شعر من و آینه ، شعر آینه فریدون مشیری و فاضل نظری + آینه زندگی و تنهایی - پارسی زی
متن راجب افطار ، متن زیبا و ادبی برای سحر ماه رمضان و روزه و سفره افطاری

متن راجب افطار ، متن زیبا و ادبی برای سحر ماه رمضان و روزه و سفره افطاری

متن راجب افطار متن راجب افطار ، متن زیبا و ادبی برای سحر ماه رمضان و روزه و سفره افطاری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

تسلیت فوت همسر ، عکس نوشته و پیام تسلیت فوت همسر همکار

تسلیت فوت همسر ، عکس نوشته و پیام تسلیت فوت همسر همکار

تسلیت فوت همسر تسلیت فوت همسر ، عکس نوشته و پیام تسلیت فوت همسر همکار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش …

متن ادبی تولد برادر ، تبریک تولد برادر از راه دور + تبریک تولد خواهر به برادر

متن ادبی تولد برادر ، تبریک تولد برادر از راه دور + تبریک تولد خواهر به برادر

متن ادبی تولد برادر متن ادبی تولد برادر ، تبریک تولد برادر از راه دور + تبریک تولد خواهر به برادر همگی در سایت پارسی …

شعر من و آینه

شعر من و آینه ، شعر آینه فریدون مشیری و فاضل نظری + آینه زندگی و تنهایی

شعر من و آینه ، شعر آینه فریدون مشیری و فاضل نظری + آینه زندگی و تنهایی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر من و آینه

نمی‌دانند آنهایی که تنها نیستند،

سکوت چگونه انسان را به هراس می‌اندازد؛

انسان چگونه با خودش حرف می‌زند،

کسی که در حسرت یک دل است،

چگونه به سمت آینه‌ها می‌دود،

نمی‌دانند.

⇔⇔⇔⇔

متن من و آینه

در من ترانه‌ای نبود، تو خواندی

در من آینه‌ای نبود، تو دیدی

ریشه‌ای بودم در خوابِ خاک‌های مُتُبَرک

بی‌باران، در نگاه‌ تو سبز شدم

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شغال ، متن و شعر درباره شیر و شغال و کفتار + شیر در قفس

متن در مورد من و آینه

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آینه شدن‌ها آیا

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

⇔⇔⇔⇔

شعر من در آینه

فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست

چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما

ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود

که نقش طلعت خورشید یافت شام شما

⇔⇔⇔⇔

شعر من و آینه

در روزی

درخشان از تابش خورشید

لبریز از رویا و آرزو

مملو از نسیمکی که از پنجره می آمد،

مست رایحه گلهای باغ

در فضایی آرام

احساس خوشبختی می کردم

خوشبخت بخاطر افسون طبیعت.

پر می گشایم

در برابر آینه،

گیسوانم را می آرایم

و چهره ام را.

به آرامی آواز می خوانم

خورشید آتشگون

اندک اندک غروب می کند

شب به پایان می رسد.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد اتاق ، متن زیبا و شعر درباره پنجره اتاق و اتاق خواب من و اتاق عمل

متن من و آینه

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه!

دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست

⇔⇔⇔⇔

متن در مورد من و آینه

حرفی نیست

این چهره ی من و این صورت شب

و در صدایم

سکوت خاطرات به گوش می رسد

عاقبت باز چنان سوالی بی جواب

درون خود باقی ماندم

و رویاهایم در آینه ی شکستهِ شهر

کهنه و کهنه تر می شد

⇔⇔⇔⇔

شعر من در آینه

عمری در آینه نگریسته ام

اما خود را نمی بینم

دیگر به صورت خود دزدیده نمی نگرم

گویا سایه ام مرا فروگرفته است

و یا خرمای نارس آرزو زیر زبانم خشکیده.

هیچ لباس عروسی در کمد نیست

که آرزوها را به چشمه ی روحم بازگرداند

و اعضای تنم

شیهه هایشان پرامتداد ، تکثیر شده ست

اما آن اسب نر

پشت دهکده ی رویاهای تشنه ی من

ناپدید گشته

و پیش رو

پیردختران تنهایی ام پدیدار ند

بیشتر بخوانید : شعر در مورد گنج ، شعر درباره گنج نامه همدان و گنج قارون + کلید گنج ها

شعر من و آینه

آینه‌ها تمام روز تابناک‌اند

هرگز آن‌ها تهی نیستند

مردمک صیقلی‌شان چشمانشان

همچون چشمان گریه می‌درخشد

و برق می‌زند

حتّی زیر پلک‌های تاریکی.

⇔⇔⇔⇔

متن من و آینه

اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد

آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد

آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت

رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد

صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه

آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟

⇔⇔⇔⇔

متن در مورد من و آینه

درون آینه ها درپی چه می گردی؟

بیا ز سنگ بپرسیم

که از حکایت فرجام ما چه می داند

بیا ز سنگ بپرسیم زان

که غیر از سنگ

کسی حکایت فرجام را نمی داند

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ابر ، متن و شعر زیبا در مورد هوای ابری پاییز و بالاتر از ابرها و آسمان

شعر من در آینه

پر می کشیم و بال، بر پرده ی خیال

اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است

ما هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش

آیین آینه، خود را ندیدن است

⇔⇔⇔⇔

شعر من و آینه

کلیدی در جوی خون افتاد

اینک دو درخت

از عمق سایه به آیین آینه می‌گروند

و کتاب آینه

از میان دو درخت

در سایه می‌چکد

و جوی خون خشکید

و کلید بخار شد

⇔⇔⇔⇔

متن من و آینه

خود را یافتم در یک کافه

در بازتاب آینه

بی پایان، درخشان،

خمیده‌ام و بر دود پیچیده

بیشتر نمی‌دانم

شاید وهم است

یا تصویر خالی او، منم.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد آهنگری ، شعر و متن زیبا در مورد آهنگر + شعر درباره کاوه آهنگر

متن در مورد من و آینه

چنان چشمانش

به چشمان من شباهت داشت

که ما در آینه یکدیگر را

گم می‌کردیم

⇔⇔⇔⇔

چراغ قرمز فرصت کوتاهسیت تا در قاب آن به من و خودت نگاه کنی

و بفهمی که عشق از آنچه که می‌بینی به ما نزدیک‌تر است.

آخرین بروز رسانی در : شنبه 8 آبان 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.