شعر در مورد دوستی از شاملو ، شعر درباره دوستی و رفاقت از حافظ و شهریار - پارسی زی
متن دوست دارم کوتاه ، جدید و انگلیسی برای رفیق + دوستت دارم شعر کوتاه

متن دوست دارم کوتاه ، جدید و انگلیسی برای رفیق + دوستت دارم شعر کوتاه

متن دوست دارم کوتاه متن دوست دارم کوتاه ، جدید و انگلیسی برای رفیق + دوستت دارم شعر کوتاه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر در مورد کودکان فقیر و گلچینی از اشعار درباره کودکان فقیر

شعر در مورد کودکان فقیر و گلچینی از اشعار درباره کودکان فقیر

شعر در مورد کودکان فقیر شعر در مورد کودکان فقیر ؛ گلچینی از اشعار درباره کودکان فقیر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …

شعر زیبا تسلیت مادر ، شعر در وصف مادر فوت شده + شعر در مدح مادر

شعر زیبا تسلیت مادر ، شعر در وصف مادر فوت شده + شعر در مدح مادر

شعر زیبا تسلیت مادر شعر زیبا تسلیت مادر ، شعر در وصف مادر فوت شده + شعر در مدح مادر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

شعر در مورد دوستی از شاملو

شعر در مورد دوستی از شاملو ، شعر درباره دوستی و رفاقت از حافظ و شهریار

شعر در مورد دوستی از شاملو ، شعر درباره دوستی و رفاقت از حافظ و شهریار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد دوستی از شاملو

دوستش می‌دارم

چرا که می‌شناسمش،

به دوستی و یگانگی.

ــ شهر

همه بیگانگی و عداوت است. ــ

هنگامی که دستان مهربانش را

به دست می‌گیرم

تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم.

⇔⇔⇔⇔

شعر دوستی از شاملو

من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم

که در آن هیچ انسانی

انسان دیگر را خوار نمی‌‌شمارد

زمین از عشق و دوستی سرشار است

و صلح و آرامش، گذرگاه‌‌هایش را می‌‌آراید.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد رفاقت ، و دوستی و رفیق خوب و بد و نامرد

شعر درباره دوستی از شاملو

اگر بگویم که سعادت

حادثه‌ای‌ست

بر اساسِ اشتباهی؛

اندوه

سراپایش را در بر می‌گیرد

چنان چون دریاچه‌ای

که سنگی را

و نیروانا

که بودا را.

چرا که سعادت را

جز در قلمروِ عشق بازنشناخته است

عشقی که

بجز تفاهمی آشکار

نیست.

⇔⇔⇔⇔

شعر دوستی شاملو

نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گستَرَد

آن که نهالِ نازکِ دستانش از عشق خداست

و پیشِ عصیانش بالای جهنم پست است.

آن کو به یکی «آری» می‌میرد

نه به زخمِ صد خنجر، و مرگش در نمی‌رسد

مگر آن که از تبِ وهن دق کند.

قلعه‌یی عظیم که طلسمِ دروازه‌اش

کلامِ کوچکِ دوستی‌ست.

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد دوستی از شاملو

دوستی خاطره سازه

دَرِش بر همه بازه

درمون ِ بی کسی هاسُ

واسه تنهایی یه سازه

سازی که صداشُ با عشق

به دل ِ عاشق میبازه

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ذکر ، و یاد خدا و صلوات و روزهای هفته

شعر دوستی از شاملو

هم دانه امید به خرمن ماند

هم باغ و سرای بی تو و من ماند

سیم و زر خویش از درمی تا بجوی

با دوست بخور گر نه بدشمن ماند

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره دوستی از شاملو

به همان قدر

که چشم تو پر از زیبایی است

بی تو دنیای من

ای دوست پر از تنهایی است

⇔⇔⇔⇔

شعر دوستی شاملو

دوست

مانند ستاره ای است

که چشمک می زند و می درخشد

یا شبیه اقیانوسی

که به آرامی جریان دارد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زاهد ، خلوت نشین و زهد و پارسایی از حافظ

شعر در مورد دوستی از شاملو

دوست مانند طلایی است

که تو باید آن را همچون گنجینه ای

نگه داری

و تا ابد و برای همیشه

مراقبش باشی

⇔⇔⇔⇔

شعر دوستی از شاملو

دوستی داشته باش

به استواری

فریادهای شب خیز تندر

بر سر عالم خاموش تاریکی

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره دوستی از شاملو

تنها گنجی

که جستجو کردن آن

به زحمتش می ارزد !

دوست واقعیست

و تو بهترین گنجی . . .

بیشتر بخوانید : شعر در مورد جشن دندونی ، متن قشنگ دندونی و تبریک دندونی نوزاد

شعر دوستی شاملو

جماعتی به همین آب چشم بیرونی

نظر کنند و ندانند کآتشم در توست

ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد

مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد دوستی از شاملو

دوستی با تو عزیزم به جهان می ارزد

نیک دانم که لبت قیمت جان می ارزد

بذر عشقی که به خاک دل من پاشیدی

کس نداند که نهالیش چسان می ارزد

⇔⇔⇔⇔

شعر دوستی از شاملو

دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ

دوستی تلفیق شعور من و توست

دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا

دوستی حس عجیبیست میان من و تو

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ذهن ، زیبا و آشفته و خراب و معلولین ذهنی از مولانا

شعر درباره دوستی از شاملو

عاقبت گر عمری باشد ماندگار

می‌گذارم این سخن را یادگار

می‌نویسم روی کوه بیستون

زنده باد یاران خوب روزگار

⇔⇔⇔⇔

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان

بـا هـــر چـــه دلم قرار گیـــرد بــی تـــو

آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…

مولوی

⇔⇔⇔⇔

چشمی دارم همه پر از صورت دوست

با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوست

از دیده دوست فرق کردن نه نکوست

یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست

مولانا

⇔⇔⇔⇔

چاقو نگفت دسته خود را نمی‌برد

کاری بکن فرو به رفاقت سر آورند

کاری بکن که دست رفاقت دهند و پاک

نام تو را دوباره فرا خاطر آورند

مرتضی امیری اسفندقه

⇔⇔⇔⇔

ز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را

که هرعضوی به‌درد آید به‌جایش‌ دیده می‌گرید

هادی رنجی

⇔⇔⇔⇔

ز رهروان که رفاقت ز خلق ببریدند

رفیق جوی که نتوان به راه تنها رفت

سیف فرغانی

آخرین بروز رسانی در : دوشنبه 5 آبان 1399
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.