اشعار ترکی اوحدی مراغه ای

اشعار ترکی اوحدی مراغه ای ، دل اگر خواست که یادت نکند بار دگر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

اشعار ترکی اوحدی مراغه ای

ساده ترکی ز ده به شهر آمد

پیش شیخی تمام بهر آمد

سفره‌ای چرب دید و حلقهٔ ذکر

در میان جست ترکمان بیفکر

خود مگو تا چگونه گوید و چند

به سه شب مغز خویشتن برکند

روز چارم چو آش دیر آمد

روستایی ز خرقه سیر آمد

گرچه تکرار ذکر گرمش کرد

نتوانست شیخ نرمش کرد

خام بود آن مرید و بیرون جست

راه صحرا گرفت و شیخ برست

تا بدانی که اندرین بازار

نتوان داد هر کسی را بار

دل بی‌علم را نباشد راه

بدر لا اله الا الله

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار اوحدی مراغه ای

نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست

نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات

دل بلات ار بت پرستان میدهند

بت پرستم من، که دادم دل بلات

بیشتر بخوانید : دلنوشته روحت شاد ، متن کوتاه روحت شاد یادت گرامی رفیق

اشعار اوحدی

ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت

از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت

در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی

هر موی که زلفش ز سرشانه برانداخت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار ترکی اوحدی مراغه ای

دردا! که: فراق رخ آن ترک پریوش

بنیاد من عاشق دیوانه بر انداخت

گر یاد کند زاوحدی آن ماه عجب نیست

خورشید بسی سایه به ویرانه برانداخت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار اوحدی مراغه ای

ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب

بنده آن چشم ترک و زلف هندوی شماست

مشک چینی را ز غیرت بر نمی‌آید نفس

زان دم عنبر، که در دام دو گیسوی شماست؟

بیشتر بخوانید : متن روحت شاد دایی ، عکس نوشته دایی عزیزم روحت شاد یادت گرامی

اشعار اوحدی

شرم بادا لاله را! تا از چه روی

پیش ترک من نقاب انداختست؟

بر سر خوان غمش در هر طرف

از دل بریان کباب انداختست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار ترکی اوحدی مراغه ای

ترک من تیری نیندازد خطا

خود چه گفتم؟ کی صواب انداختست؟

سرو مرد قامت او نیست، لیک

خر بسی خر در خلاب انداختست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار اوحدی مراغه ای

آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست

یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟

انصاف توان داد که: با لطف وجودش

بنیاد وجود دگران از گل و خشتست

بیشتر بخوانید : متن روحت شاد و یادت گرامی باد ، مادربزرگ عزیزم روحت شاد ویادت گرامی

اشعار اوحدی

ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست

روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست

تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک

شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار ترکی اوحدی مراغه ای

ترکی که ز چین سر زلف چو کمندش

عشاق دل شیفته دشوار برند اوست

شوخی که ز سر پنجهٔ مستان دو چشمش

خوبان جهان جور به ناچار برند اوست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار اوحدی مراغه ای

ترک من ترک من خسته‌دل زار گرفت

شد دگرگونه دگری یار گرفت

این که در کار بلای دل ما می‌کوشید

اثر قول حسودست که برکار گرفت

بیشتر بخوانید : متن روحت شاد رفیق ، عکس نوشته و متن کوتاه در مورد مرگ دوست

اشعار اوحدی

قد او تیر بلا، غمزهٔ او ناوک فتنه

یارب، این ترک چه تیریست که در کیش ندارد؟

واعظ شهر مرا گفت که: دل با سخنم ده

چون دهد دل بتو بیچاره؟ که باخویش ندارد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار ترکی اوحدی مراغه ای

دانش و دین مرا آن چشم ترک

روز غارت بود، در یغما ببرد

از دل من بود هر غوغا که بود

پیش او رفت آن دل و غوغا ببرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار اوحدی مراغه ای

چشم آن ترک سپاهی به هزیمت ببرد

ناوک غمزه چو در قلب سپاه اندازد

گر گواهیش بیارم که: مرا زلف تو کشت

حسن او لرزه بر اندام گواه اندازد

بیشتر بخوانید : متن روحت شاد داداش ، متن دلتنگی خواهر برای برادر فوت شده

اشعار اوحدی

مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟

چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا

نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز

ز چشم مدعی پنهانم اینجا