شعر محلی روستایی

شعر محلی روستایی ، شعر و متن کوتاه در مورد روستای من همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

اشعار محلی روستایی

دلم می خواد که دل سوزم تو باشی

چراغ و شمع و پی سورم تو باشی

دلم می خواد که در شبهای مهتاب

همون ماه دل افروزم تو باشی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر محلی روستا

میبرم لذت من از آب و هوای روستا

کوه و دشت و چشمه و بانگ ونوای روستا

صبحدم بیدار میگردم من از بانگ خروس

تا کنم رو سوی درگاه خدای روستا

میبرم لذت من از آواز چوپانش ولی

لذتی بس بیشتر از کدخدای روستا

گله می آید ز دشت و کوچه ها پر می شود

از صدای بع بع بزغاله های روستا

بیشتر بخوانید : شعر نو تجربه ، شعر نو زیبا درباره زندگی + شعر نو درباره تلاش

شعر روستایی

الا دختر توشاه دخترونی

درخت میوه ی مازندرونی

هنو که غنچه ای پن بوس به من ده

که فردا گل شوی از دیگرونی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار محلی روستایی

گاو با گوساله و بزغاله و مرغ و خروس

پرسه هر یک میزنند در لابلای روستا

جای بنز و پاترول و پیکان بود اسب و الاغ

مرکب رهوار بی چون و چرای روستا

کربلایی اصغر و مش قاسم و حاجی رجب

پیر مردان غیور و باصفای روستا

دخترانش شال می بندند دور سر که هست

در میانش مهره ای از کهربای روستا

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر محلی روستا

به نادونی گرفتم کوره راهی

ندونستم که میافتم به چاهی

بدل گفتم رفیقی تا به منزل

ندونستم رفیق نیمه راهی

بیشتر بخوانید : در مورد تجربه ، استوری و عکس نوشته در مورد تجربه زندگی

شعر روستایی

میرسد درصبح باران عطر و بوی کاهگل

از در و دیوار و بام هر سرای روستا

هست بازار طلا در روستا بی جلوه چون

خرمن گندم بود کوه طلای روستا

در عروسی بارها دیدم که شبها همچو ماه

می درخشد دست داماد از حنای روستا

از زنانش درس عفت باید آموزیم هست

مایه عز و شرف حجب و حیای روستا

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار محلی روستایی

زنم من گله را اندر بلندی

که تا گرگم نگیره گوسفندی

بیارم با خودم من سنگ کنی

کنم ور گردن گرگون کمندی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر محلی روستا

هر چه میگردم درون شهر می بینم که

نیستآن کلاه و گیوه و شال و قبای روستا

بنده «سیمرغم »نمی خواهم ببینم هیچ وقت

خشکی و ویرانی و مرگ و فنای روستا

بیشتر بخوانید : ضرب المثل در مورد تجربه ، استفاده از تجربه بزرگترها + شعر در مورد تجربه

شعر روستایی

بزن نی را که غم داره دل من

بزن نی را که دوره منزل من

بزن نی را مقامش را مگردون

که دور افتاده یار همدل من

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار محلی روستایی

خوشا به حالت ای روستایی

چه شاد و خرم چه باصفایی

در شهر ما نیست جز دود و ماشین

دلم گرفته از آن و از این

در شهر ما نیست جز داد و فریاد

خوشا به حالت که هستی آزاد

ای کاش من هم پرنده بودم

با شادمانی پر می‌گشودم

می‌رفتم از شهر به روستایی

آنجا که دارد آب و هوایی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر محلی روستا

دلم تنگه چو ابر هم کشیده

رخم زرده چو کاه نم کشیده

نه بینید طالع برگشته من

سروکارم به تنهایی کشیده

بیشتر بخوانید : شعر در مورد مشکلات زندگی ، شعر در مورد بعد از هر سختی آسانی است

شعر روستایی

شبیه جاده ی یک روستای نیمه متروکم

که آشفته است خوابش از عبوری های بعد از تو

غمت با آن چنان سوزی نشسته در صدای شب

که خون می بارد انگشت چگوری های بعد از تو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار محلی روستایی

غریبی سخت مرا دلگیر داره

فلک بر گردنم زنجیر داره

فلک از گردنم زنجیر ور دار

که غربت خاک دامنگیر داره

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر محلی روستا

از لحن قارقار کلاغان روستا

می شد گرفت صاحب جالیز مرده است

حالم شبیه حاکم نالایقی ست که

قبل از هجوم لشکر چنگیز مرده است

بیشتر بخوانید : متن در مورد تجربه ، متن ادبی و کوتاه در مورد تجربه زندگی

شعر روستایی

به پرک نون بسازم من شو و روز

ننالم هیچ از دیروز و امروز

بنالم روزو شو از عشقت ای ول

بگیره تا ز سوز سینه ام روز