شعر در مورد گنج ، شعر درباره گنج نامه همدان و گنج قارون + کلید گنج ها
شعر در مورد عمر ، شعر در مورد گذر عمر از سعدی و حافظ و مولانا و سهراب سپهری
شعر در مورد عمر شعر در مورد عمر ، شعر در مورد گذر عمر از سعدی و حافظ و مولانا و سهراب سپهری همگی در …
شعر در مورد غرور مرد ؛ مجموعه ای از بهترین اشعار درباره غرور مرد
شعر در مورد غرور مرد شعر در مورد غرور مرد ؛ مجموعه ای از بهترین اشعار درباره غرور مرد همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …
متن زیبا برای مادربزرگ از دست رفته ، متن برای پدربزرگ و مادربزرگ فوت شده
متن زیبا برای مادربزرگ از دست رفته متن زیبا برای مادربزرگ از دست رفته ، متن برای پدربزرگ و مادربزرگ فوت شده همگی در سایت …
شعر در مورد گنج
شعر در مورد گنج ، شعر درباره گنج نامه همدان و گنج قارون + کلید گنج ها همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد گنج
با نوای گنج ، قــارون بینـوایـی بیش نیست
پای بنــدان را تعلــق بنـد پایــی بیش نیست
دولت دنیـا برای خـوردن و بخشیــدن است
هر کـه این معنـی ندانـد بینـوایـی بیش نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گنج نامه
اگر گنج ناپدید منی،
اگر زخم دریده یا صلیب گور منی،
اگر من یک سگمُ تو تنها صاحبمی،
مگذار شاخهیی که از رود تو برگرفتهام
و برگهای پاییزی اندوه بر آن نشاندهام را
از دست بدهم
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ژنتیک + شعر کوتاه و طنز و زیبا در مورد ژن
شعر در مورد گنج قارون
گنج قارون خواهد و صبری ز ایوب نبی
تا که یک میّت شود نائل به دیدار خدا
ابتدا نیمی زمالش بابت شش دانگ قبر
می رود آن هم مکانی پرت گویی ناکجا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گنج
ای شده نالان ز غم و رنج خویش
چند نداری خبر از گنج خویش؟
گنج تو باشد، دل آگاه تو
گوهر تو، اشک سحرگاه تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گنج نامه
کسی که آبروی خویش را معامله کرد
کجا به فکر صفت های پاک انسان است
گدای حرفه ای هرروز چاق و چلّه شود
نحیف آنکه نیازش به لقمه ای نان است
بیشتر بخوانید : شعر در مورد شیر جنگل ، در وصف شیر نر در قفس و شغال
شعر درباره گنج قارون
این زمان ویرانه از خواری نقاب گنج شد
پیش ازین گنج از عزیزی پرده ویرانه بود
کشتی انصاف را اکنون به خشکی بسته اند
پیش ازین دور فلکها گردش پیمانه بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد گنج
غریبی گنج بی همتا ز من خواست
ز خارستان بی گل یاسمن خواست
من دور از وطن را دید و با اشک
بقدر شمه یی خاک وطن خواست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره گنج
گنج یابی و در او عمر نیابی تو به گنج
خویش دریاب که این گنج ز تو بر گذرست
خویش دریاب و حذر کن تو ولیکن چه کنی
که یکی دزد سبک دست در این ره حذرست
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ضریح ، امام رضا و حضرت علی + شش گوشه امام حسین
شعر در مورد گنج
تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟
صد بار تا ز پوست نیای برون چو مار
چشم تو بی حجاب نیفتد به روی گنج
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گنج نامه
گنج منعم، خرمن سیم و زر است
گنج عاشق، گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی، رهی
خندم از امیدواریهای دل
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد گنج قارون
لوح طلسم گنج خدایند انبیا
بی لوح زینهار مکن جستجوی گنج
قالب تهی زدیدن ویرانه کرده ای
ای وای اگر نگاه تو افتد به روی گنج
بیشتر بخوانید : شعر در مورد طلوع خورشید ، طلوع صبح از سعدی و مولانا
شعر درباره گنج
اگر ز مال جهان
نیست اعتبار مرا
حساب جاری عشقم
ببین چه افزون است
من اعتبار خود
از بانک عشق دارم و بس
گمان مبر
که مرا نیز گنج قارون است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گنج نامه
بدان گنج ره یافت نابرده رنج
ضرورت بود مار از بهر گنج
سوی خفته شد مار سوراخ جوی
به نرمی فرو شد به سوراخ اوی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره گنج قارون
شب عیداست ویارازمن چغندرپخته میخواهد
خیالش میرسد من گنج قارون زیر سر دارم!
بداده لیست بالایی ،زماهیهای دریایی
خیالش میرسد من رودکارون زیرسردارم!
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ظلم و ستم ، عدالت و ظلم به مظلوم از شاملو و سعدی
شعری در مورد گنج
شیب تند و دره پیدا و تو با خنجر حیله
در پی هوس به چشم بسته با شتاب بردی
عشق مجنون گنج قارون عمر نوح و صبر ایوب
همه را به طرفه العین در پس حباب بردی
اگر گنج ناپدید منی،
اگر زخم دریده یا صلیب گور منی،
اگر من یک سگمُ تو تنها صاحبمی،
مگذار شاخهیی که از رود تو برگرفتهام
و برگهای پاییزی اندوه بر آن نشاندهام را
از دست بدهم
شعر در مورد گنج نامه
برای او شده این کار خوب و نان آور
گَهی به کوچه ،گَهی پارک گَه خیابان است
چه شغل بهتر از این که بدون سرقفلی
ویا اجاره بها سود آن دوچندان است
شعر در مورد گنج قارون
چه نیک گفت ظریفی :گدایی گرننگ است
ولیک شغل پراز سود وگنج ِپنهان است
برای جلب نظرها سرشک غم بارد
چو شُد به خانه ،به ریش من و تو خندان است
شعر در مورد گنجه
کسی که آبروی خویش را معامله کرد
کجا به فکر صفت های پاک انسان است
گدای حرفه ای هرروز چاق و چلّه شود
نحیف آنکه نیازش به لقمه ای نان است
شعر نو در مورد گنج
مک به همچو گدایی ستم به محرومین
هموکه سرخی صورت به ضرب دستان است
اگر به گفته ی «جاوید» نیک تر نگری
یقین شود که گدا همچو گنج ِ پنهان است