شعر در مورد عشق پایدار ؛ متن در مورد عشق پایدار و شعر کوتاه عشق واقعی - پارسی زی
کپشن برای تولد بیست سالگی ، 20 سالگی + متن تولد بیست و دو سالگی

کپشن برای تولد بیست سالگی ، 20 سالگی + متن تولد بیست و دو سالگی

کپشن برای تولد بیست سالگی کپشن برای تولد بیست سالگی ، ۲۰ سالگی + متن تولد بیست و دو سالگی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

متن زیبا در مورد پدر از دست رفته ، نامه ای به پدر از دست رفته

متن زیبا در مورد پدر از دست رفته ، نامه ای به پدر از دست رفته

متن زیبا در مورد پدر از دست رفته متن زیبا در مورد پدر از دست رفته ، نامه ای به پدر از دست رفته همگی …

متن دوست داشتن خواهر ، به برادر + جملات زیبا در وصف خواهر

متن دوست داشتن خواهر ، به برادر + جملات زیبا در وصف خواهر

متن دوست داشتن خواهر متن دوست داشتن خواهر ، به برادر + جملات زیبا در وصف خواهر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …

شعر در مورد عشق پایدار

شعر در مورد عشق پایدار ؛ متن در مورد عشق پایدار و شعر کوتاه عشق واقعی

شعر در مورد عشق پایدار ؛ متن در مورد عشق پایدار و شعر کوتاه عشق واقعی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد عشق واقعی از حافظ

چه کاری از من برمی آید

وقتی عشق

تمام خودش را

می ریزد توی چشم های تو

و نگاه ام می کند

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زندگی دوباره ؛ از مولانا و شیرینی زندگی و متن درباره دوباره ساختن زندگی

شعر در مورد عشق پایدار

آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست

نابوده به که بودن او غیر عار نیست

در عشق باش که مست عشقست هر چه هست

بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست

گویند عشق چیست بگو ترک اختیار

هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست

عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار

هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست

عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد

دل بر جز این منه که به جز مستعار نیست

تا کی کنار گیری معشوق مرده را

جان را کنار گیر که او را کنار نیست

آن کز بهار زاد بمیرد گه خزان

گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست

آن گل که از بهار بود خار یار اوست

وآن می که از عصیر بود بی‌خمار نیست…

مولانا

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق ورزیدن

جهان بی عشق سامانی ندارد

فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست

که مردم عشق و باقی آب و خاکست

چراغ جمله عالم عقل و دینست

تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

اگر چه عاشقی خود بت پرستیست

همه مستی شمر چون ترک هستیست

به عشق ار بت پرستی دینت پاکست

وگر طاعت کنی بی عشق خاکست…

فدای عشق شو گر خود مجازیست

که دولت را درو پوشیده رازیست

حقیقت در مجاز اینک پدید است

که فتح آن خزینه زین کلید است…

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق پایدار

در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید

دانی که کیست زنده؟ آن کو ز عشق زاید

گرمیِ شیر غران، مردیِ جمله مردان

تیزی تیغ بران، با عشق کُند آید

در راه رهزنانند وین خفتگان خسانند

پای نگار کرده این راه را نشاید

طبل قضا برآمد وز عشق لشکر آمد

کو رستمِ سرآمد تا دست برگشاید

رعدش بغرد از دل، جانش ز ابر غالب

چون برق بجهد از تن یک لحظه‌ای نپاید

هرگز چنین سری را تیغ اجل نبُرد

کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید

هرگز چنین دلی را غصه فرو نگیرد

غم‌های عالم او را شادی دل فزاید

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زندگی از سعدی ؛ شعر درباره زندگی از حافظ و شعری از بوستان سعدی با معنی

متن در مورد عشق پایدار

تنها عشق است که نگرش تو را

به زندگی تغییر می‌دهد

عشق تو را بزرگ، زیبا، الهی می‌کند

عشق ضد هیچ چیز نیست . . .

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق پایدار

خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را

سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را

خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است

قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق

کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را

گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان

گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را

می ز رطل عشق خوردن کار هر بی ظرف نیست

وحشیی باید که بر لب گیرد این پیمانه را

وحشی بافقی

⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه عشق واقعی

گفته بودی

هر وقت که شعر می نویسی

دوستم بدار

نمی دانم

از این همه شعر نوشتن است

که دیوانه وار دوستت دارم

یا از این همه دوست داشتن

که دیوانه وار شعر می نویسم

بیشتر بخوانید : شعر درباره زندگی از فریدون مشیری ؛ تک بیت های ناب فریدون مشیری

شعر در مورد عشق پایدار

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند

دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد

جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت

دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد

حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت

که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

حافظ

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق واقعی از سعدی

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

که به عمری نتوان دست در آثارش برد

مرد میدانی اگر باشد از این جوهر ناب

کاری از پیش رود کارستان که «آرش» برد

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق پایدار

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

بیشتر بخوانید : شعر در مورد امید به زندگی ؛ از حافظ و مولانا و شاملو و امیدورای به خدا

شعر در مورد جنگیدن برای عشق

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد

فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد

رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد

یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید

کارش مدام با غم و آه سحر فتاد

زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان

مست از شراب عشق چو من بی‌خبر فتاد

بسیار کس شدند اسیر کمند عشق

تنها نه از برای من این شور و شر فتاد

روزی به دلبری نظری کرد چشم من

زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد

عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی

کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد

بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق

مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد

سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی

چون ماجرای عشق تو یک یک به درفتاد

سعدی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق پایدار

هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند

می‌تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟

عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز

کشته خود را نمی‌داند کجا پنهان کند

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد عشق واقعی از مولانا

آن نه عشق است که بتوان برِ غمخوارش برد

یا توان طبل‌زنان بر سر بازارش برد

عشق می‌خواهم از آن‌سان که رهایی باشد

هم از آن عشق که منصور، سر دارش برد

عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت

نه که گویند خسی بود که جوبارش برد

دلت ایثار کن آن‌سان که حقی با حقدار

نه که کالاش کنی، گویی طرارش برد

شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی

عشق بازاری ما رونق بازارش برد

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

که به عمری نتوان دست در آثارش برد

مرد میدانی اگر باشد از این جوهر ناب

کاری از پیش رود کارستان که «آرش» برد

حسین منزوی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ارامش زندگی ؛ شعر در مورد آرامش مولانا و آرامش از حافظ

شعر در مورد عشق پایدار

من در پی رد تو کجا و تو کجایی

دنبال تو دستم نرسیده است به جایی

ای «بوده» که مثل تو نبوده است، نگو هست

ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی

این عشق زمینی است که آغاز صعود است

پابند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی»

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم

وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی

ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر

وقت است دل آهنی‌ام را بربایی

گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم

دشنام و جفایی و دعایی و وفایی

یک عالمه راه آمده‌ام با تو و یک بار

بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی…

مهدی فرجى

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حضرت عشق

ای ظریف ترین درد !

که بر سمت چپ سینه ام نشسته ای ؛

اینچنین بی تفاوت نباش …

چیزی که اینجا می سوزد ،

فانوس نیست ؛

قلب من ست …

آخرین بروز رسانی در : یکشنبه 9 آبان 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.