شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری ؛ اشعار زیبای فریدون مشیری درباره انسانیت - پارسی زی
متن در مورد ژانویه ، متن ساده انگلیسی درباره جشن کریسمس با ترجمه فارسی

متن در مورد ژانویه ، متن ساده انگلیسی درباره جشن کریسمس با ترجمه فارسی

متن در مورد ژانویه متن در مورد ژانویه ، متن ساده انگلیسی درباره جشن کریسمس با ترجمه فارسی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

متن تولدت مبارک عشقم به انگلیسی ، پروفایل تولدم مبارک به زبان انگلیسی

متن تولدت مبارک عشقم به انگلیسی ، پروفایل تولدم مبارک به زبان انگلیسی

متن تولدت مبارک عشقم به انگلیسی متن تولدت مبارک عشقم به انگلیسی ، پروفایل تولدم مبارک به زبان انگلیسی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر در مورد کشمش ، و غوره و اشعاری از شاعران بزرگ درباره کشمش

شعر در مورد کشمش ، و غوره و اشعاری از شاعران بزرگ درباره کشمش

شعر در مورد کشمش شعر در مورد کشمش ، و غوره و اشعاری از شاعران بزرگ درباره کشمش همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری ؛ اشعار زیبای فریدون مشیری درباره انسانیت

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری ؛ اشعار زیبای فریدون مشیری درباره انسانیت همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

ای نسخه اسرار الهی که تویی

و ای آینه جمال شاهی که تویی

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

از خود بطلب آن چه خواهی که تویی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت و مهربانی

خویشتن را خیر خواهی خیرخواه خلق باش

زآن که هرگز بد نباشد نفس نیک‌اندیش را

آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است

کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را

حتما بخوانید: متن شخصیت من ، جملات بزرگان درباره شخصیت و انسانیت + متن شخصیتی کوتاه 

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

فرزندم! تو می‌توانی هرگونه “بودن” را که بخواهی باشی، انتخاب کنی.

اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است.

با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی‌معنی است،

که این کلمات ویژه خداست و انسان، و دیگر هیچ‌کس، هیچ‌چیز

⇔⇔⇔⇔

شعر انسانیت شاملو

از همان روزی که دستِ حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرتِ هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مُرد

گر چه آدم زنده بود …

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

این موجود انسانی چه شگفت مخلوقی است!

گاهی در پستی چنان می شود که هیچ جانور کثیفی به او نمی‌رسد،

و گاه در عظمت تا آنجا اوج می‌گیرد که در خیال نیز نمی‌گنجد

حتما بخوانید: متن در مورد ذات انسانها ، خوب + سخنان بزرگان درباره انسانیت و مهربانی و شعور 

انسانیت در شعر سعدی

بعد از کفش ،
بیشترین چیزی که زیر پا گذاشته می شود ،
انسانیت است!

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

به کف و ماسه که نایاب ترین مرجان ها

تپش تبزده نبض مرا می فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید

⇔⇔⇔⇔

شعر فریدون مشیری درباره خدا

اگر انسان ها به جای دیـن
به انسانیت معتقـد بودنــد…
انسانیت چیزی ست ورای همه ی ادیان
انسانیت مهربانی ست
نماز و دعا و روزه نـدارد ..
انسانیت گاهـی یک لبخنداست
که به کودک غمگینی هدیه می کنیــد

حتما بخوانید: متن در مورد ذات انسان ، جملات زیبا درباره انسان بودن و انسانیت و فهم و شعور 

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

کاش می شد خویشتن را بشکنیم

یک شب این تندیس تن را بشکنیم

بشکنیم این شیشه صد رنگ را

این تغافل خانه نیرنگ را

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت از حافظ

خانه های رفیع،
خودروهای سریع
آرزوهای بلند،
خواستن های طولانی
آه ه ه!!!
ای انسانیت،
تو چرا کوتاه آمده ای؟!

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید

حتما بخوانید: شعر در مورد انسانیت ، اشعار زیبا در مورد مرگ انسانیت و برترین اشعار در مورد انسان خوب و بزرگ و بی ادب و تازه به دوران رسیده و جاهل

شعر در وصف انسانیت

صورت انسان دگر معنی آن دیگر است
صورت انسان مس و معنی انسان زرست
مس چه بود لحم و پوست زر چه بود عشق دوست
این مس اگر زر شود از دو جهان برترست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبیها تهی است
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهی است

من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بردار،
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای، جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است…

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد انسانیت از مولانا

مانند درخت که از تبر می ترسد
یا ظلمت شب که از سحر می ترسد
انسانیت آن نشان اشرافی ما
از فقر شعور این بشر می ترسد

حتما بخوانید: متن در مورد انسانیت ، سخنان بزرگان و متن زیبا درباره شخصیت انسان و آدمها 

شعر در مورد بزرگی انسان

از میان دو واژه انسان و انسانیت،

اولی در میان کوچه‌ها

و دومی در لابلای کتاب‌ها سر‌گردان است.

آخرین بروز رسانی در : پنج شنبه 4 آذر 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.