اشعار عرفانی رهی معیری

اشعار عرفانی رهی معیری ؛ زیباترین اشعار عارفانه درباره رهی معیری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

اشعار عرفانی رهی معیری

گرچه روزی تیره‌تر

از شام غم باشد مرا

در دل روشن صفای صبحدم

باشد مرا

زرپرستی خواب راحت را

ز نرگس دور کرد

صرف عشرت می‌کنم

گر یک درم باشد مرا

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار رهی معیری

خواهش دل هرچه کمتر

شادی جان بیشتر

تا دلی بی‌آرزو باشد

چه غم باشد مرا

در کنار من ز گرمی

بر کناری ای دریغ

وصل و هجران غم و شادی

به هم باشد مرا

بیشتر بخوانید : روحت شاد دایی جان ، متن و عکس نوشته دایی عزیزم روحت شاد

اشعار عرفانی معیری

در خروش آیم

چو بینم کج‌نهادی‌های خلق

جویبارم ناله

از هر پیچ و خم باشد مرا

گرچه در کارم

چو انجم عقده‌ها باشد رهی

چهره بگشاده‌ای

چون صبحدم باشد مرا

“رهی معیری”

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعرهای رهی معیری

کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد

کاین شاخه گل طاقت آغوش ندارد

از عشق نرنجیم و گر مایه رنج است

با نیش بسازیم اگر نوش ندارد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار عرفانی رهی معیری

بس که جفا ز خار و گل

دید دل رمیده‌ام

همچو نسیم از این چمن

پای برون کشیده‌ام

شمع طرب ز بخت ما

آتش خانه‌سوز شد

گشت بلای جان من

عشق به جان خریده‌ام

بیشتر بخوانید : روحت شاد پدربزرگ ، متن و دلنوشته مرگ و فوت پدربزرگ کوتاه

اشعار رهی معیری

ای سر و پای بسته به آزادگی مناز

آزاده من که از همه عالم بریده‌ ام

گر می‌گریزم از نظر مردمان رهی

عیبم مکن که آهوی مردم‌ندیده‌ ام

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار عرفانی معیری

موی سپید را

فلکم رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی

خریده‌ام

رهی معیری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعرهای رهی معیری

بوی آغوش تو‌ را

از نفس گل شنوم

گل نورسته مگر

دوش در آغوش تو بود؟

بیشتر بخوانید : روحت شاد یادت گرامی ، عکس متن روحت شاد و یادت گرامی باد

اشعار عرفانی رهی معیری

حاصل دور زندگی

صحبت آشنا بود

تا تو ز من بریده‌ای

من ز جهان بریده‌ام

تا به کنار بودیَم

بود به جا قرار دل

رفتی و رفت راحت

از خاطر آرمیده‌ام

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار رهی معیری

هر چه کمتر شود فروغ حیات

رنج را جانگدازتر بینی

سوی مغرب چو رو کند خورشید

سایه ها را درازتر بینی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار عرفانی معیری

جانم به فغان چو مرغ شب می آید

وز داغ تو با ناله به لب می آید

آه دل ما از آن غبار آلود است

کاین قافله از دیار شب می آید

بیشتر بخوانید : روحت شاد مادربزرگ ، دلنوشته و پروفایل مادربزرگم روحت شاد

شعرهای رهی معیری

برون نمی رود

از خاطرم خیال وصالت

اگرچه نیست وصالی

ولی خوشم به خیالت.

“رهی معیری”

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار عرفانی رهی معیری

سوختم از آتش دل در میان موج اشک

شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم

شمع و گل هم هرکدام از شعله‌ای در آتشند

در میان پاکبازان من نه تنها سوختم

رهی معیری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار رهی معیری

منم ابر و تویی گلبن

که می‌ خندی چو می‌ گریم

تویی مهر و منم اختر

که می‌ میرم چو می‌ آیی

بیشتر بخوانید : روحت شاد پدر عزیزم ، غمگین متن زیبا برای فوت پدر + شعر در فراق پدر

اشعار عرفانی معیری

جای دل در سینه صد پاره دارم آتشی

شعله را چون گل درون پیرهن پیچیده ام

نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی

همچو نیلوفر به شاخ نسترن پیچیده ام