شعر در مورد آهنگری ، شعر و متن زیبا در مورد آهنگر + شعر درباره کاوه آهنگر - پارسی زی
شعر مولانا در مورد شمع و اشعار زیبای مولانا درباره شمع

شعر مولانا در مورد شمع و اشعار زیبای مولانا درباره شمع

شعر مولانا در مورد شمع شعر مولانا در مورد شمع ؛ اشعار زیبای مولانا درباره شمع همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …

متن تولد خواهر شوهر ، جان به عروس + نوشته تبریک تولد خواهر شوهر

متن تولد خواهر شوهر ، جان به عروس + نوشته تبریک تولد خواهر شوهر

متن تولد خواهر شوهر متن تولد خواهر شوهر ، جان به عروس + نوشته تبریک تولد خواهر شوهر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد مرگ همسر جوان ، متن زیبا در مورد مرگ عزیز و سوگ همسر جوان

شعر در مورد مرگ همسر جوان ، متن زیبا در مورد مرگ عزیز و سوگ همسر جوان

شعر در مورد مرگ همسر جوان شعر در مورد مرگ همسر جوان ، متن زیبا در مورد مرگ عزیز و سوگ همسر جوان همگی در …

شعر در مورد آهنگری

شعر در مورد آهنگری ، شعر و متن زیبا در مورد آهنگر + شعر درباره کاوه آهنگر

شعر در مورد آهنگری ، شعر و متن زیبا در مورد آهنگر + شعر درباره کاوه آهنگر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد آهنگری

دست آهنگر مرا

در ما ضحاکی کشید

گنج افریدون چه سود

اندر دل دانای من

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد آهنگر

دل مرا سوزد و زلف تو نسیمی بخشد

مثلم قصه آهنگر و عطار آمد

جز دعایی نکند خسرو مسکین به رخت

گر چه زان روی به رویش همه آزار آمد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد تکاب ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر تکاب استان آذربایجان غربی

شعر در مورد کاوه آهنگر

دل را چه جواب است

که در درد هجران تو می سوزد،

و تو نیک می دانی که صبر خواهم کرد،

سرخ خواهد شد روی آتش دیده ام،

بکوب آهنگر من،

بر دل خامم بکوب.

غرورم را سیلی آتش نرم خواهد کرد،

دلم را ضربه ی ناله بسی صیقل.

قفل و زنجیر یا که شمشیر،

موم خواهد بود در دستت حدید.

قسم به گرمی کوره ،

شراره ای کولی وار،

فغان و غفلت را،

اندکی صبر داوود،

آهنی آبدیده خواهم بود.

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره کاوه آهنگر

زنجیرها را بردریم ما هر یکی آهنگریم

آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم

چون کوره آهنگران در آتش دل می دمیم

کآهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنیم

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد آهنگری

همان آهنگری با خاره می کرد

همان سنگی به آهن پاره می کرد

شده بر کوه کوهی بر دل تنگ

سری بر سنگ می زد بر سر سنگ

بیشتر بخوانید : شعر در مورد تویسرکان ، شعر زیبا و کوتاه در مورد شهر تویسرکان استان همدان

شعر درباره آهنگری

گه در طواف آتشم گه در شکاف آتشم

باد آهن دل سرخ رو از دمگه آهنگرم

هر روز نو جامی دهد تسکین و آرامی دهد

هر روز پیغامی دهد این عشق چون پیغامبرم

⇔⇔⇔⇔

شعری درباره آهنگری

چون ندانی دانش آهنگری

ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری

در فرو بست آن زن و خر را کشید

شادمانه لاجرم کیفر چشید

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد آهنگری

ز برف ریزه چون سوهان شدست روی زمین

ز یخ شدست رخ آبگیر چون سندان

مگر زمانه به آهنگری برون آمد

که آب‌ کرد چو سندان و باد چون سوهان

بیشتر بخوانید : شعر در مورد نی ریز ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهرستان نی ریز استان فارس

شعر در مورد آهنگر

ای عاقل چون لنگر ای روت چو آهنگر

در دلبر ما بنگر آهسته که سرمستم

تو شخصک چوبینی گر پیشترک شینی

صد دجله خون بینی آهسته که سرمستم

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کاوه آهنگر

گنه کرد

در بلخ آهنگری

به شوشتر زدند

گردن مسگری

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره کاوه آهنگر

آن را که در فراق صبوری مسلم است

آه از دلش که سخت تر از سنگ محکم است

بیچاره من که از تف دود دلم ز حلق

بر هر نفس که می‌رود آهی مقدّم است

گر سینه ام نه کورهٔ آهنگرست چیست؟

شعری در مورد آهنگری

عاشقی چون روگری دان یا مثل آهنگری

پس سیه باشد هماره چهره های روگران

بر رخ روگر سیاهی از پی قزغان بود و آنگهی

جمله سیاهی گرد شد بر قازغان

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره آهنگری

یاد زلف حلقه حلقه تست در سوزان دلم

همچو فولادین زره در کوره آهنگری

ساحران کردند مار از رشته موسی از عصا

قبطیان ز افسون کلیم از معجز پیغمبری

⇔⇔⇔⇔

شعری درباره آهنگری

چند به این باد به سر می بری

نیستی آخر دم آهنگری

دم که به باد است چنین پای بست

هیچ بجز باد ندارد به دست

بیشتر بخوانید : شعر در مورد فردوس ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر فردوس استان خراسان جنوبی

شعر در مورد آهنگری

مرغ خانه با هما پر وا مکن

پر نداری نیت صحرا مکن

چون سمندر در دل آتش مرو

وز مری تو خویش را رسوا مکن

درزیا آهنگری کار تو نیست

تو ندانی فعل آتش‌ها مکن

اول از آهنگران تعلیم گیر

ور نه بی‌تعلیم تو آن را مکن

شعر در مورد آهنگری ، شعر و متن زیبا در مورد آهنگر + شعر درباره کاوه آهنگر

دل مرا سوزد و زلف تو نسیمی بخشد

مثلم قصه آهنگر و عطار آمد

جز دعایی نکند خسرو مسکین به رخت

گر چه زان روی به رویش همه آزار آمد

.

بادت جلال و مرتبه چندان که آسمان

هر صبح دم برآورد از خاور آینه

حاسد ز دولت تو گرفتار آن مرض

کز مس کند برای وی آهنگر آینه

.

سینه ما کوره آهنگر است

تا که جهان افعی ضحاک شد

گر برسد دست، جهان را بخور

زان مکن اندیشه که ناپاک شد

.

ای عاقل چون لنگر ای روت چو آهنگر

در دلبر ما بنگر آهسته که سرمستم

تو شخصک چوبینی گر پیشترک شینی

صد دجله خون بینی آهسته که سرمستم

.

عقل و طبیعت که ترا یار شد

قصه آهنگر و عطار شد

کاین ز تبش آینه رویت کند

وان ز نفس غالیه بویت کند

آخرین بروز رسانی در : یکشنبه 12 دی 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.