شعر در مورد کوه ، دنا و بیستون و دماوند و الوند + کوه و برف و تنهایی و ابر - پارسی زی
شعر مولانا در مورد دنیای فانی ، شعر شهریار در مورد دنیای فانی

شعر مولانا در مورد دنیای فانی ، شعر شهریار در مورد دنیای فانی

شعر مولانا در مورد دنیای فانی شعر مولانا در مورد دنیای فانی ، شعر شهریار در مورد دنیای فانی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

متن در مورد دوست داشتن همسر ، جملات فلسفی عاشقانه برای همسر

متن در مورد دوست داشتن همسر ، جملات فلسفی عاشقانه برای همسر

متن در مورد دوست داشتن همسر متن در مورد دوست داشتن همسر ، جملات فلسفی عاشقانه برای همسر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

پیام تسلیت برای دایی همکار ، بنر و پیام تسلیت فوت دایی خودم

پیام تسلیت برای دایی همکار ، بنر و پیام تسلیت فوت دایی خودم

پیام تسلیت برای دایی همکار پیام تسلیت برای دایی همکار ، بنر و پیام تسلیت فوت دایی خودم همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد کوه

شعر در مورد کوه

با مجموعه شعر در مورد کوه بیستون و دنا و الوند و دماوند ، اشعاری زیبا در مورد کوه و برف و ابر ، زیباترین شعر در مورد کوه و تنهایی در سایت پارسی زی همراه باشید

اشعار کوه

شانه‌های تو …

همچو صخره‌های سخت و پر غرور

موج گیسوان من در این نشیب

سینه می‌کشد چو آبشار نور

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کوه

خسته شدم 

از بس ادای کوه بودن را درآوردم 

می خواهم خودم باشم 

می خواهم فرو بریزم

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ذهن ، زیبا و آشفته و خراب و معلولین ذهنی از مولانا

عشق اگرچه حرف ربط نیست

ربط می‌دهد مرا به تو

شوق را به جان

رنج را به روح

همچنان که باد

خاک را به دشت

ابر را به کوه.

⇔⇔⇔⇔

شانه‌های تو…

در خروش آفتاب داغ پرشکوه

زیر دانه‌های گرم و رو‌شن عرق

برق می‌زند چو قله‌های کوه

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کوه و عشق

دوستت دارم و از تو می ترسم!

قله های بلند

دره های عمیق تری دارند عزیز من

⇔⇔⇔⇔

به خودت نگیر شیشه‌ی پنجره

تمیزت می‌کنند

که کوه را بی‌غبار ببینند 

و آسمان را بی‌لکه

به خودت نگیر شیشه

تمیزت می‌کنند که دیده نشوی!

⇔⇔⇔⇔

به خودت نگیر شیشه‌ی پنجره

تمیزت می‌کنند

که کوه را بی‌غبار ببینند 

و آسمان را بی‌لکه

به خودت نگیر شیشه

تمیزت می‌کنند که دیده نشوی!

⇔⇔⇔⇔

هدیه‌ام از تولد، گریه بود

خندیدن را تو به من آموختی

سنگ بوده‌ام، تو کوهم کردی

برف می‌شدم، تو آبم کردی

⇔⇔⇔⇔

کوه نیستی

اما،

صدایت که می زنم،

شعر و شور و عشق

به من باز می گردد…

شعر در مورد کوه

تو را دوست دارم

و از تو می ترسم!

این کوه اگر مرا نکشد

سربلندم می کند…

⇔⇔⇔⇔

با خویشتن و سفر

شادمانه باز می‌گردم،

با کوهها، طوفان و شن

که معبود من بودند

باز می‌گردم

با خویشتن،

سفر و آنچه معبود من بودند،

تنها به سوی تو

بیشتر بخوانید : شعر در مورد جشن دندونی ، متن قشنگ دندونی و تبریک دندونی نوزاد

بخند

خنده های تو

ترکیدن شاهوار کوهستان های انار است

و چشمه های خون دلم که روح مرا خیس می کند

⇔⇔⇔⇔

گل آفتاب ما را لب کوه سر بریدند

  نکند هنوز خوابی؟ گل آفتابگردان!

شعر گل آفتابگردان

⇔⇔⇔⇔

عشق

نام دیگر تو بود

وقتی خواب شیرین داشتن ات را

از سر این فرهاد گرفتی

حالا همه ی غروب های دنیا

پشت این کوه تنهایی می افتد.

⇔⇔⇔⇔

اگر دری میان ما بود

می کوفتم

در هم می کوفتم

اگر میان ما دیواری بود

بالا میرفتم

پایین می آمدم

فرو می ریختم

اگر کوه بود

دریا بود

پا می گذاشتم

بر نقشه ی جهان و

نقشه ای دیگر می کشیدم

اما میان ما هیچ نیست

هیچ

و تنها با هیچ

هیچ کاری نمی شود کرد.

⇔⇔⇔⇔

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست.

⇔⇔⇔⇔

مثل کوه

که گذر می کند از ابر و مه انبوه

مثل آب

که گذر می کند از صخره و سنگ خزه پوش

مثل گل

که گذر می کند از پرده‌ی خاک

مثل چیزی که نمی دانم

من دلم می خواهد

بگذرم از تو

من تو را کشف کنم

سرزمین تو، مرا کشف کند!

شعر در مورد کوه و برف

تو را در کوهستان به خاطر می آورم

به هنگام در به دریِ باد

وقتی پلی را از جا می کند

در اتاقی کوچک، به اندازه ی کف دست

و پرچمی که پاییز را دشوار کرده است.

قد یک کوه.،دل غمزده ام غم دارد

روزگارم که  فقط میل به ماتم دارد

⇔⇔⇔⇔

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زاهد ، خلوت نشین و زهد و پارسایی از حافظ

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

⇔⇔⇔⇔

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت

می روی اما بدان دریا ز من پایین تر است

⇔⇔⇔⇔

زمانى عشق شیرین کوه ها را جابه جا مى کرد

و حالا تیشه ى فرهاد بر این عشق خوشبین است

⇔⇔⇔⇔

فردا که گسترند ترازوی داد را،

آن‌جا که کوه بیشتر از پرّ کاه نیست،

⇔⇔⇔⇔

هر چه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد

غار در کوه چه باشد ؟ : دهنی بی فریاد

⇔⇔⇔⇔

آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد

گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد

⇔⇔⇔⇔

چون کوه، پای حرف خودم  ایستاده ام

کوهی که ایستاده، به جایی نمی رسد!

⇔⇔⇔⇔

نام تو را اگر به کوه کنده ام خطاست

عشقی و بر کتیبه ی دل ماندگارتر

⇔⇔⇔⇔

بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم

ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود

⇔⇔⇔⇔

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

⇔⇔⇔⇔

بر عشق توام، نه صبر پیداست نه دل

بی روی توام، نه عقل برجاست نه دل

این غم که مراست، کوه قافست نه غم

این دل که تراست، سنگ خاراست نه دل.

⇔⇔⇔⇔

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت

می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است

⇔⇔⇔⇔

در شعرهای من

ممکن است

ماه، راه شود

و کوه، دریا

اما درد

کماکان

همان است که بود.

شعر در مورد کوه و تنهایی

هیچ چیز با تو شروع نشد

همه چیز با تو تمام می‌شود

کوهستان‌هایی که قیام کرده‌اند

تا آمدنت را پیش از همگان ببینند.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ذکر ، و یاد خدا و صلوات و روزهای هفته

می‌دانم، شب از چشم‌های تو می‌آید

پنهانی به دره‌ها می‌ریزد

بر کوه‌ها و دشت‌ها می‌گسترد

دریایی تاریک، زمین را در خود می‌پوشد

⇔⇔⇔⇔

گرگ ها هرگز گریه نمی کنند

اما گاهی

چنان عرصه ی زندگی بر آنان تنگ می شود

که برفراز بلندترین کوهها می روند

و دردناکترین زوزه ها را می کشند!

⇔⇔⇔⇔

وقتی که کوه ها

آوار می شوند

نام تو را نمی دانم

ورنه با آهوان دامنه می گویم

تا حرز رستگاری شان باشی

نام تو را

حتی به کوه می گویم

تا کوه پر درآرد و پرنده شود

⇔⇔⇔⇔

برای کُشتن من، نه کوه و نه واژه،

اشاره‌ی خاموش نگاهی نابهنگامم … بس.

تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.

هم از این روست که ترا دوست می‌دارم

⇔⇔⇔⇔

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

⇔⇔⇔⇔

ای کاش

کوه به کوه می رسید

ولی آدم به آدم نه..

دیدن بعضی آدم ها

داغ دل آدم را تازه می کند..!

⇔⇔⇔⇔

بی تو می رفتم،

می رفتم،

تنها،

تنها…

و صبوری مرا

کوه تحسین می کرد…

⇔⇔⇔⇔

عمو، فقط زنجیر مرا بافت

و معلوم نشد

تو را

پشت کدام کوه انداخت

که هیچ فریادی از من

پژواکت را به گوشم نمی رساند

⇔⇔⇔⇔

زمانى عشق شیرین کوه ها را جابه جا مى کرد

و حالا تیشه ى فرهاد بر این عشق خوشبین است

⇔⇔⇔⇔

آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد

گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد

⇔⇔⇔⇔

از دور تو را محکم و چون کوه ببینند

در خویش شبیه پر کاهی شده باشی

⇔⇔⇔⇔

پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است

آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است

⇔⇔⇔⇔

باید به چشم هایم نگاه کنی

این شعرها

هرچقدر هم خوب باشند

نمی توانند دلتنگی ام را

بیان کنند..

چترهای کاغذی

زیر باران

دوام نمی آورند…!

بیشتر بخوانید : شعر در مورد رفاقت ، و دوستی و رفیق خوب و بد و نامرد

کوه

با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود

و انسان با نخستین درد

در من زندانیِ ستم‌گری بود

که به آوازِ زنجیر-اش خو نمی‌کرد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

⇔⇔⇔⇔

کوهنورد می شوم

و عاشقانه فتح می کنم

کافیست

تو روی تمام قله ها

ایستاده باشی.

⇔⇔⇔⇔

 کم از سر کوه نیست عشقش

ما را سر کوه این تمامست

⇔⇔⇔⇔

 در صبر و ثبات کوه قافید

چون کوه حلیم و باوقارید

⇔⇔⇔⇔

عشق من !

هرگز لباس جنگ

قواره ی تن من نبود

و سیگار اعتراض

هرگز لبان مرا نبوسیده!

آغوشت میتوانست

فیروزه ببخشد بر کوهنورد خسته ام

و البرز شانه هایت

هزار زنجیر ببافد

بر تار و پود پیراهنم!

آخرین بروز رسانی در : شنبه 15 آبان 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.