متن در مورد فقر و گرسنگی ، جملات زیبا درباره فقر فرهنگی + فقر و تنگدستی
متن در مورد سایه ؛ مجموعه ای از بهترین جملات درباره سایه
متن در مورد سایه متن در مورد سایه ؛ مجموعه ای از بهترین جملات درباره سایه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …
پیام های کوتاه تولدت مبارک ، متن احساسی برای تولد + تبریک تولد ساده و کوتاه
پیام های کوتاه تولدت مبارک پیام های کوتاه تولدت مبارک ، متن احساسی برای تولد + تبریک تولد ساده و کوتاه همگی در سایت پارسی …
متن در مورد تولد همسر اردیبهشتی ، متن زیبا برای تولد اردیبهشت
متن در مورد تولد همسر اردیبهشتی متن در مورد تولد همسر اردیبهشتی ، متن زیبا برای تولد اردیبهشت همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …
متن در مورد فقر و گرسنگی
متن در مورد فقر و گرسنگی ، جملات زیبا درباره فقر فرهنگی + فقر و تنگدستی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
متن در مورد فقر و گرسنگی
زنی با فقر میسازد
زنی با اشک میخوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمیداند..
زنی شرمنده از کودک
کنار سفره خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره فقر و گرسنگی
فقر دارد در سرِ هر سفره
جولان می دهد
سهمِ ما از نفت
تنها شعله هایِ آتش است!!
بیشتر بخوانید : شعر در مورد تنکابن ، شعر در مورد شهر تنکابن و رامسر و لاجورد و محلی رامسری
متن در مورد فقر
ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشهای بمیر که این راه راه تست
این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره گرسنگی
زیر خط فقر با فقر تفکر ساختی؟
زیر دست قلدران زندگی ات را باختی؟
چشم امید ز یاری خلایق بسته ای؟
حس نمودی از تضاد طبقاتی خسته ای؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن در مورد فقر و گرسنگی
ثروت حقیقی چیست؟
آفتابی که بر گدا و توانگر یکسان می تابد.
تو ای توانگر، دل رنجه مکن
که چرا گدا نیز در دنیای خویش
خوشبخت است.
بیشتر بخوانید : شعر در مورد تیران ، شعر درباره اصفهان از حافظ و هاتف اصفهانی و شاعران معروف
متن درباره فقر و گرسنگی
چقد طول میکشه
تا این فقر تموم شه بابا؟
چهل روز پسرم
یعنی بعد چهل روز
پولدار میشیم بابا؟
نه پسرم نه …
بهش عادت می کنیم…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن در مورد فقر
وقتی منِ شاعر ،
این مدعی درد شناسی،
بی حس و پوشالی
از دست های پینه بسته ی تهیدستی
سخن می گویم
چه انتظاری ست از ناشاعرانِ
کوچه های بی عاطفگی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره گرسنگی
ﻅﺮﻑ ﻏﺬﺍی ﻧﺬﺭی ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ…
ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ: ﻏﺬﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺩی ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﮐﻪ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻩ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ
ﺣﺘﻤﺎً ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺰﺭگ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺎﻭﺩ، ﺑﺮﺍی ﯾﺎﻓﺘﻦ ﻟﻘﻤﻪ ﺍی ﻧﺎﻥ
ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﯾﺘﻴﻢ، ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﯽ
ﯾﮏ ﻣﺤﻞ ﺭﺍ ﻧﺬﺭی ﻣﯽ ﺩﻫﻴﺪ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺯﻭﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻒ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ
ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ…
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ولادت امام حسن عسکری ، شعر کودکانه درباره امام حسن عسکری
متن در مورد فقر و گرسنگی
مردمان زیادی هستند
که تلاش می کنند
فقر اندیشه شان را
زیر انبوهی از کلمات بی مصرف
پنهان کنند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره فقر و گرسنگی
اگر در جایی از شهر،
تهیدست یافت شود،
در همان نزدیکی، دزد و جیببُر
و دشمن مقدسات
و هر گونه بدکار دیگر هم
پنهان خواهند بود.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن در مورد فقر
مشکلات راه مدرسه
در روزهای بارانی مجبورم کرد
به خاطر پاها و کفش هایم
به باران با همه ی
عظمتش بدبین شوم…
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ولادت حضرت زینب ، روز پرستار و شعر حضرت زینب در کربلا
متن درباره گرسنگی
آرزوی ما
شبیه بیچاره ی تنگدستی است
که فکر می کند
در آسمان، زمین وجود دارد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن در مورد فقر و گرسنگی
این مرد که شب به خانه برمی گردد
با زخم تبر به شانه برمی گردد
هرچند که اشک پینه هایش جاری ست
با خنده ی عاشقانه برمی گردد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره فقر و گرسنگی
در کوچههای یخ زده بیمار و دربدر
جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
باور مکن که در دلشان میکند اثر
این قصههای تلخ که در اشک و آه تست
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ولادت حضرت علی ، مولودی و شعر کوتاه در مورد امام علی و عید غدیر
متن در مورد فقر
زیر خط فقر تو نان و پنیری خوردهای؟
کودکت را دست خالی سوی دکتر بردهای؟
زیر خط فقر در سرما شبی خوابیدهای؟
دست پینه بسته یک کارگر را دیدهای؟
زیر خط فقر از درماندگی خندیدهای؟
با شکست عزت نفست، مدام جنگیدهای؟
زیر خط فقر در سطل زباله گشتهای؟
با خجالت و نداری سوی خانه رفتهای؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
می گویند : شاد بنویس …
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد…
اما با چشمهای ِ خیس … !!