شعر در مورد ریاکاری ، ریاکار و شعر طنز و کوتاه حافظ در مورد ریاکاران - پارسی زی
شعر در مورد اسم باران ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم باران

شعر در مورد اسم باران ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم باران

شعر در مورد اسم باران شعر در مورد اسم باران ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم باران همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

گفتار تبریک عید نوروز ؛ متن های زیبای و ادبی برای تبریک عید نوروز

گفتار تبریک عید نوروز ؛ متن های زیبای و ادبی برای تبریک عید نوروز

گفتار تبریک عید نوروز گفتار تبریک عید نوروز ؛ متن های زیبای و ادبی برای تبریک عید نوروز همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

متن تولدت مبارک داداش کوچولو ، عکس تولد داداشم تولدت مبارک

متن تولدت مبارک داداش کوچولو ، عکس تولد داداشم تولدت مبارک

متن تولدت مبارک داداش کوچولو متن تولدت مبارک داداش کوچولو ، عکس تولد داداشم تولدت مبارک همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …

شعر در مورد ریاکاری

شعر در مورد ریاکاری ، شعر در مورد افراد ریاکار ، شعر حافظ در مورد ریاکاری

شعر در مورد ریاکاری ، شعر در مورد افراد ریاکار ، شعر حافظ در مورد ریاکاری در سایت پارسی زی. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد ریاکاری

ز بی‌خودی نفسی بی‌ریا برآوردن

به از ریاضت صد سالهٔ ریاکارست

دل شکسته دلیلست بر درستی صدق

کمال مرغ شکاری ‌کجی منقارست

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثروت ، اندوزی و عشق و ثروتمند و فقیر + ثروت واقعی

شعر در مورد ریاکاری افراد

وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای

کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست

ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد

خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست

هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی

ما شانه می‌کشیم بهر جا که تار موست

از تیرگی و پیچ و خم راههای ما

در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست

با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم

مشتاق روی تست هر آنکسی که خوبروست

گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد

هر چند دل فریبد و رو خوش کند عدوست

در پیش روی خلق بما جا دهند از انک

ما را هر آنچه از بد و نیکست روبروست

خاری بطعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ

خندید گل که هرچه مرا هست رنگ و بوست

چون شانه، عیب خلق مکن موبمو عیان

در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست

زانکس که نام خلق بگفتار زشت کشت

دوری گزین که از همه بدنامتر هموست

ز انگشت آز، دامن تقوی سیه مکن

این جامه چون درید، نه شایستهٔ رفوست

از مهر دوستان ریاکار خوشتر است

دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست

آن کیمیا که میطلبی، یار یکدل است

دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست

پروین، نشان دوست درستی و راستی است

هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکاری کردن

گوئیش: مرد ریاکاری بود

اهل مشرب را به دل باری بود

ور ز قید شرع بینی وا شده

لاابالی گشته، بی پروا شده

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکاری مردم

به زرق مرد ریاکار خوب می‌نشود

که زشت هرگز زیبا نگردد از زیور

چو هر چه‌ گفت زبان دل بود مخالف آن

مسیست تیره‌ که اندود کرده‌اند به زر

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکاری

ورنه تو که سغبه جفایی

تن در دادم برو جفا کن

در جمله همیشه با سنایی

کاری که کنی تو بی ریا کن

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکاری زنان

یک‌جای سادگی و جوانمردی

یک‌جای گربزی و ریاکاری

یک‌جای چشم‌پوشی و بی‌باکی

یک چای بیمناکی و بیداری

در دفع خصم آنچه سزا بیند

بایدش کار بست به ناچاری

لیکن حذر ببایدش از این سه

بخل و دروغگویی و غداری

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد ریاکاری

سرمه چشم ماست خاک درش

غیر از این خاک توتیا هیچ است

بی ریا یار نعمت الله شو

رو رها کن ریا ریا هیچ است

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثانیه ها ، و گذر ثانیه ها و دقیقه های زندگی و انتظار

نیاید احتیالات از ریاکار

نگیرد بر جوانمرد اتهامات

نشاید سفله‌ای را خواند حاتم

نشاید احمقی را خواند سقرات

صفات اینجا تبرز جسته در روح

عیوب اینجا تجسم جسته بالذات

چنان کانجا مساواتی نباشد

در اینجا هم نمی‌باشد مساوات

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکاری

سیه شد از ریا

روزم بده آب ریا سوزم

به جانت گر دوصد خرمن ریا

یک جو به کار آید

⇔⇔⇔⇔

از آستی ار دست حقیقت به در آید

این دستگه غیر طبیعی به سر آید

رخسار بپوشند وجیهان ریاکار

گر چهر حقیقت ز پس پرده درآید

ای قاتل آزادی ایران به حذرباش

زان لحظه که قاضی به‌سر محتضر آید

پر گیرد و در بارگه عدل بنالد

این روح کزین کالبد خسته برآید

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکار

روی همگان چونکه به محراب ریا بود

من پشت برین روی و ریا کردم و رفتم

پای دلم از هر هوسی سلسله ای داشت

از پای دل آن سلسله وا کردم و رفتم

⇔⇔⇔⇔

گناه آموز رندان قدح خوار

به طاعت گیر پیران ریاکار

انیس خلوت شب زنده داران

رفیق روز در محنت گزاران

ز بحر لطف او ابر بهاری

کند خار و سمن را آبیاری

ز کان جود او باد خزانی

کند فرش چمن را زرفشانی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ریاکاران

دعوی پیر خرابات به حق بود، به حق

عمل شیخ مناجات ریا بود، ریا

هر که جز مهر تو اندوخت هوس بود، هوس

آن که جز عشق تو ورزید هوا بود، هوا

⇔⇔⇔⇔

گناه آمرز رندان قدح‌خوار

به طاعت‌گیر پیران ریاکار

انیس خلوت شب‌زنده‌داران

رفیق روز در محنت‌گذاران

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثمین + شعر و آهنگ در مورد اسم ثمین

شعر در مورد افراد ریاکار

تا ز اخلاص و ریا بیرون شدم

جان اخلاص و ریا اقبال عشق

گر بگردد آفتاب از ضعف نیست

نقل کرد از جا به جا اقبال عشق

⇔⇔⇔⇔

بگو راه را گم کرده بودم

بگو ساعتم خواب مانده بود

اصلا بگو به مترو ساعت هفت نرسیدم

برای شتابی که نداشتی

بهانه ای جور کن

جهان

با دروغ تو

زیبا می شود

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ریاکاری

گر کند واعظ چنین عمامه خود را بزرگ

خواهد از برف ریا محراب و منبر شد سفید

چون توانم رفت نزدیکش، که از یک تیر راه

نامه ام نتواند از بال کبوتر شد سفید

⇔⇔⇔⇔

تمام زندگی ام بر این باور بوده ام

که دروغ نگویم

دل هیچ انسانی را نشکنم

و این را پذیرفته ام که از بین رفتن قسمتی از زندگی است.

اما با این وجود

از مرگ خودم می ترسم

می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم!

⇔⇔⇔⇔

شعری درباره ریاکاری

در صف اهل ریا از همه کس در پیش است

چون علم هر که عصایی و ردایی دارد

مژه بر هم نزد آیینه ز اندیشه چشم

خواب راحت نکند هر که صفایی دارد

⇔⇔⇔⇔

لب تر کنی، خیس می شوم در خشکسالی بوسه.

تمام فنجان‌های قهوه دروغ می گفتند؛ تو برنمی گردی

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد ریاکاران

هر کس که در نماز به روی و ریا رود

بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود

بر عشق رهروی که کند عقل اختیار

از خضر بگسلد ز پی نقش پا رود

بیشتر بخوانید : شعر در مورد خودم ، را دوست دارم و خودمراقبتی و تولد و مرگ خودم

دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم

عشق را چگونه می شود نوشت

در گذر این لحظات پرشتاب شبانه

که به غفلتِ آن سوال بی جواب گذشت

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد افراد ریاکار

تا کی ز روی و ریا بت ساختن ز هوا

زین پس به بتکده ها مرد مقامریم

گر دی به صومعه در، مرد خلیل بدم

امروز پیش مغان چون گبر آزریم

⇔⇔⇔⇔

عجب طعم گسی دارد دروغ هایت

وقتی به خورد گوش هایم میرود،

تمام ذهنم را جمع می کند

⇔⇔⇔⇔

شعر درمورد ریاکاری

سبحه در دست و دعا بر لب و سجاده به دوش

پی تزویر و ریا تازه مسلمان شده ایم

نفس ازین بیش توانایی تقصیر نداشت

عقل پنداشت که از کرده پشیمان شده ایم

⇔⇔⇔⇔

چه دلپذیراست

اینکه گناهانمان پیدا نیستند

وگرنه مجبور بودیم

هر روز خودمان را پاک بشوییم

شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم

و باز دلپذیر و نیکوست اینکه دروغهایمان

شکل مان را دگرگون نمی کنند

چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم

خدای رحیم ، تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس.

⇔⇔⇔⇔

شعر حافظ در مورد ریاکاران

خانه پرست از ریا رفت و به کعبه کرد جا

کعبه ماست هر کجا باده پرست می رود

گیسوی حور اگر بود دام فسون ز قید آن

مرغ که جست می پرد صید که رست میرود

⇔⇔⇔⇔

عشق از دوستی پرسید فرق ما با هم چیه؟

دوستی جواب داد

من آدمها رو با سلام آشنا میکنم تو با نگاه

من اونا رو با دروغ از هم جدا میکنم و تو با مرگ

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ریاکاری

ای پارسای کعبه رو عزم سر آن کو مکن

راه ریا گم میکنی در قبله ما رو مکن

رسم بتانست ای پری دین کاهی و ایمان بری

اما تو قدسی جوهری با این صفتها خو مکن

⇔⇔⇔⇔

از من مپرس چرا دوستت دارم من

تو هم چون شعری

که هر چه دروغ می‌گویی ، زیباتر می‌شوی

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ریاکاران

گر از روی غلط وقتی به راهم پیشباز افتی

دعایی بی غرض بشنو، سلامی بی ریا بستان

دلم یک بوسه میخواهد ز لعل شکرین تو

اگر بوسی دلی ارزد، ز من جان بی بها بستان

بیشتر بخوانید : شعر در مورد خیانت ، به عشق و وطن و دوست و نامردی یار

آزار دهنده ترین سکوت

وقتی است که دروغ می گوئی

و مخاطبت در سکوتی سنگین فقط نگاه می کند

⇔⇔⇔⇔

مکالمه های کوتاه

کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد

تا کی سلام کنیم

حال هم را بپرسیم

و به هم دروغ بگوییم که خوبیم

دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند

و صادقانه به هم برسند

ما فقط

دروغهایمان به هم می رسد

من خوب نیستم

اصلا

شعر در مورد ریاکاری ، ریاکار و شعر طنز و کوتاه حافظ در مورد ریاکاران

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است

جامه پاکی دگر وپاکی دامان دگر است

کس ندیدیم که انکار کند وجدان را

حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است

.

کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود

نفی شیطان دگـر و طاعت شیطان دگر است

کـس نگفته است ونگوید که دد ودیو شویـد

نقش انسان دگر ومعنی انسان دگر است

.

کـس نیامد که ستاید ستم وتفرقه را

سخن از عدل دگر ، قصه احسان دگر است

هرکه دیدم بخدمت کمری بست بعهـد

مرد پیمان دگر وبستن پیمان دگر است

هرکه دیدیـم بحفظ گله از گرگان بود

قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است…

.

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

.

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

آخرین بروز رسانی در : پنج شنبه 5 اسفند 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.