شعر در مورد اسم بهار ، جملات عاشقانه و متن کوتاه و دوبیتی درباره اسم بهار - پارسی زی
شعر میلاد حضرت ابوالفضل ، العباس علیه السلام + شعر میلاد حضرت عباس ع

شعر میلاد حضرت ابوالفضل ، العباس علیه السلام + شعر میلاد حضرت عباس ع

شعر میلاد حضرت ابوالفضل شعر میلاد حضرت ابوالفضل ، العباس علیه السلام + شعر میلاد حضرت عباس ع همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر تسلیت مرگ کودک ، شعر و متن تولد برای کودک فوت شده

شعر تسلیت مرگ کودک ، شعر و متن تولد برای کودک فوت شده

شعر تسلیت مرگ کودک شعر تسلیت مرگ کودک ، شعر و متن تولد برای کودک فوت شده همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …

شعر در مورد حمایت از دوست ، شعر درباره دوست باوفا و صمیمی از شهریار و حافظ

شعر در مورد حمایت از دوست ، شعر درباره دوست باوفا و صمیمی از شهریار و حافظ

شعر در مورد حمایت از دوست شعر در مورد حمایت از دوست ، شعر درباره دوست باوفا و صمیمی از شهریار و حافظ همگی در …

شعر در مورد اسم بهار

شعر در مورد اسم بهار ، جملات عاشقانه و متن کوتاه و دوبیتی درباره اسم بهار

شعر در مورد اسم بهار ، جملات عاشقانه و متن کوتاه و دوبیتی درباره اسم بهار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد اسم بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه
ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا در مورد اسم بهار

روزی اگر ببینم آمده ای

بسان کبوتری خسته از دیاران دورست، یار!

با زیبایی بی پایانی در چشمهایت

و بهاری در گیسوانت…

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بغل ، متن زیبا و عاشقانه بوسه و آغوش + آغوش یار و عشق و نوازش

شعر قشنگ در مورد اسم بهار

گریه نکن بهار بارانی ام
گریه نکن دخترک عزیزم
بهار لحظه های ناگریزم
بذار با اشکات گل عشق بسازم
تو باغچه ی دل خودم بذارم
گریه نکن بهار اطلسی هام
دخترک ترانه و عزلهام
ببین برات چه شاعرانه مادر،
با دست دل شعر و عزل می بافه!
گریه نکن ماه شبای تــــــارم
مگه قرارمون باهم یادت رفت؟
برای هم عزل شدن،شعر شدن ,قصّه شدن
مــــــادر هم، بـــابــــا شدن یادت رفت؟
گریه نکن عروسک قشنـــــــــگم
نذار با گریه هات دلم بشکنه
من از نبودن بابات شکستم
حالا تو هم قلب منو می شکنی؟
گریه نکن دختـــرک صبورم
منو ببین چقد صبــــوری کردم
تو دل خود گریستم و شکستم
به روی خود دمی نیاورده ام!!!
گریه نکن دخترک غزل ها
مامان برات پدر میشه عزیزم
مثل یه کوهی که همیشه تنهـــا تموم غمهاتو به دوش می کشــــم
تو تنها همدم دل مـــــادری
گریه نکن بهونه ی زندگی
تو یـــادگــــار عـــــشقی به وسعت دل خراب منی

نذار غم غریبی روزگـــــار رو خنده های نــــاز تو جا بشه
بخند از ته دل کوچکت بذار دل مادرتم بخنده
گریه نکن غزال قلب خسته ام
تو رو خدا به من داده که گاهی، بوی بــابــا رو از تو من بگیرم
تو بی وفایی نکنی عزیزم تو دختر صبور من بمونی
مثل بابا قد نکشی تا ابرا
مادرتو نذاری تک و تنها
گریه نکن دخترک بهارم
گریه نکن نبودن بابارو مامان برات یه جوری پر می کنه
تو هم بگو دخترک قششنگم،برای مادرت یه همدم میشی؟
وقتی دلش از این زمونه خسته است برای گریه هاش یه شونه میشی؟
مامان فدای اون همه قشنگیت
نداشتن سنگ صبور منو تو هم رو شونه های خود می کشی؟
وقتی دلم از همه جا می شکنه
برای لحظه ای تو بابا میشی؟
تکیه کنم به سینه ی صبورت
گریه کنم به وسعت نبودش؟
هق هق بعض این همه روزارو رو شونه های تو زمین بذارم؟
ببین چه ماتمی تو قلب منه؟
اما فقط برای تو می خندم
شده ببینی گریه های منو؟
وقتی که دلتنگ یه کوه عشقم؟
ببین چه بازیگر ماهری شد مادر خسته از غم زمونه؟
مثال سیب سرخی ام که هرگز درون پوچمو کسی ندیده!!!
منو ببخش دختر نازنینم دلم پره ز دست این روزگار
گریه نکن بهونه ی بودنم
ببین غم کدوممون عمیقه ؟
مامانی که هم مامانه هم بابا، شده غریبه با تموم دنیا ؟
دختری که فقط بابا نداره به جاش یه کوه پر ز غیرت داره؟
بخند با تموم مهربونی بذار که روزگار دلش بسوزه
وقتی ببینه که صبوری کردی بذار که آتیش بگیره بسوزه
ز هرم خنده های نازنینت
گریه نکن دخترک صبورم
گریه نکن بهاربی خزانم

⇔⇔⇔⇔

شعر عاشقانه در مورد اسم بهار

جوانه زده

گلدان کوچکم

دلم کمی بهار می خواهد

نمی آیی؟

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد اسم بهار

در سکوت خلوت و سیاه شب
بغض می کنند
دستهای من میان دستهای تو
مثل آسمان روشن کویر
در بلوغ شعر من نشسته ای
گریه می کنی ولی بدون ابر و باد
شعر می شوی ولی بدون وزن و قافیه
ساده و سپید و سر به زیر
در سکوت ممتد ستاره ها شکسته ای
گریه می کنی و بغض می کنم
نازنین…
شکسته ای و درک می کنم
دل به آسمان شب نبسته ای
و باز می شوم
زندگی
این همیشه ساری از دقیقه ها
پر ز موجهای تیره روشن است
غم نخور اگر ترانه مرده است
عشقهای بی بهانه مرده است
غم نخور اگر جوانه های شهرمان
ساقه هایشان سیاه
خنده های گاه گاهشان سیاه
ناشکفته در تراکم دقیقه ها تباه می شوند
غم نخور اگر تمام سفره ها پر از تهیست
غم نخور اگر پدر
درد می کشد برای کودکش
درد می کشد برای سفره تهی
برای مردن بهانه ها
روی چهره زنی که درد می کشد
غم نخور برای مادری که چهره اش خمیده است
زیر بارش مهیب روز و شب
بی پدر بزرگ می شود کودکی
بی که خو کند به زندگی
این همیشه ساری از دقیقه ها
گر شده برای لحظه ای
کودکش بزرگ می شود
در هجوم وحشی تگرگ
بی که سقف امن سایه محبتی پناهشان
بی که چشم روشن ستاره ای چراغشان
غم نخور عزیز من
دست بی محبت تگرگ
آب می شود
خانه سیاه شب
خراب می شود
دستهای خاطره دوباره برگ می دهد
جاری تمام اشکها شراب می شود
هر ستاره باغ می شود
کوچه های شهرمان
خالی از صدای تیره کلاغ می شود
خوب من
ای هماره آشنای کودکان سرزمین من
من و تو
من و تو و دستهایمان
عشق را به کودکان سرزمینمان
یاد می دهیم
دردهای بی بهانه را به باد می دهیم
عشق چیز روشنیست
در سکوت سرد شب
یاد می دهد که زندگی کجاست
یاد می دهد که می شود غزل سرود
در تراکم سیاه ابرهای بی بهار
من و تو
چتر می شویم
روی ساقه شکسته از تگرگ
سقف می شویم
روی آشیان جوجه های نورس بهار
روی باغ روشن ستاره ها
در هجوم ناگهانی بلوغ
من و تو دستهای روشن بهار
بغضهای این همه ترانه های ساده را
مثل جویبار دوستی
مثل جویبار عشقهای کودکی
در تمام کوچه های شهرمان شراب می شویم
زندگی ترانه ایست ماندگار
خاطراتمان اگر چه تیره
روز بعد می رسد
برف هم رنگ روشنیست
ما بهار می شویم.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد کفش ، متن ادبی و شعر عاشقانه در مورد کفش پاشنه بلند و کفش هایم

بهترین شعر در مورد اسم بهار

من در سر رویایی دارم

تو درخت نارنج شوی،

من خاک…

در من ریشه بدوانی

به وقت بهار،

شکوفه‌ها‌مان را

بارور شویم

و خدا

مست شود از عطر باهارنارنجِ ما…

⇔⇔⇔⇔

زیباترین شعر در مورد اسم بهار

امشب ام یارای ماندن نیست در جان
گر مرا خواهی
تو یارب جان به جان
من تمام بودنم در هیچ گم شد
یارب این جان را بخوان
در شبی گم گشته ام تنها و بی کس
ای فغان
ای خدا این جان بی ارزش ز دنیایت بران
من تمنا کردم از دنیای تنهایم، مرا دریا کنی
غرق در موجی شدم
در عشق دریایت
کنون ،اما امان
کاش امشب
التماسم را جوابی بشنوم
کاش امشب
در غرورم بشکنم
بشکنم
در این هوایی که برایم بال پروازی نبود
من بمیرم
در زمینی که برایم حال و احوالی نبود
باشد از من یادی از درد بهار
یاد من ، عشق تو و مرگ بهار

⇔⇔⇔⇔

جدیدترین شعر در مورد اسم بهار

چطور آن همه شب بین موهایت جا دادی؟

چگونه یک سبد بهار در چشم هایت کاشتی؟

چطور این همه عشق روی لبهایت جا شد؟

بیشتر بخوانید : شعر در مورد تسلیت ، شعر در مورد تسلیت مرگ عزیز و دوست و رفیق و همسر جوان

شعر درباره اسم بهار

در خیابان باغ، فصل بهار می‌چمید آن گراز پست‌شعار
بلبلی چند از قفای گراز بر سر شاخ گل مدیح‌طراز
گه به بحر طویل و گاه خفیف می‌سرودند شعرهای لطیف
در قفای گراز خودکامه این چکامه سرودی، آن چامه

⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا درباره اسم بهار

آمدن مگر چطور می‌تواند باشد؟

غیر از این است که عطرت بپیچد و

من هزار بهار را

شاخه به شاخه

به پای آمدنت

شکوفه دهم…

⇔⇔⇔⇔

شعر قشنگ درباره اسم بهار

آفتاب مثل تحمل خسته فصل های خالی نبود

در غباروخاکباد این روزهای جنوب هم

نقره ای می زد

دلم خوش بود به بال بازی کبوتران صحرایی

و بعد! آرامش سایه سار بادام بنان

دریا آبی بود مثل نیلوفر

زمین هم رنگ خودش بود

نه سبز بود ونه زرد

ما مجذوب معجزه بهار بودیم

آخر خرداد

آفتاب طلایی شد

مثل گردنبند ی که هر روزه می بندی

برای حسرت حضار!

پس کتیبه ای بنوشتم روی دیوارهای انتظاردلم

به رنگ شقایق

به نام آزادی

نوشتم با قطره قطره های خون دلم !

دوستت دارم آزادی

باهمه کوچه هایم

باهمه خانه هایم

باهمه قلب هایم

با همه قلم هایم

با همه ترانه هایم

بسویت میایم!

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زمین ، متن ادبی و شعر در مورد زمین گرده میگرده + زمین شناسی

شعر عاشقانه درباره اسم بهار

دوستم نداری

و همین بهار

از تمام شاخه های درهمم

گل های هزار رنگ می روید!

⇔⇔⇔⇔

شعری درباره اسم بهار

به سادگی عبور از کوچه های کودکی
به سادگی رقص پروانه های رنگ رنگ
بر فرش مشبک شقایقها
که شکوه سرخ زمینند!
به سادگی رقص سبز گندمزارها
به سادگی کوچه های آبی نیلوفرها
به سادگی انتظار چشمانت
که باغ مطبوع نرگسی هاست
***
بهار میاید
و لذت جاری رودخانه هاو برکه ها
مرا به سمت آواز قو ها و اردکها می کشانند
و ذرات خورشید
درلال بازی شمیم عطرها
چون کجاوه هایی طلایی
از زمرد بویناک گرده های گل
شیرازه انتظام پروانه ها را
به تاراج می برند

*****
خدایا در این وجدی که تو با منی
بی مهابا و سوگمندانه
هم نفس شقایقهاو نرگس ها می شوم
وچون کودکی
پناه مادرانه ای
برای زندگی می جویم
آنجا که جنبنده ای به آزار کس راضی نیست
*****
گروه پیامبران
با لوایح انسانی چرخه حیات را
از دشمنی ها تهی می کنند
اساطیر هندی
از دامن تاگور به سراچه دلها می روند
و خدا به نشانه آدمی
شوکت حضور
زمین را میزبانی می کند
روزهای طلایی
روزهای آسمانی وبودایی
روزهای وصف ترنج و نارنج
و شکوفه های اقاقیادر راهند
بالهای سپید آشتی
چون ابر های بارانی
نگاه خیس منتظران را می ربایند
وکولیهای بی دغدغه و شاد
در حاشیه امن کوچه ها
سرود خوانان
قصه های رنج و زخم و مهرمی آفرینند
اگر مرا دریابی
وچون چشمانت در آیینه
بخوانی یم
با احترامی هندووار
خاکسترت را در جاودانگی
گنگ رها می کنم

⇔⇔⇔⇔

بهترین شعر درباره اسم بهار

با گُلِ روی تو از باغ دلم رفت بهار

بی‌تو ای یار! چنان رو به خزانم که مپرس.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد خلوت دل ، متن و شعر دلم گرفته و خلوت با خود + خلوت تنهایی با خدا

زیباترین شعر درباره اسم بهار

ای بهار
ای بهار
ای بهار
تو پرنده ات رها
بنفشه ات به بار
می وزی پر از ترانه
می رسی پر از نگار
هرکجا رهگذار تست
شاخههای
ارغوان شکوفه ریز
خوشه اقاقیا ستاره بار
بیدمشک زرفشان
لشکر ترا طلایه دار
بوی نرگسی که می کنی نثار
برگ تازه ای کهمی دهی به شاخسار
چهره تو در فضای کوچه باغ
شعر دلنشین روزگار
آفرین آفریدگار
ای طلوع تو
در میان جنگل برهنه
چون طلوع
سرخ عشق
چون طلوع سرخ عشق
پشت شاخه کبود انتظار
ای بهار
ای همیشه خاطرات عزیز
عاقبت کجا ؟
کدام دل ؟
کدام دست ؟
آشتی دهد من و ترا؟
تو به هر کرانه گرم رستخیز
من خزان جاودانه پشت میز
یک جهان ترانه ام شکسته در گلو
شعر بی جوانه ام
نشسته روبرو
پشت ای دیرچه های بسته
می زنم هوار
ای بهار ای بهار ای بهار

شعر در مورد اسم بهار ، جملات عاشقانه و متن کوتاه و دوبیتی درباره اسم بهار

روزهای اول

اردی بهشت است

و تقویم ِدل

گره خورده به غروب های بهار

.

من در سر رویایی دارم

تو درخت نارنج شوی،

من خاک…

در من ریشه بدوانی

به وقت بهار،

شکوفه‌ها‌مان را

بارور شویم

و خدا

مست شود از عطر باهارنارنجِ ما…

.

جوانه زده

گلدان کوچکم

دلم کمی بهار می خواهد

نمی آیی؟

.

صد فصل بهار آید و

بیرون ننهم گام!

ترسم که بیایی تو و

در خانه نباشم…

.

بهار یعنی

جای بوسه‌های مردی

که تو باشی

روی گونه‌های زنی

که من باشم

شکوفه بدهد!

آخرین بروز رسانی در : یکشنبه 24 بهمن 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.