شعر آزادی از فرخی یزدی ؛ اشعار زیبای محمد فرخی یزدی درباره آزادی - پارسی زی
پیامک تولد همسر فروردینی ، پروفایل تولد همسر فروردینی + متن تولد همسر

پیامک تولد همسر فروردینی ، پروفایل تولد همسر فروردینی + متن تولد همسر

پیامک تولد همسر فروردینی پیامک تولد همسر فروردینی ، پروفایل تولد همسر فروردینی + متن تولد همسر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …

شعر در مورد روز پاسدار ، شعر کودکانه در وصف ولادت امام حسین و روز پاسدار

شعر در مورد روز پاسدار ، شعر کودکانه در وصف ولادت امام حسین و روز پاسدار

شعر در مورد روز پاسدار شعر در مورد روز پاسدار ، شعر کودکانه در وصف ولادت امام حسین و روز پاسدار همگی در سایت پارسی …

متن کوتاه تبریک تولد رفیق ، صمیمی و فابریک + تبریک تولد دوست قدیمی

متن کوتاه تبریک تولد رفیق ، صمیمی و فابریک + تبریک تولد دوست قدیمی

متن کوتاه تبریک تولد رفیق متن کوتاه تبریک تولد رفیق ، صمیمی و فابریک + تبریک تولد دوست قدیمی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر آزادی از فرخی یزدی

شعر آزادی از فرخی یزدی ؛ اشعار زیبای محمد فرخی یزدی درباره آزادی

شعر آزادی از فرخی یزدی ؛ اشعار زیبای محمد فرخی یزدی درباره آزادی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر آزادی از فرخی یزدی

ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما

تا که آزادی بود دربند در بندیم ما

خوار و زار و بیکس و بیخانمان و دربدر

با وجود اینهمه غم، شاد و خرسندیم ما

جای ما در گوشه صحرا بود مانند کوه

گوشه گیر و سربلند و سخت پیوندیم ما

در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم

با درون پر ز خون در حال لبخندیم ما

مادر ایران نشد از مرد زائیدن عقیم

زان زن فرخنده را فرزانه فرزندیم ما

ارتقاء ما میسر می شود با سوختن

بر فراز مجمر گیتی چو اسفندیم ما

گر نمی آمد چنین روزی کجا دانند خلق

در میان همگنان بی مثل و مانندیم ما

کشتی ما را خدایا ناخدا از هم شکست

با وجود آنکه کشتی را خداوندیم ما

در جهان کهنه ماند نام ما و فرخی

چون ز ایجاد غزل طرح نو افکندیم ما

⇔⇔⇔⇔

معنی شعر آزادی از فرخی یزدی

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست دل ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای جان در قفای آزادی

در محیط طوفان زا، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی!

حتما بخوانید: سخنان گاندی در مورد آزادی ، موفقیت و انسانیت + جملات ناب گاندی 

شعر آزادی از فرخی یزدی

گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما

می رود تا به فلک هلهله شادی ما

ما از آن خانه خرابیم که معمار دو دل

نیست یک لحظه در اندیشه آبادی ما

بسکه جان را به ره عشق تو شیرین دادیم

تیشه خون می خورد از حسرت فرهادی ما

داد از دست جفای تو که با خیره سری

کرد پامال ستم مدفن اجدادی ما

آنچنان شهره به شاگردی عشق تو شدیم

که جنون سر خط زر داد به استادی ما

فرخی داد سخندانی از آن داد که کرد

در غزل بندگی طبع خدادادی ما

⇔⇔⇔⇔

شعر فرخی یزدی در مورد عشق

مشروطه و مستبد همه زر طلبند
رندان پیاده بهر خود خر طلبند
کو بی غرضی که خیر مردم خواهد
از خیر گذشتیم چرا شر طلبند

⇔⇔⇔⇔

شعر آزادی از فرخی یزدی

غارت غارتگران شد مال بیت المال ما

با چنین غارتگرانی وای بر احوال ما

اذن غارت را به این غارتگران داده است سخت

سستی و خون سردی و نادانی و اهمال ما

زاهد ما بهر استبداد و آزادی بجنگ

تا چه سازد بخت او تا چون کند اقبال ما

حال ما یکچند دیگر گر بدینسان بگذرد

بدتر از ماضی شود ایام استقبال ما

شیخ و شاب و شاه و شحنه و شبرو شدند

متفق بر محو آزادی و استقلال ما

حتما بخوانید: سخنان شریعتی در مورد آزادی ، سخنان زیبا بزرگان در مورد آزادی و آزادگی

اشعار فرخی یزدی pdf

تا که استبداد سر در پای آزادی نهد
دست خود بر قبضه شمشیرمی باند گرفت

بهر مشتی سیرتا کی یک جهانی گرسنه
انتقام گرسنه ا زسیر می باید گرفت

⇔⇔⇔⇔

شعر آزادی از فرخی یزدی

با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما

لیک چون خم دهان کف کرده در جوشیم ما

ساغر تقدیر ما را مست آزادی نمود

زین سبب از نشئه آن باده مدهوشیم ما

گر توئی سرمایه دار با وقار تازه چرخ

کهنه رند لات و لوت خانه بر دوشیم ما

همچو زنبور عسل هستیم چون ما لاجرم

هر غنی را نیش و هر بیچاره را نوشیم ما

نور یزدان هر مکان، سرتابه پا هستیم چشم

حرف ایمان هر کجا، پاتابه سر گوشیم ما

دوش زیر بار آزادی چه سنگین گشت دوش

تا قیامت زیر بار منت دوشیم ما

حلقه بر گوش تهی دستان بود گر فرخی

جرعه نوش جام رندان خطاپوشیم ما

⇔⇔⇔⇔

دکلمه اشعار فرخی یزدی

عشق در کوه‌کنی داد نشان قدرت خویش

ورنه این مـایه‌هنر تیشه فرهاد نداشت‌

جز‌ به آزادی ملت نبود آبادی

آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت

حتما بخوانید: شعر در مورد آزادی ، آزادگی و اختیار و پرنده + آزادی بیان و زندان

شعر آزادی از فرخی یزدی

شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا

چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا

در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست

خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا

نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی

چو دید آهوی شیر افکن غزال مرا

هزار نکته ز اسرار عشق می گفتیم

نبسته بود اگر غم زبان لال مرا

به کوی باده فروشان قدم گذار و ببین

بدور جام چو جمشید جم جلال مرا

خیال طره آشفته تو تا دل شب

هزار بار پریشان کند خیال مرا

به صد امید نشاندم نهال آزادی

خدا کند، نکند باغبان نهال مرا

⇔⇔⇔⇔

زیباترین اشعار فرخی یزدی

شیخ و شاب و شاه‌ و شحنه‌ و شـبرو شـدند‌

متفق بر محو آزادی و استقلال ما

رشته تسبیح سالوس بد آمد در نظر

زین سپس دست‌ من و زلف تو زنار خوب

⇔⇔⇔⇔

شعر آزادی از فرخی یزدی

شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب

خوبی گفتار داری بایدت رفتار خوب

گر تو را تعمیر این ویران عمارت لازم است

باید از بهر مصالح آوری معمار خوب

بت پرست خوب به از خودپرست بد رفیق

یار بد بدتر بود صد بار از اغیار خوب

خوب دانی کیست پیش خوب و بد در روزگار

آنکه می ماند ز کار خوب او آثار خوب

رشته تسبیح سالوسی بد آمد در نظر

زین سپس دست من و زلف تو و زنار خوب

نام آزادی ز بدکیشان نمی آمد به ننگ

کشور ویران ما را بود اگر احرار خوب

کار طوفان خوب گفتن نیست هر بیکاره را

کار می خواهد ز اهل کار آن هم کار خوب

حتما بخوانید: متن در مورد آزادی ، متن کوتاه و سخنان شریعتی درباره رهایی و آزادی زندانی

شعر فرخی یزدی در مورد سیاست

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفان‌زای ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر کُنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می‌کُند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی

⇔⇔⇔⇔

شعر آزادی از فرخی یزدی

نای آزادی کند چون نی نوای انقلاب

باز خون سازد جهان را نینوای انقلاب

انقلاب ما چو شد از دست ناپاکان شهید

نیست غیر از خون پاکان خون بهای انقلاب

اندرین طوفان خدا داند که کی غالب شود

ناخدای ارتجاعی یا خدای انقلاب

تا تو را در راه آزادی تن صد چاک نیست

نیستی در پیش یاران پیشوای انقلاب

با خط برجسته در عالم علم گردد بنام

آنکه بگذارد به دوش خود لوای انقلاب

گر رهد دستم ز دست این گروه خودپرست

با فداکاری گذارم سر به پای انقلاب

دل چه می خواهم نباشد در حدیث عشق دوست

جان چه کار آید نگردد گر فدای انقلاب

⇔⇔⇔⇔

اشعار فرخی یزدی درباره وطن

هرمملکتی در این جهان آباد است
آبادیش از پرتو عدل و داد است
کمتر شود از حادثه ویران و خراب
هر مملکتی که بیشتر آزاد است

حتما بخوانید: متن در مورد آزادی ایران ، متن ادبی و سخنان زیبا درباره رهایی و آزادی زندانی

شعر فرخی یزدی در زندان

در کف مردانگی شمشیر می باید گرفت

حق خود را از دهان شیر می باید گرفت

تا که استبداد سر در پای آزادی نهد

دست خود بر قبضه شمشیر می باید گرفت

حق دهقان را اگر ملاک، مالک گشته است

از کفش بی آفت تأخیر می باید گرفت

پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما

خرده بر کار جوان و پیر می باید گرفت

مورد تنقید شد در پیش یاران راستی

زین سپس راه کج و تزویر می باید گرفت

بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه

انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت

فرخی را چونکه سودای جنون دیوانه کرد

بی تعقل حلقه زنجیر می باید گرفت

آخرین بروز رسانی در : یکشنبه 23 آبان 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.