شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم و اشعار زیبا پروین اعتصامی درباره ظلم
متن کودکانه در مورد تابستان ؛ مجموعه ای از اشعار و جملات کودکانه درباره تابستان
متن کودکانه در مورد تابستان متن کودکانه در مورد تابستان ؛ مجموعه ای از اشعار و جملات کودکانه درباره تابستان همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …
شعر عید مبعث مبارک ، شعر در مورد مبعث حضرت محمد + شعر کودکانه عید مبعث
شعر عید مبعث مبارک شعر عید مبعث مبارک ، شعر در مورد مبعث حضرت محمد + شعر کودکانه عید مبعث همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …
پیام تسلیت عمو برای دوست ، پروفایل فوت عمو جان + پیام تسلیت برای عموم
پیام تسلیت عمو برای دوست پیام تسلیت عمو برای دوست ، پروفایل فوت عمو جان + پیام تسلیت برای عموم همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …
شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم
شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم ؛ اشعار زیبا پروین اعتصامی درباره ظلم همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسی عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر پروین در مورد ظلم
قنات مال یتیم است و باغ، ملک صغیر
تمام حاصل ظلم است، مال و جاهی نیست
شهود محکمهٔ پادشاه، دیوانند
ولی بمحضر تو غیر حق، گواهی نیست
اعتصامی
بیشتر بخوانید : شعر مولانا در مورد جدایی ؛ اشعار زیبای مولانا درباره جدایی
شعر اعتصامی در مورد ظلم
از ظلم رهزنی، ز رهی ماند رهروی
از دستبرد حادثهای، بسته شد دری
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ظلم
اول بدیده روشنئی آموز
زان پس بپوی این ره ظلما را
پروانه پیش از آنکه بسوزندش
خرمن بسوخت وحشت و پروا را
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم
ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست
اعتصامی
بیشتر بخوانید : شعر درباره نادانی از سعدی ؛ مجموعه ای از بهترین اشعار سعدی درباره نادانی
شعر پروین در مورد ظلم
بر بوریا و دلق، کس ای مسکین
نفروختست اطلس و خارا را
ظلم است در یکی قفس افکندن
مردار خوار و مرغ شکرخا را
خون سر و شرار دل فرهاد
سوزد هنوز لالهٔ حمرا را
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر اعتصامی در مورد ظلم
حدیث روشن ظلم شما و ذلت ما
حقیقت است، چرا صحبت از مجاز کنیم
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ظلم
شد ساقی چرخ پیر خرسند
پر دید ز خون چو ساغری را
دستی سر راه دامی افکند
پیچاند به رشتهای سری را
جمعیت ایمنی پراکند
شیرازه درید دفتری را
با تیشهٔ ظلم ریشهای کند
بر بست ز فتنهای دری را
خون ریخت بکام کودکی چند
برچید بساط مادری را
اعتصامی
بیشتر بخوانید : جهل در شعر حافظ ؛ اشعار زیبای حافظ درباره جهل و نادانی
شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم
ترا بس است همین برتری، که بر در تو
بساط ظلمی و فریاد دادخواهی نیست
تو، مال خلق خدا را نکردهای تاراج
غذا و آتشت، از خون و اشک و آهی نیست
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر پروین در مورد ظلم
آن را که پای ظلم نهد بر سرت، بزن
چالاک باش همچو من، اندر زمان کار
از خویشتن دفاع کن، ارزانکه زندهای
از من، ببین چگونه کند هر کسی فرار
اعتصامی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر اعتصامی در مورد ظلم
چون همی نیروش کم شد، ضعف بیش
عاقبت روزی، پسر را خواند پیش
گفت، دکان مرا ایام بست
دیگرم کاری نمیآید ز دست
تو بمسند برنشین جای پدر
هر چه من بردم، تو بعد از من ببر
هر چه باشد، باز نامش مسند است
گر زیانش ده بود، سودش صد است
گر بدانی راه و رسم کار را
گرم خواهی کرد این بازار را
بیشتر بخوانید : شعر در مورد نفهمی مردم ؛ اشعاری زیبا و کوتاه درباره نادانی مردم
شعر در مورد ظلم
سالها اندر دبستان بودهای
بس کتاب و بس قلم فرسودهای
آگهی، از حکم و از فتوای من
از سخنها و اشارتهای من
کار دیوانخانه، میدانی که چیست
وانکه میبایست بارش برد، کیست
تو بسی در محضر من ماندهای
هر چه در دفتر نوشتم، خواندهای
خوش گذشت از صید خلق، ایام من
ای پسر، دامی بنه چون دام من
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر پروین اعتصامی در مورد ظلم
حق بر آنکس ده که میدانی غنی است
گر سراپا حق بود مفلس، دنی است
حرف ظالم، هر چه گوید میپذیر
هر چه از مظلوم میخواهی بگیر
گاه باید زد به میخ و گه به نعل
گر سند خواهند، باید کرد جعل
در رواج کار خود، چون من بکوش
هر که را پر شیرتر بینی، بدوش
گفت، آری، داوری نیکو کنم
خدمت هر کس بقدر او کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر پروین در مورد ظلم
صبحگاهان رفت و در محضر نشست
شامگه برگشت، خون آلوده دست
گفت، چون رفتم بمحضر صبحگاه
روستائی زادهای آمد ز راه
کرد نفرین بر کسان کدخدای
که شبانگه ریختندم در سرای
خانهام از جورشان ویرانه شد
کودک شش سالهام، دیوانه شد
روغنم بردند و خرمن سوختند
برهام کشتند و بز بفروختند
بیشتر بخوانید : شعر غرور جوانی ؛ مجموعه ای از اعار شاعران معاصر درباره غرور جوانی
شعر اعتصامی در مورد ظلم
گر که این محضر برای داوری است
دید باید، کاین چه ظلم و خودسری است
گفتم این فکر محال از سر بنه
داوری گر نیک خواهی، زر بده
گفت، دیناری مرا در کار نیست
گفتمش، کمتر ز صد دینار نیست
من همی گفتم بده، او گفت نی
او همی رفت و منش رفتم ز پی
چون درشتی کرد با من، کشتمش
قصه کوته گشت، رو در هم مکش
گر تو میبودی به محضر، جای من
همچو من، کوته نمیکردی سخن
چونکه زر میخواستی و زر نداشت
گفتههای او اثر دیگر نداشت
خیره سر میخواندی و دیوانهاش
میفرستادی به زندانخانهاش
تو، به پنبه میبری سر، ای پدر
من به تیغ این کار کردم مختصر
آن چنان کردم که تو میخواستی
راستی این بود و گفتم راستی
زرشناسان، چون خدا نشناختند
سنگشان هر جا که رفت انداختند
اعتصامی