متن در مورد پدر و مادر ، دوبیتی و عکس نوشته احترام و قدردانی از پدر و مادر - پارسی زی
شعر در مورد دوشنبه ، شعر روز دوشنبه کودکانه + شعر دوشنبه برنامه کودک

شعر در مورد دوشنبه ، شعر روز دوشنبه کودکانه + شعر دوشنبه برنامه کودک

شعر در مورد دوشنبه شعر در مورد دوشنبه ، شعر روز دوشنبه کودکانه + شعر دوشنبه برنامه کودک همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد کبوتر ، بازی و حرم امام رضا و کبوتر سفید عشق و طوقی و پلاکی

شعر در مورد کبوتر ، بازی و حرم امام رضا و کبوتر سفید عشق و طوقی و پلاکی

شعر در مورد کبوتر شعر در مورد کبوتر ، بازی و حرم امام رضا و کبوتر سفید عشق و طوقی و پلاکی همگی در سایت …

متن پشت سر حرف زدن ، پشت سر حرف زدن استوری و عکس متن دار

متن پشت سر حرف زدن ، پشت سر حرف زدن استوری و عکس متن دار

متن پشت سر حرف زدن متن پشت سر حرف زدن ، پشت سر حرف زدن استوری و عکس متن دار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

متن در مورد پدر و مادر

متن در مورد پدر و مادر ، دوبیتی و عکس نوشته احترام و قدردانی از پدر و مادر

متن در مورد پدر و مادر ، دوبیتی و عکس نوشته احترام و قدردانی از پدر و مادر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

متن در مورد پدر و مادر

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن

برای پدر و مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن

وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن

وقتی هم که پیر میشن ،

پول دارن وقت هم دارن اما

دیگه پدر و مادر ندارن

به سلامتی همه پدر ها و مادرای دنیا

⇔⇔⇔⇔

متن در مورد پدر و مادر برای پروفایل

به سلامتیه مادرایی

که با حوصله راه رفتن رو

یاده بچه هاشون دادن

ولی تو پیری بچه هاشون

خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !

بیشتر بخوانید : شعر در مورد نماز ، جمعه و جماعت خواندن و نماز کودکانه و ریا از مولانا

متن در مورد پدر و مادر فوت شده

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن ،

کوچک و کوچک تر میشود . . . ولی پدر . . .

یک خودکار شکیل و زیباست

که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ،

خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست .

فقط هیچ کس نمیبیند

و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد

بیایید قدردان باشیم

به سلامتی پدر و مادرها

⇔⇔⇔⇔

متن در مورد پدر و مادر خوب

یادش بخیر وقتی مریض میشدیم

و پزشک ازمون میپرسید بیماریت چیه ؟

منتظر مادرمون میشدیم

و همیشه جواب دادن رو به اون میسپردیم

چرا که می دونستیم مادر همون احساسی رو داره

که ما داریم حتی از خودمون بیشتر

دردمون رو احساس میکرد !!!

سلامتی همه مادرهای مهربان و دلسوز

⇔⇔⇔⇔

متن در مورد پدر و مادر باهم

سرم را

نه ظلم می تواند خم کند

نه مرگ ،

نه ترس

سرم فقط

برای بوسیدن دست های تو

خم می شود

مادرم

بیشتر بخوانید : شعر در مورد معرفت ، دوست و مردانگی داشتن رفیق و مرام خدا و معرفت نفس

متن در مورد پدر و مادر از دست رفته

(( قند )) خون مادر بالاست .

دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما

اشک‌های مادر

مروارید شده است در صدف چشمانش

دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید

حرف‌ها دارد چشمان مادر

گویی زیرنویس فارسی دارد

دستانش را نوازش می کنم

داستانی دارد دستانش .

⇔⇔⇔⇔

متن در مورد پدر و مادر بزرگ

شرمنده می کند

فرزند را

دعای خیر مادر

در کنج خانه ی سالمندان .

⇔⇔⇔⇔

متن درباره پدر و مادر

پدر جان

سحرگاهان که نسیم آیتی

از پاک بودن را به گل ها هدیه میبخشد

به آن محراب پاکش آرزو کردم برایت

خوب دیدن،

خوب بودن،

خوب ماندن را

با تمام وجودم دوستت دارم.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد محبت ، و دوستی و مهربانی بیش از حد و زیادی به دوست و دیگران

متن زیبا در مورد پدر و مادر

به سلامتیـت پدرم

که هزار بار تَرک برداشتی

و یـک بـار دم از شکست نــزدی

کهنه را پــوشیــدی

و ذوق لبـاس نــو را به من بخشیـــدی

غــرورم را خریـــدی

و یک بــار مغــرورم نـگشتی

پــرواز یــادم دادی

و پـــریـــدنــم را نگـریـستـی

پـــــدرم

من از تــو من شــدم

هستیــم از تــــوست

دستانم را بگیر

که بزرگ کودکت

هنوز غرق در نیاز به توست…

⇔⇔⇔⇔

متن انگلیسی در مورد پدر و مادر

بچه که بودم فکر می کردم

پدر و مادرها مثل ساعت شنی هستند

تمام که بشوند برشان می گردانی

و از نو شروع می شوند بعدها فهمیدم

پدر و مادرها مثل مداد رنگی هستند

دنیایت را رنگ می کنند

خودشان ولی آب می روند

نقاشی هایت را که کشیدی

یک روز، تمام می شوند کاش زودتر

کسی راستش را به من گفته بود

⇔⇔⇔⇔

متن زیبا در مورد پدر و مادر برای پروفایل

اگر خریدنی بود می خریدم!

برای مادر ؛ کمی جوانی

برای پدر ؛ عمر دوباره

و برای خودم ؛

خنده های کودکی…

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ماه ، گرفتگی و شعر حافظ در مورد ماه آسمان و ستاره و دلتنگی عاشقانه

متن در مورد پدر مادر برای پروفایل

پدر و مادر ها مثل قند می مانند

چای زندگی ات را که شیرین کنند،

خودشان تمام می شوند.

با آرزوی سلامتی و پایداری

برای همه پدر و مارها

⇔⇔⇔⇔

متن پروفایل در مورد پدر و مادر

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ،

صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،

دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش

همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !

مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی

دستهایی که عمری به پای

بالیدن تو چروک شد !

مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن

زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !

مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .

⇔⇔⇔⇔

متن درباره پدر و مادر برای پروفایل

مادرها شبیه نخ تسبیح میمانند ،

به نسبت دانه ها کمتر خودنمایی میکنند

اما اگر نباشند

هیچ دانه ای کنار دیگری نمیماند‏ !‏

خدایا نخ هیچ تسبیحی پاره نشود …

بیشتر بخوانید : شعر در مورد مرگ ، مادر و پدر و دوست و عزیز و انسانیت و خواهر و جوان ناکام

متن پروفایل در مورد پدر مادر

خورشید

هر روز دیرتر

از پدرم بیدار می شود

اما زودتر از او

به خانه بر می گردد !

متن در مورد پدر و مادر ، دوبیتی و عکس نوشته احترام و قدردانی از پدر و مادر

به سلامتی مادر و پدرم که هزار بار تَرک برداشتن و یـک بـار دم از شکست نــزدن

کهنه را پــوشیــدن و ذوق لبـاس نــو را به من بخشیـــدن

غــرورم را خریـــدن و یک بــار مغــرورم نـگشتن

پــرواز یــادم دادن و پـــریـــدنــم را نگـریـستـن

پـــــدر و مادر مهربانم

من از شما من شــدم

هستیــم از هستی شماست

دستانم را بگیرید که بزرگ کودکتان هنوز غرق در نیاز به شماست

⇔⇔⇔⇔

داشتم با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : نوشته دوست ، عشق ، محبت و چهار حرفیه …

اتفاقا دو حرف اولشم دراومده یعنی ب و الف !

یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا ؛ با اینکه می دونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه !!!

گفت : ببین اگه بنویسی بابا عمودی شم درمیاد …

تو چشمام اشک جمع شده بود که گفتم می دونم میشه بابا ولی اینجا نوشته چهار حرفی ولی تو که حرف نداری !

⇔⇔⇔⇔

حواسمان باشد!

حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد

حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!

حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند!

حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان می روند…

حواسمان باشد به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان…

حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده…

به آرام قد کشیدنمان بوده ، به نیازها ونازهایمان بوده….

آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند….

حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان…

به “بابا” به “مامان” ها خیلی باشد!

خیلی لطفا….

⇔⇔⇔⇔

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستی دلت میخواد بمیری . . .

⇔⇔⇔⇔

بعضی وقتا دروغ خوبه !

به مادر کم طاقت باید دروغ گفت :

باید بهش بگی حالم خوبه

غذا خوبه

هوا خوبه

دلمون خوشه

وقتی مادر خوب باشه یعنی همه چیز خوبه …

⇔⇔⇔⇔

تقدیم به کسی که قلبم از اوست

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من …

بخند برایم بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را …

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده

دوستت دارم …

⇔⇔⇔⇔

خونه ی بابا…!

همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره،

همون جایی که چه ساعت ۳صبح بیای چه ساعت۳عصر از آمدنت خوشحال میشوند… درش ۲۴ساعت شبانه روز برای تو باز است…

همون جایی که وقتی میگویند دلتنگ اند، واقعا دلتنگ اند…

همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری.

همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.

همون جایی که همه دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا آخر بخوری.

همون جایی که گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند.

آن جا قندهایش شیرین تر است…

نمک هایش شور تر است…

پرتغال هایش مزه ی پرتغال میدهند…

غذاهایش خوشمزه تر است…

آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند…

حتی عدس پلو با آن قیافه ی مسخره اش مزه ی بهشت میدهد…

آنجا بالشت ها نرم ترند..

پتوها گرم ترند…

آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد…

آنجا پر از امنیت و آرامش است…

آنجا بابا و مامان دارد…

خدایا خودت حفظشون کن…

⇔⇔⇔⇔

تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”

تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”

تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”

تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”

تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”

تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”

تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”

تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .

بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .

از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست . . .

⇔⇔⇔⇔

مادر مثل مدادیست که هر روز تراشیده شدن و کوچک شدنشو میبینیم و حس میکنیم تا وقتی که تموم بشه و پدر مثل خودکاریست

که هرچقدر هم که باهاش بنویسیم تغییری در ظاهرش احساس نمیشه چون از درون خالی میشه ، فقط یه روز باخبر میشیم که دیگه نمینویسه …

⇔⇔⇔⇔

دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ…

مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ،

ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،

ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان مادر میگذاشت،

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،

ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تمیز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ،

ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!

دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ

ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.

ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ

ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:

دخترخانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!

دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر خانم…فکر نمیکنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم.

ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :

ﺑﻠﻪ، دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!

ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ…

ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ…

و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ

ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!

کاش سوره ای به نام “مادر” بود که این گونه آغاز میشد:

قسم بر بوی دستانت، که بوی خانه و آشپزخانه میدهد

و قسم بر چشمانِ همیشه نگرانت…

قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند

و قسم بر غربتت،

که

بهشتِ زیر پایت، گوارای وجودت…

(زنده باد همه ی مادران در قید حیات و شاد باد روح تمامی مادران عزیز سفر کرده…)

خاک‌ زیر پاتم مادر

⇔⇔⇔⇔

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای پدر و مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . . .

وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . .

وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . دیگه پدر و مادر ندارن . . .

به سلامتی همه پدر ها و مادرای دنیا . .

⇔⇔⇔⇔

بهشت هم خشک سالیست !!!

این را دیشب از کف پای مادرم که ترک خورده بود فهمیدم …

بی نظیر بود

⇔⇔⇔⇔

پدر جان

دکتر ها نیز مرا جواب کردند ؛ هیچکس علت بی خوابی ام را نفهمید …

هیچکس ندانست یاد تو هرشب از سقف اتاقم چکه میکند !

⇔⇔⇔⇔

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن ، کوچک و کوچک تر میشود . . .

ولی پدر . . .

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد

و خیلی سخت تر از این حرفهاست . فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد . . .

بیایید قدردان باشیم . . .

به سلامتی پدر و مادرها

⇔⇔⇔⇔

مادر پیر شده و آشپزخانه از تنها شدن نگران است …

یقه پیراهن پدر هراسان به آخرین دکمه های بسته شده با دست او خیره شده اند …

فرشته مو سفید خانه مان کوله بارش را بسته …

امروز برایم خاطره اولین روز مدرسه ام را گفت که وقتی وارد کلاس شدم و او میرفت گریه میکردم …

خواستم بگویم آخر مهربان آن روز زجه هایم برای چهار ساعت ندیدنت بود ولی یک عمر ندیدنت را چه کنم ؟؟؟ اما نگفتم …

آخرین بروز رسانی در : چهارشنبه 7 مهر 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.