شعر در مورد اسم بهروز ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم بهروز
متن درباره فوت پدر بزرگ ، متن زیبا درباره پدربزرگ و مادربزرگ فوت شده
متن درباره فوت پدر بزرگ متن درباره فوت پدر بزرگ ، متن زیبا درباره پدربزرگ و مادربزرگ فوت شده همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …
شعر درباره تولدت مبارک رفیق ، متن فوق العاده زیبا برای تولد دوست
شعر درباره تولدت مبارک رفیق شعر درباره تولدت مبارک رفیق ، متن فوق العاده زیبا برای تولد دوست همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …
شعر در مورد هیچ وقت دیر نیست ، شعر در مورد امید و انگیزه
شعر در مورد هیچ وقت دیر نیست شعر در مورد هیچ وقت دیر نیست ، شعر در مورد امید و انگیزه همگی در سایت پارسی …
شعر در مورد اسم بهروز
شعر در مورد اسم بهروز ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم بهروز همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد اسم بهروز
خدای عز و جل در ازل نهاد چنان
که جمله از دو محمد بود صلاح جهان
ز یک محمد گردد زمانه آسوده
ز یک محمد باشد شریعت آبادان
محمد قرشی و محمد بهروز
که یافت عز و شرف دین و ملک ازین و از آن
وزیر زاده وزیری که از فنون و هنر
ز وصف و نعتش عاجز بود بیان و بنان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا در مورد اسم بهروز
ز تو بی روزیم خوانند و گویم
مرا آن به که من بهروز اویم
مرا گر روز و روزی رفت بر باد
ترا هر روز روز از روز به باد
بیشتر بخوانید : شعر در مورد دوست از حافظ ، شعر دوستی و همدلی و رفاقت از شهریار و مولانا
شعر قشنگ در مورد اسم بهروز
همیدون داد شهر ری به بهروز
که بودش دوستدار و نیک آموز
بدان گاهی که او با ویس بگریخت
به دام شاه موبد در نیاویخت
به ری بهروز کردش میزبانی
به خانه داشتش چندی نهانی
به نیکی لاجرم نیکی جزا بود
کجا او خود به هر نیکی سزا بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر عاشقانه در مورد اسم بهروز
کجا گر تو چنین بهروز باشی
به بهروزی جهان افروز باشی
شهت سالار باشد من برادر
جهانت بنده باشد بخت چاکر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد اسم بهروز
به بهروزی بداده بخت کامش
که خود بهروز شیرو بود نامش
ز خوشی چون بهشتی خان و مانش
همیشه شاد از وی دوستانش
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ناز و کرشمه ، شعر ناز دختر و ناز خریدن و عشوه و ناز کشیدن معشوق
بهترین شعر در مورد اسم بهروز
همی شد رام تا درگاه بهروز
به کام خویش فرخ بخت و پیروز
چو رامین را بدید آن مهرپرور
نبودش دیده را دیدار باور
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زیباترین شعر در مورد اسم بهروز
جوابش داد بهروز جوانمرد
ترا بختم به مهمان من آورد
خداوندی و من پیش تو چاکر
نه چاکر بل ز چاکر نیز کمتر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جدیدترین شعر در مورد اسم بهروز
پس آنگه ویس با رامین و بهروز
به کام خویش بنشستند هر روز
گشاده دل به کام و در ببسته
به می گرد از رخان خویش شسته
بیشتر بخوانید : شعر در مورد نابینایان ، متن و دلنوشته و شعر کودکانه در مورد روز جهانی نابینایان
شعر درباره اسم بهروز
کجا از مدح او بهروز گشتم
به کام خویشتن پیروز گشتم
شنیدی آن مثل در آشنایی
که باشد آشنایی روشنایی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا درباره اسم بهروز
قیصر از روم و نجاشی از حبش
بر درش بهروز و لالا دیده ام
روز جوهر نام و شب عنبر لقب
پیش صفه اش خادم آسا دیده ام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر قشنگ درباره اسم بهروز
همیدون داد شهر ری به بهروز
که بودش دوستدار و نیک آموز
بدان گاهی که او با ویس بگریخت
به دام شاه موبد در نیاویخت
به ری بهروز کردش میزبانی
به خانه داشتش چندی نهانی
به نیکی لاجرم نیکی جزا بود
کجا او خود به هر نیکی سزا بود
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ناامیدی ، شعر ناامیدی از دنیا و زندگی و عشق از حافظ و مولانا
شعر عاشقانه درباره اسم بهروز
پس آنگه ویس با رامین و بهروز
به کام خویش بنشستند هر روز
گشاده دل به کام و در ببسته
به می گرد از رخان خویش شسته
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره اسم بهروز
اعتقاد محمد بهروز
کرد روزیش از آن جهان آگاه
چون به از زر به عمر هیچ ندید
زر به درویش داد و عمر به شاه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بهترین شعر درباره اسم بهروز
شب محنت به آخر آمد و شد
شب من روز و روز من نوروز
روزم از روز بهترست اکنون
از مراعات شمس دین بهروز
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ناز کردن ، شعر در وصف دلبر و دلبری و عشوه و ناز خریدن عاشقانه
زیباترین شعر درباره اسم بهروز
ای بر اعدا و اولیا پیروز
در مکافات این و آن شب و روز
بر یکی جود فایضت غالب
وز دگر جاه قاهرت کین توز
بذل نزدیک همت تو چو وام
کرمت وام تو ز شکر اندوز
داده بی میل و کرده بی کینه
دور این مایه ساز صورت سوز
قالب دوستانت را دل شیر
حال دشمنانت را سگ و یوز
ای بحق هر دو تصرف تو
مالک هر دوی بدر و بدفوز
زانکه اقبال خویش را دیدم
با رخ دلگشای جان افروز
گفتمش هان چگونه داری حال
زیراین ورطه تاب حادثه سوز
گفت ویحک خبر نداری تو
که بگو بازگشت آخر گوز
حدثان کرد رای پای افزار
آسمان گشت مرغ دست آموز
شب محنت به آخر آمد و شد
شب من روز و روز من نوروز
روزم از روز بهترست اکنون
از مراعات شمس دین بهروز
باد عمرش چو جاه روز افزون
عمر اعداش عمر روز سپوز
حاسدانش همیشه سرگردان
غم بر ایشان ز بخت بد فیروز
وقت بر آبریز سبلتشان
آنکه گویند صوفیانش گوز
جاودان از فلک خطابش این
کای بر اعداد و اولیا پیروز
هر زنی نیاز دارد به مردی که بدون بلند شدن
رویِ پنجهی پا ظرفها را از کابینت بالایی بدهد،
مردی که بی هیچ زحمت و با لبخندی
کج رویِ لب در کنسرو را باز کند.
.
مردی که با اخم نمایشی کنارت بزند
و بگوید خودم جابهجایش میکنم.
هر زنی نیاز دارد به لیست خرید گذاشتن
روبهروی مردی و هر پنج دقیقه یکبار یادآوری کردنش،
به غرغرهای زیرلبی
بهخاطر لباسهای مردی که روی کاناپه ریخته شده
به داد و بیدادهای نصفهشبی بهخاطر گل نشدن توپ…
.
هر زنی نیاز دارد به زود باش
دیگر شنیدن از بمِ مردانهای
و دستهایی که توی ترافیک مدام بوق میزنند…
.
هر زنی نیاز دارد
به تهریش در آمدهی مرد
و آستینهای نامرتب تاخورده،
به بدقلقی کردنها…
.
هر زنی نیاز دارد به پسربچهی بزرگی که صبح یک لنگه پا دنبال جورابش بگردد
و هی زیر لب حرف از دیر شدن بزند، مردی که با مو توی غذا پیدا کردنی
غر میزند و حرف از کوتاهی مو که میشود اخمهایش توی هم میرود…