شعر در مورد پاییز از سعدی ، شعر معروف درباره پاییز از شهریار و فروغ و مولانا - پارسی زی
شعر در مورد پدربزرگ ، شعر برای پدربزرگ از دست رفته و دلتنگی برای پدربزرگ

شعر در مورد پدربزرگ ، شعر برای پدربزرگ از دست رفته و دلتنگی برای پدربزرگ

شعر در مورد پدربزرگ شعر در مورد پدربزرگ ، شعر برای پدربزرگ از دست رفته و دلتنگی برای پدربزرگ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر در مورد تنهایی از حافظ ، شعر تنهایی از شاعران معروف

شعر در مورد تنهایی از حافظ ، شعر تنهایی از شاعران معروف

شعر در مورد تنهایی از حافظ شعر در مورد تنهایی از حافظ ، شعر تنهایی از شاعران معروف همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

متن سیزده بدر ، 99 مبارک عاشقانه و غمگین کوتاه + متن سیزده بدر زیبا

متن سیزده بدر ، 99 مبارک عاشقانه و غمگین کوتاه + متن سیزده بدر زیبا

متن سیزده بدر متن سیزده بدر ، ۹۹ مبارک عاشقانه و غمگین کوتاه + متن سیزده بدر زیبا همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد پاییز از سعدی

شعر در مورد پاییز از سعدی ، شعر معروف درباره پاییز از شهریار و فروغ و مولانا

شعر در مورد پاییز از سعدی ، شعر معروف درباره پاییز از شهریار و فروغ و مولانا همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد پاییز از سعدی

بیا تا برآریم دستی ز دل

که نتوان برآورد فردا ز گل

به فصل خزان در نبینی درخت

که بی برگ ماند ز سرمای سخت

برآرد تهی دستهای نیاز

ز رحمت نگردد تهیدست باز

مپندار از آن در که هرگز نبست

که نومید گردد بر آورده دست

⇔⇔⇔⇔

شعر درمورد پاییز سعدی

بوی گل و بانگ مرغ برخاست

هنگام نشاط و روز صحراست

فراش خزان ورق بیفشاند

یک بیت شعر در مورد پاییز از سعدی

باران به بساط اول این سال ببارید

ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد

تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد

هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد

گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت

سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پاییز سعدی

گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم

باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش

عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد

بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش

⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه سعدی در مورد پاییز

ما یکدل و تو شرم نداری که برآیی

هر لحظه به دستانی و هر روز به خویی

در کان نبود چون تن زیبای تو سیمی

وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی

بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین

گر باد به بستان برد از زلف تو بویی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد کار خیر ، متن و جملات زیبا و شعر درباره کارهای خیر

شعر در مورد پاییز از سعدی

من مفلس از آن روز شدم کز حرم غیب

دیبای جمال تو به بازار برآمد

کام دلم آن بود که جان بر تو فشانم

آن کام میسر شد و این کار برآمد

سعدی چمن آن روز به تاراج خزان داد

کز باغ دلش بوی گل یار برآمد

⇔⇔⇔⇔

شعر درمورد پاییز سعدی

ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم

گر بهار آید وگر باد خزان آسوده‌ایم

سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود

سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده‌ایم

⇔⇔⇔⇔

یک بیت شعر در مورد پاییز از سعدی

پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان

باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد

دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست

باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد صبا ، شعر عاشقانه در مورد اسم صبا و باد صبا

شعر در مورد پاییز سعدی

قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی

دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید

زمین باغ و بستان را به عشق باد نوروزی

بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید

گرت خونابه گردد دل ز دست دوستان سعدی

نه شرط دوستی باشد که از دل بر دهان آید

⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه سعدی در مورد پاییز

وجود عاریتی خانه‌ایست بر ره سیل

چراغ عمر نهادست بر دریچهٔ باد

بسی برآید و بی‌ما فرو رود خورشید

بهارگاه و خزان باشد و دی و مرداد

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پاییز از سعدی

چقدر پاییز

شبیه دلتنگی ست

شبیه کسی که بود ، رفت

کسی که دیگر نیست.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد کفر ، و ایمان از حافظ و شعر کامل خدایا کفر نمیگویم

شعر درمورد پاییز سعدی

وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود

قدرت از منطق شیرین سخنگو برود

ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب

که تو می‌بینی ازین گلبن خوشبو برود

⇔⇔⇔⇔

یک بیت شعر در مورد پاییز از سعدی

مباش غره و غافل چو میش سر در پیش

که در طبیعت این گرگ گله‌بانی نیست

چه حاجتست عیان را به استماع بیان؟

که بی‌وفایی دور فلک نهانی نیست

کدام باد بهاری وزید در آفاق

که باز در عقبش نکبتی خزانی نیست؟

اگر ممالک روی زمین به دست آری

بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پاییز سعدی

مرد دیگر جوان نخواهد بود

پیریش هم بقا نخواهد کرد

چون درخت خزان که زرد شود

شعر کوتاه سعدی در مورد پاییز

فصلی در راه است

با اشک هایی که

هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده

خشک می شوند!‏

و عشق

پنهانی ترین

رازِ پاییز‎ ‎‏ است.‏

⇔⇔⇔⇔

مثل بوسه ی پیش از خداحافظی

تکلیفت روشن نیست

من چقدر ساده ام

که هنوز فکر می کنم

روزهای آخر پاییز

تمام طلسم ها باطل می شود

و تو مرا فتح خواهی کرد.

⇔⇔⇔⇔

چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست

نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف!

چقدر صدای خش خش برگ ها

شبیه صدای قلب من است

که خواست، افتاد، شکست…

چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است

نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست…

⇔⇔⇔⇔

نهال عمر تو ای دوست همیشه رعنا باد

بهار حسن تو بی آفت از خزان ها باد

همواره شمع وجود تو روشنایی بخش

همیشه روشنیت گرم و محفل آرا باد

⇔⇔⇔⇔

چشم های تو …

بلوط زاران “بورصه” اند در پاییز

برگ های درختانند بعد از باران تابستان

و “استانبول” اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ

⇔⇔⇔⇔

در عصر یک پاییز

در اتوبوس بودیم

دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

سبز خرم کرده بود.

از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

آخرین بروز رسانی در : دوشنبه 5 آبان 1399
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.