شعر در مورد حق خوری ، حق و ناحق و شعر مولانا در مورد حق الناس و حق گویی
شعر در مورد پسرم ، شعر و متن زیبا و کوتاه درباره تولد پسرم
شعر در مورد پسرم شعر در مورد پسرم ، متن و شعر زیبا در مورد پسرم ، جملات و شعر کوتاه در مورد تولد پسرم …
شعر فصل بهار کوتاه ، شعر کوتاه درباره ی فصل بهار برای کودکان
شعر فصل بهار کوتاه شعر فصل بهار کوتاه ، شعر کوتاه درباره ی فصل بهار برای کودکان همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …
پروفایل عزا خواهر ، عکس پروفایل برای عزاداری و فوت پدربزرگ
پروفایل عزا خواهر پروفایل عزا خواهر ، عکس پروفایل برای عزاداری و فوت پدربزرگ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم …
شعر در مورد حق خوری
شعر در مورد حق خوری ، حق و ناحق و شعر مولانا در مورد حق الناس و حق گویی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
اشعار حق خوری
مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
درون حسن روی نیکوان چیست؟
نه آن حسن است تنها، گوی آن چیست ؟
جز از حق می نیـــــــاید دلربایی
که شــرکت نیــست کــس را در خدایی
کجـــا شهـــوت دل مردم ربــــاید
که حق ، گه گه ز باطـــــــــل می نماید
موثــر حق شــناس اندر همه حال
ز حـد خویشــــــتن ، بیــــرون منه پای
حق اندرکسوت حق ،دین حق دان
حق انـــدر باطـــل آمــد کار شیـــــطان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همچنانک هر کسی در معرفت
می کند موصوف غیبی را صفت
فلسفی از نوع دیگر کرده شرح
باحثی مر گفت او را کرده جرح
بیشتر بخوانید : شعر در مورد خواهر ، برادر و خواهر زن و خواهر زاده و خواهر شوهر
بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد
ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد
کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن
یه روزی هر کسی باشن، حساباشونو پس می دن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست
سر آزادگی مُردن، تَهِ دلدادگی میشه
یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه
کنار سفره ی خالی، یه دنیا آرزو چیدن
بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن
نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه
خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه
کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن
گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن
جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم
همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وقتی از دوست داشتن کسی مطمئن نیستی
حق نداری دستاشو بگیری که به دستات عادتش بدی…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به من حق بده
دوست داشتنت تنها راز زندگی ام باشد
من همیشه هرچه را که دوست داشته ام
از دست داده ام!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به من حق بده از روزهایی که نباشی بترسم
روزهایی که نیستی نابودم می کند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
حق نخفته ست بنگری روزی
که حق تو تمام بگزارد
بیشتر بخوانید : شعر در مورد خدا ، کودکانه از حافظ و سعدی و مولانا و قیصر امین پور
سالک راه حق نخواهد عیش
عاشق روی حق نجوید کام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در معانیش حق توان دیدن
آینه حق نماست این دیوان
شعر در مورد حق خوری
کز چه دارد، مرد عامی حق رأی
لیک زن با صد هنر محروم از اوست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به دولتت علم دین حق فراشته باد
به صولتت علم کفر در نگونساری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گذر ز باطل و مردانه حق پرستی کن
ز حق پرستی بهتر چه کار خواهد بود؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گفتگوی حق دریغ از حق پرستان داشتن
یوسف بی جرم را محبوس زندان کردن است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باطل حجاب دیده حق بین نمی شود
دنیا بهشت در نظر حق پرست ماست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از خود نشناسان مطلب دیده حق بین
حق را چه شناسند ز خود بیخبری چند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نیست از حق ناشناسی خواهش دنیای من
توشه راه حق از دنیای باطل یافتم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چیست دانی عشقبازی، بی سخن گویا شدن
چشم پوشیدن ز غیر حق، به حق بینا شدن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چشم حق بین ز صنم جلوه حق می بیند
عارف از گوشه بتخانه نیاید بیرون
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در پیش باطلان جهان حرف حق مگو
منصور شد هلاک ز حق گفتن این چنین
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد حق خوری
آن ذات که حق بود صفاتش
او را بنگر، چه باشد اسما؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دعوی پیر خرابات به حق بود، به حق
عمل شیخ مناجات ریا بود، ریا
بیشتر بخوانید : شعر در مورد آزادی ، آزادگی و اختیار و پرنده + آزادی بیان و زندان
عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق
لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند
کفرهاشان همه از رحمت حق ایمان شد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نگارینا، دل سنگیت هرگز
حق آزرده هجران نداند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به تیغ در حق خسرو حق جفا بگذار
خدای خیر دهادش که حق گزار من است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
رضای حق به رضای تو بسته است از حق
چرا به هر چه کند حق رضا نمی گردی؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دست حق آمد دراز با کف حق کژ مباز
در ره حق هر کی کاشت دانه جو جو درود
شعر در مورد حق الناس
غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق
نیست شو و خراب حق ای دل تنگ حوصله
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بر سر من نبشت حق در دل من چه کشت حق
صبر مرا بکشت حق صبر نماند و صابری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کار حق کن بار حق کش جز ز حق
هیچ کس را کار و باری دیده ای
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
که حق بینند و حق گویند و حق جویند و حق باشد
هر آن معنی که آید در دل دانای درویشان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نور حق، همواره در جلوه گریست
آنکه آگه نیست، از بینش بریست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گشت حق کارگران پایمال
بر صفت غله که در آسیاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
حق بر آنکس ده که میدانی غنی است
گر سراپا حق بود مفلس، دنی است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آنکه میلش سوی حق بینی و حق گویی بود
سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کنف رحمت حق منزل او دان و آنگه
سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق
بیشتر بخوانید : شعر در مورد آسمان ، ابری و آبی و پرستاره شب و کویر و عشق و زمین و پرواز
از چه حق رأی دادن نیستش
آن که، جان را گر بگیرد حق اوست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
که به ظن تقلید و استدلالشان
قایم است و جمله پر و بالشان
شبههاى انگیزد آن شیطان دون
در فتند این جمله کوران سر نگون
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شیخ مکتب رو لعنت گفتن و رفتن
مومنی ظاهر نما جای شیخ گذاشتن
گفتن حرفای تو دین و ایمان بود
چراغی روشن توی تاریکی جاده بود
گفتا علتُ و دیدی و معلول را ندیدی
ایمان را در لغزشی به باد دادی
من سوی چشمیه ناب و پاک میروم
پاک میروم سوی چشمیه ناب میروم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد حق خوری
وآن دگر در هر دو طعنه می زند
وآن دگر از زرق جانی می کند
هر یک از ره این نشانها زان دهند
تا گمان آید که ایشان زان ده اند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دیگر این داس خموشی تان زنگار گرفت
به عبث هر چه درو کردید آواز مرا
باز هم سبزتر از پیش
می بالد آوازم
هر چه در جعبه ی جادو
دارید
به در آرید که من
باطل اسحر شما را همگش می دانم
سخنم
باطل السحر شماست
شعر در مورد حق مردم
این حقیقت دان نه حق اند این همه
نه به کلی گمرهانند این رمه
زانک بی حق باطلی ناید پدید
قلب را ابله به بوی زر خرید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گر نبودی در جهان نقدی روان
قلبها را خرج کردن کی توان
تا نباشد راست کی باشد دروغ
آن دروغ از راست می گیرد فروغ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد حق خوری
پاى استدلالیان چوبین بود
پاى چوبین سخت بىتمکین بود
غیر آن قطب زمان دیدهور
کز ثباتش کوه گردد خیرهسر
بیشتر بخوانید : شعر در مورد بهار ، شیراز برای کودکان و نوروز و عشق و طبیعت و دوبیتی کوتاه
بر امید راست کژ را می خرند
زهر در قندی رود آنگه خورند
گر نباشد گندم محبوب نوش
چه برد گندم نمای جو فروش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پس مگو کین جمله دمها باطل اند
باطلان بر بوی حق دام دل اند
پس مگو جمله خیالست و ضلال
بی حقیقت نیست در عالم خیال
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پاى نابینا عصا باشد عصا
تا نیفتد سر نگون او بر حصا
آن سوارى کاو سپه را شد ظفر
اهل دین را کیست سلطان بصر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من نکردم امر تا سودى کنم
بلکه تا بر بندگان جودى کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح