شعر محمد سلمانی در بیت رهبری و مجموعه اشعار زیبا محمد سلمانی در بیت رهبری - پارسی زی
جملات بزرگان درباره پرواز ، متن کوتاه و شعر حافظ در مورد پرواز انسان و هواپیما

جملات بزرگان درباره پرواز ، متن کوتاه و شعر حافظ در مورد پرواز انسان و هواپیما

جملات بزرگان درباره پرواز جملات بزرگان درباره پرواز ، متن کوتاه و شعر حافظ در مورد پرواز انسان و هواپیما همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

متن برای دوست قدیمی به انگلیسی ، متن تشکر از دوست به انگلیسی

متن برای دوست قدیمی به انگلیسی ، متن تشکر از دوست به انگلیسی

متن برای دوست قدیمی به انگلیسی متن برای دوست قدیمی به انگلیسی ، متن تشکر از دوست به انگلیسی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر در مورد ضحاک ، شعر فریدون و ضحاک در شاهنامه فردوسی و شعر کاوه آهنگر

شعر در مورد ضحاک ، شعر فریدون و ضحاک در شاهنامه فردوسی و شعر کاوه آهنگر

شعر در مورد ضحاک شعر در مورد ضحاک ، شعر فریدون و ضحاک در شاهنامه فردوسی و شعر کاوه آهنگر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری ؛ مجموعه اشعار زیبا محمد سلمانی در بیت رهبری

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری ؛ مجموعه اشعار زیبا محمد سلمانی در بیت رهبری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری

بی‌حرمتی به ساحت خوبان

قشنگ نیست

باور کنید پاسخ آیینه

سنگ نیست

سوگند می‌خورم

به مرام پرندگان

در عرف ما

سزای پریدن تفنگ نیست

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی

با برگ گل نوشته

به دیوار باغ ما

وقتی بیا که حوصله غنچه

تنگ نیست

در کارگاه رنگرزانِ

دیار ما

رنگی برای پوشش

آثار ننگ نیست

بیشتر بخوانید : شعر نامحرم عشق ، شعر مولانا در مورد راز + شعر درباره نامحرم

اشعار محمد سلمانی

از بردگی

مقام بلالی گرفته‌اند

در مکتبی که عزّت انسان

به رنگ نیست

دارد بهار می‌گذرد

با شتاب عمر

فکری کنید فرصت پلکی

درنگ نیست

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری

وقتی که عاشقانه بنوشی

پیاله را

فرقی میان طعم شراب

و شرنگ نیست

تنها یکی

به قلّه تاریخ می‌رسد

هر مرد پا شکسته

که تیمور لنگ نیست

محمد سلمانی

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی

آن اسم که در سینه نهفتی

چه کسی بود؟

آن هیچ کسی را که تو گفتی

چه کسی بود؟

آن شعله به تن

آن که شبی سر زد و رد شد

اما تو از آن لحظه نخفتی

چه کسی بود؟

بیشتر بخوانید : شعر مولانا در مورد عقاب ، متن و شعر کوتاه در مورد عقاب

اشعار محمد سلمانی

آن کس که به اعجاز،

عصا شد سر پیری

نگذاشت که از پای بیفتی

چه کسی بود؟

گفتی که کسی نیست،

همان هیچ کسی که

با دیدنش اینگونه شکفتی

چه کسی بود؟

آن روز که می‌گفت:

بسوزید و بسازید

جز عشق در آن مهلکه،

مفتی چه کسی بود؟

((محمد سلمانی))

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری

اگر چه بین من و تو

هنوز دیوار است

ولی برای رسیدن

بهانه بسیار است

بـــــرآن سریــم

کزین قصـــــه دست برداریم

مگر عزیز من !

این عشق دست بردار است

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی

کسی به جز خودم

ای خوب من چه می داند

کـــه از تــــو – از تو بریدن

چقدر دشوار است

مخــــواه مصلحت اندیش

و منطقـــی باشم

نمی شود به خدا ،

پای عشق در کار است

بیشتر بخوانید : محرم اسرار نیست ، متن هر رهگذری محرم اسرار نگردد

اشعار محمد سلمانی

تـــو از سلاله ی

سوداگران کشمیری

که شال ناز تو را

شاعری خریدار است

در آستانـــه رفتـــن

در امتداد غــــروب

دعای من به تو

تنها خدا نگهدار است

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری

کسی پس از تو

خودش را به دار خواهد زد

کـــه در گزینش این انتخـــاب

ناچـــار است

همان غروب غریبانه

گریه خواهی کرد

برای خاطره هایـــی

کــه زیرآوار است

محمد سلمانی

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی

…کاش میشد بنویسم

بزنم بر در باغ

که من از اینهمه دیوار

بدم می آید

دوست دارم

به ملاقات سپیدار روم

ولی از مرد تبردار

بدم می آید

ای صبا بگذر و از من،

به تبر دار بگو

که از این کار تو

بسیار بدم می آید…

محمد سلمانی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد اسرار نهان ، گفتن راز دل به دیگران + شعر مولانا در مورد راز

اشعار محمد سلمانی

در گیر تو بودم

که نمازم به قضا رفت

درمن غزلی درد کشید

وسر زا رفت

سجاده گشودم

که بخوانم غزلم را

سمتی که تویی

عقربه ی قبله نما رفت

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی در بیت رهبری

در بین غزل

نام تو را داد زدم داد

آنگونه که تا آن سر این کوچه

صدا رفت

بیرون زدم از خانه

یکی پشت سرم گفت

این وقت شب

این شاعر دیوانه کجا رفت؟

⇔⇔⇔⇔

شعر محمد سلمانی

من بودم وزاهد

به دوراهی که رسیدیم

من سمت شما آمدم

او سمت خدا رفت

با شانه شبی راهی, زلفت

شدم اما

من گم شدم وشانه

پی, کشف طلا رفت

بیشتر بخوانید : شعر در وصف محرم ، زیباترین شعر محرم + شعر کوتاه محرم

اشعار محمد سلمانی

در محفل شعر

آمدم و رفتم و گفتند

ناخوانده چرا آمد

وناخوانده چرا رفت؟

می خواست بکوشد

به فراموشی ات این شعر

سوزاندمش آنگونه

که دودش به هوا رفت

((محمد سلمانی))

آخرین بروز رسانی در : شنبه 9 مهر 1401
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.