کنی،

خدا فحشت نمی ده!

خدا همیشه در دسترسه.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد مزاحم

تا بیایی،

با کتاب هایی که

پیش چشمشان عشق بازی کرده ایم،

گپ میزنم!

تا از تو می گویند جلوی دهانشان را می گیرم!

تا تو بیایی،

روزهای لعنتی و مزاحم را

مثل لباس هات وقت عشق بازی،

یکی یکی پرتاب میکنم به هیچ جا!

تا بیایی،

چقدر کار دارم،

چقدر شعر برای نوشیدن!

چقدر تو برای بوسیدن!

تا تو بیایی دیگر عاشق شده ام!

قول…

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شخصیت ، انسان و زن و شخصیت بخشی انسان های بزرگ و خوب

شعر درباره مزاحمت

قول میدم دیگه مزاحمت نشم

دیگه بهت سلام ندم جویای احوالت نشم

دیگه سراغ تو نیام سر راهتو نگیرم

تو شبای بی کسیم بهونتو هی نگیرم

دیگه نگم دوست دارم،خیلی زیاد

برات دعا کنم گلم،بهتر از من گیرت بیاد.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد مزاحم

وقتی به من گفتی برو،

مزاحم نشو،کار دارم

رفتم…!

دلم شکست

چشمانم بارانی شدند

” قلبم ” خجالت زده شد…

ودستانم شرمنده…

حیف از احساس پاک احساسم …

ومن چه بیهوده گدایی می کردم…

گدای “عشق” تو بودم

و تو گدای “دیگری”

رفتم…

روزی تو هم خواهی رفت…!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره مزاحم

تمام این گرفتاری ها فقط یک مگس مزاحم است

که با تکان یک دست برطرف می شود…

بدبختی فقط هنگامی به سراغ من می آید

که ببینم آیدای من، لبخندش را فراموش کرده است.

فقط در چنین هنگامی است

که تلخی همه ی بدبختی ها قلب مرا لبریز می کند.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شهر هرت ، اشعاری زیبا و کوتاه و طنز در مورد شهر هرت و بی قانون

شعر درباره مزاحم شدن

میرم به سوی سرنوشت

آخه کی قصه مو نوشت؟

دیگه میخوام ببینمش

شاید یه سر برم بهشت

تو لحظه های آخرم

از تو یه خواهشی دارم

ببخش مزاحمت شدم

جز تو کسی رو ندارم

اگه یه روزی اون دلت

بهونه منو گرفت

اگه توی تنهاییهات از

از دل من سراغ گرفت

بهش بگو دیوونه بود

آخه دلش ویرونه بود

بگو چشاش ابری بودن

حرفاش همه جعلی بودن

شاید فراموشم کنه

مثل تو خاوشم کنه

غرورش زحمت

آینه داران برنمیدارد

تو محو خویش باش

اینها نمی آید بکار او

.

ای مگس حضرت سیمرغ

نه جولانگه توست

عرض خود می بری

و زحمت ما می داری

.

گفتی سر تو بسته

فتراک ما شود

سهل است اگر تو زحمت

این بار می کشی

.

تاختن آورد هجر،

تیغ بلا آخته

زحمت هستی ما،

از ره ما برگرفت

.

از زحمت خاقانی

مازار که بد نبود

گر خوان وصالت را

چون او مگسی باشد