شعر حافظ در مورد ثروت ؛ اشعار زیبا حافظ درباره پول و ثروت - پارسی زی
متن عاشقانه خاص ؛ زیباترین جملات عاشقانه و خاص

متن عاشقانه خاص ؛ زیباترین جملات عاشقانه و خاص

متن عاشقانه خاص متن عاشقانه خاص ؛ زیباترین جملات عاشقانه و خاص همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و …

شعر در مورد روز یکشنبه ، عکس و استوری برای روز یکشنبه

شعر در مورد روز یکشنبه ، عکس و استوری برای روز یکشنبه

شعر در مورد روز یکشنبه شعر در مورد روز یکشنبه ، عکس و استوری برای روز یکشنبه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …

شعر در مورد گریه ، نکن مرد و گریه بر امام حسین و معشوق و خنده و اشک

شعر در مورد گریه ، نکن مرد و گریه بر امام حسین و معشوق و خنده و اشک

شعر در مورد گریه شعر در مورد گریه ، نکن مرد و گریه بر امام حسین و معشوق و خنده و اشک همگی در سایت …

شعر حافظ در مورد ثروت

شعر حافظ در مورد ثروت ؛ اشعار زیبا حافظ درباره پول و ثروت

شعر حافظ در مورد ثروت ؛ اشعار زیبا حافظ درباره پول و ثروت همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر حافظ در مورد ثروت

به فر دولت گیتی فروز شاه شجاع

که با کسم نبود بهر مال و جاه نزاع

بیار می که چه خورشید مشغل افروزد

رسد به کلبه درویش نیز فیض شعاع

صراحتی و حریفی خوشم زدنیا بس

که غیر از این همه اسباب تفرقست و صداع

برو ادیب به جامی بدل کن این شفقت

که من غلام مطیعم نه پادشاه مطاع

ز مسجدم به خرابات می‌فرستد عشق

حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع

هنر نمی خرد ایام غیر از اینم نیست

کجا روم به تجارت بدین کساد متاع

ز زهد حافظ و طامات او ملول شدم

بساز رود و غزل خوان که می روم به سماع

 حتما بخوانید: شعر در مورد علم ، و ثروت و دانش و شعر کودکانه و نو درباره علم و دانش بی عمل

شعر طنز در مورد ثروت

دست هات دلم را برد

گفته بودم؟

حالا دست های تو

تمام ثروت من است

⇔⇔⇔⇔

شعر حافظ در مورد ثروت

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش

اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره فقر پروین اعتصامی

به عهد او که دادیم باد عهدش

کمینه ثروت آمال مالست

 حتما بخوانید: جملات زیبا در مورد فقر و ثروت ، متن ادبی و تکان دهنده درباره فقر و گرسنگی

شعر حافظ در مورد ثروت

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی

قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی

بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست

ز مال وقف نبینی به نام من درمی

حدیث چون و چرا درد سر دهد ای دل

پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی

طبیب راه نشین درد عشق نشناسد

برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی

دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم

به آن که بر در میخانه برکشم علمی

بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند

به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی

دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است

اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی

نمی‌کنم گله‌ای لیک ابر رحمت دوست

به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی

چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس

که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی

سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست

جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی

⇔⇔⇔⇔

شعر طنز در مورد علم بهتر است یا ثروت

ای جوانمردی که در ایام تو

هست کمتر ثروت آمال مال

 حتما بخوانید: متن در مورد ثروتمند و فقیر ، شعر و جملات زیبا درباره فقر و گرسنگی 

شعر حافظ در مورد ثروت

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن

چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست

پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن

برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند

ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن

تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت

همت در این عمل طلب از می فروش کن

پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت

هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن

بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق

خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن

با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست

صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن

ساقی که جامت از می صافی تهی مباد

چشم عنایتی به من دردنوش کن

سرمست در قبای زرافشان چو بگذری

یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد علم و ثروت

با دانش است فخر، نه با ثروت و عقار

تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست

⇔⇔⇔⇔

شعر حافظ در مورد ثروت

قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع

که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع

شراب خانگیم بس می مغانه بیار

حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع

خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید

که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع

ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ

کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع

به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت

که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع

به فیض جرعه جام تو تشنه‌ایم ولی

نمی‌کنیم دلیری نمی‌دهیم صداع

جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد

ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع

 حتما بخوانید: متن در مورد ثروت ، شعر و جملات زیبا در مورد فقر و ثروت + پول و عشق و مال دنیا

دوبیتی درباره پول

خود سلیمان شدن به ثروت و جاه

دیگران را ز دیو ترساندن

⇔⇔⇔⇔

شعر حافظ در مورد ثروت

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور

دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا

چشم دارم که سلامی برسانی ز منش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه

جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش

گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد

محترم دار در آن طره عنبرشکنش

در مقامی که به یاد لب او می نوشند

سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت

هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش

هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال

سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فقیر و ثروتمند

راستی را چو الف هیچ نداری زین ذوق

گر ترا مکنت شین است و ترا ثروت تیست

⇔⇔⇔⇔

شعر حافظ در مورد ثروت

دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش

که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل

حریم درگه پیر مغان پناهت بس

به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوش

که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس

زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن

صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم

ز رهروان سفرکرده عذرخواهت بس

به منت دگران خو مکن که در دو جهان

رضای ایزد و انعام پادشاهت بس

به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ

دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پول پرستی

بسکه از لطف و عطا عزت و ثروت بخشد

عالم آرا دل و دست تو بهر بی سر و پای

 حتما بخوانید: شعر در مورد ثروت ، اندوزی و عشق و ثروتمند و فقیر + ثروت واقعی

ثروت حافظ

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید

تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق

راه مستانه زد و چاره مخموری کرد

نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود

آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد

غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت

مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود

عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد

آخرین بروز رسانی در : پنج شنبه 11 آذر 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.