شعر در مورد بجنورد ، شعر جدید و زیبا و کوتاه در وصف شهر بجنورد
رفیق یعنی وقتی دلت گرفت ، متن طولانی برای دوست صمیمی و رفیق فابریک
رفیق یعنی وقتی دلت گرفت رفیق یعنی وقتی دلت گرفت ، متن طولانی برای دوست صمیمی و رفیق فابریک همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …
متن در مورد روزه گرفتن ، متن ادبی در مورد ماه رمضان و افطاری و روزه
متن در مورد روزه گرفتن متن در مورد روزه گرفتن ، متن ادبی در مورد ماه رمضان و افطاری و روزه همگی در سایت پارسی …
کامنت تبریک تولد خواهر ، پروفایل تبریک تولد خواهر گلم اینستاگرام
کامنت تبریک تولد خواهر کامنت تبریک تولد خواهر ، پروفایل تبریک تولد خواهر گلم اینستاگرام همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش …
شعر در مورد بجنورد
شعر در مورد بجنورد ، شعر جدید و زیبا و کوتاه در وصف شهر بجنورد همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد بجنورد
تندیس محبت باش ، در نزد هر ایرا نی سرمایه ی ایمان باش ،ای خاک رشادت ها
در ساحت مردانت ، خورشید پریشان است آن جا که بتابد روز ، بر او ج علا مت ها
تو خطه ی گردانی ، تو مهد شهید ا نی هم بام خراسانی ، هم سد عداوت ها
سر سبز و تر و تازه ، در چشم حسودانی داری به دل یاران ، انبوه بشا رت ها
دلداده ی دور از تو ، همواره« حبیب» توست هر روز به دل دارد ، افسوس و ندامت ها
دکتر حبیب صفر زاده
بیشتر بخوانید : شعر در مورد دوست داشتن ، واقعی یا یک طرفه همسر و فرزند خود
شعری در مورد بجنورد
گَه گِدَی
گَه قَنَت , آچَی ایچَی , تا اَلَه داغِنگ باشِنَه
گَه گِدَی وَسمَه چَکَی , خورشید و آیِنگ قاشِنَه
گَه گِدَی اولدووز لَرِه , آسمانِنگ باغِنّن دَرَی
گَه گِدَی اَبر اولَی و یِئر ایستِندَه سِفرَه سَرَی
گَه گِدَی دَریا کِمِن اَبرِ باغِشلَی آسمانَه
گَه گِدَی بِهار اولَی, گُل شَواش اِئدَی بُستانَه
گَه کِه شَقشَقِه کِمِن , آِلَنگ ایچِندَه گِل بِئرَی
گَه بِهار اولَی , قِشِه یِئرِ دیوِنَّن سِپِرَی
گَه گِدَی چِشمَه اولَی یِئردَه آبادان لِغ اِئدَی
گَه گِدَی , آی اولَی و گِئجَه نِه آیدِن لِغ اِئدَی
گَه مُحَبَت اولَی و ایرَی لَرِه عاشِق اِئدَی
گَه گِدَی اُمید اولَی , ایرَی لَرِه ایشِق اِئدَی
شِیطانَ دُشمَن اولَی آدَمَ مهربان اولَی
دَرد لَرَه دَرمان اولَی یاخشِه لَرَه قُربان اولَی
گَه گِدَی فَرهاد اولَی شیرینِه چِن جان بایدِرَی
معنی حُب الوطَن دُشمَن لَرمِزَه دویدِرَی
گَه گِدَی چِشمَه کِمِن ایرَی مِزِ زَلار اِئدَی
وطن چِن جان بایدِرَی قانِ مِزِه حَلار اِئدَی
قَرَه قِش باشِمِز دَن گِئچَر بَهار گَلمَه لِه دِ ه
غَم و غُصَّنِه بِراخ کِه بو گین لَه گِئد مَلِه دِه
ترجمه :
بیا تا بالهایمان را بگشائیم و تا قله آلاداغ پرواز کنیم
بیا برویم و به ابروی خورشید و ماه وسمه بکشیم
بیا برویم و ستاره ها را از باغ آسمان بچینیم
بیا برویم ابر شویم و روی زمین سفره پهن کنیم
بیا برویم و مثل دریا ابر را به آسمان ببخشیم
بیا برویم بهار بشویم و به بوستان ها گل شاباش کنیم
بیا که شقایق بشویم و در چمنزارها رشد کنیم
بیا بهار شویم و زمستان را از بیخ و بن جارو کنیم
بیا برویم چشمه بشویم وروی زمین را آباد کنیم
بیا برویم ماه بشویم و شب را مهتابی کنیم
بیا محبت شویم و دلها را عاشق کنیم
بیا برویم امید شویم و دلها را روشن کنیم
با شیطان دشمن باشیم وبا آدمها مهربان
به دردها درمان شویم و به خوبان قربان شویم
بیا برویم فرهاد شویم وبرای شیرین جان ببازیم
و معنی حب الوطن به دشمنانمان بفهمانیم
بیا برویم مثل چشمه دلهایمان را زلال کنیم
برای وطن جان ببازیم و خونمان را حلال کنیم.
زمستان سیاه از سر ما خواهد گذشت بهار آمدنی است
غم و غصه را رها کن که این روزها رفتنی است.
شاعر:علی اکبرسراج اکبری
بیشتر بخوانید : شعر در مورد استقلال ، قهرمان تهران و پرسپولیس + استقلال و آزادی کشور
شعر درباره بجنورد
” مهـر ” گلدئ و مهرینگ ایریمده اوترید دئ
هرباغه گئدنگ رنگئ برنگ نقش اوترددئ
قــرمــز صورتی، سارئ و نارنــج اولود دئ
شو نقش له کی عشق جمالینگ ورود دئ
هر برگ کی بیر رنگه چیخیـددئ بو بـاغ ده
بهار گئچن، بولبول شیدا، توتودئ قوجاغ ده
فرش اولدئ سنه رنگئ برنگ برگ درخت له
تا ناز قدمینگ عشوه یه گلسین بـو وخت له
بهـارده سنه عاشق و من تموزده بیشدیم
مهر اولدئ و ارمان کی سنه شاید یتیشدیم
من عاشق میزان نم و میــزان اولــر حـالیـم
او لحظه کی سن بزه گلنگ، یانینگ ده قالیم
ترجمه :
مهر آمد و باز مهر تو در دلم نشسته
گر به هر باغ روی رنگ به رنگ نقش نشسته
قـــرمــز و صــورتی و زرد و نارنج شده
همان نقش هائی که عشق جمالت به جانم زده
هر برگ که به رنگی شده در این باغ مصفا
در بهار گذشته، بلبل عاشقی را در آغوش کشیده
برگ های رنگارنگ درختان شده فرش گام هایت
تا، قدم های نازت به عشوه گام زنند در این هنگام
به هنگام بهار عاشق شدم و به تابستان در سوز عشقت گداختم
مهـــر آمد و در آرزوی رسیدن به وصال تو هستم
من عاشق میزانم (پائیز) و میزان شود حالم .
آن لحظه که آئی به سرایم و باشی به کنارم
محمود صدقی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد بجنورد
شاید روزی با آفتابی یا شاید روزی بی آفتاب
در کرانه های شمال غربی شاید یاجنوب شرق
در روزهای اول ماه یا ماه های اول سال
در میدانی بزرگ یا شهری کوچک
کنار مجسمه ی با دهان بسته یا نیم بسته یا نیم باز
با فواره هایی در جریان شاید
شاید لحظه ای هست
لحظه ای هست که ورق بر می گردد
وداستان عوض می شود
بیشتر بخوانید : شعر در مورد معلم ، ادبیات و ریاضی و فیزیک + معلم کلاس ششم و دوم بازنشسته
شعر در مورد بجنورد
خوشا به مانه سملقان با بیارش به آن انگور شیرین و جوارش
بیار ما که جایش در بلندیست بسی معروف شده از آبشارش
ز شهرستان آشخانه به دانش بر فرهیختگان نامدارش خوشا
از چشمه سار شیرآباد چو کارون گشته گویا جویبارش
ز مهمانک به گیشانک چه گویم زمعصوم زاده اش آن گل عذراش
ز اسپاخوی زیر کوه قور خود کلیسائی قدیمی در کنارش خوشا
سولگرد وقور خود تا به آلمه گوزن و کبک در حال فرارش
نمادیست از بهشته جاودانه نوای مرغکان بیشه زارش خوشا
بر بهکده هم شهر آباد پدافند هوائی برقرارش
خوشا بر اترک آن رود خروشان بر آن خیزابه بر خم سوارش برد
انسان بیاد خالق خود که او هم حکمتیست از کردگارش
خوشا آن لحظه هائیکه کریمی سپاس و حمد بر پروردگارش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر بجنورد
ایران زمین دیار و سرای هنروریست کان صفا و مهد وفای و سنخوریست
هرگوشهای هزار حدیث و حکایت است هر مأمنش بقای و عطائی زداوریست
بنگر نکو بخاک خراسان تو کز شرف اندر مثال لؤلؤ رخشان احمریست
شهرودهات آن همه زیبا و خوش نما هر یک بگونهای به نشان ثبت دفتریست
مرزبانی شمال خراسان خود از کهن مصداق بر شجاعت ونیکی و اطهریست
دانای کاردان که تواریخ خوانده بس داند یقین که کرد گواه تکاوریست
دیگر نژاد ترک که در این سرزمین همی ایل گرایلی اند که مشتق ز آذریست
اقوام تات ریشه تاریخی اش ز پارت بر هم زن بقای و فساد سکندریست
تاریخ خود گواه دلیران رقم زند آن را که تیر و تیغ به مانند اخگریست
جان کرده اند نثار وطن رفتگان ما الحق که این نشانه ز آئین جعفریست
سر مرز را به پاس وطن پاس داشتن از حمله های روس تراز از مطهریست
بر پای و جای ماندن این ملت عزیز اثبات مهر و عشق و تولای سروریست
اکنون که بر گشوده تواریخ یک ورق گویاست کاین اجازه زپور پیمبریست
ترسیم گشته ملک خراسان به بخشها دانم یقین که این ز عنایات داوریست
بجنورد را نشان به نشان بر گرفته اند چون مادر صنایع و با مهر مادریست
پتروشیمی عظیم نکو صنعتش بجای هر روز هفته حاصل آن گنج گوهریست
دیگر بزرگ معدن جاجرم کز توان اندر بها به ارزش والای دیگریست
سیمان زنو صنایع عالیکه بر ز سنگ خاکسترش به همن بنا چو جوهریست
باند فرودگاه و دو صد صنعت دگر خود جاگزین مرکز استان به معبریست
حال و هوای شهر نکوی و مساعد است اقلیم را چهار وخودش همچو کشوریست
انواع تاک میوه حاصل به بوستان گیلاس و گردویش نه قیاس و نه همسریست
این فضل از عنایت و الطاف کردگار در این دیار و خطه از ارکان بهتریست
حق دار را نکو به مقامش شناختن اصلاح کار کشور و پایان کافریست
مجلس که رکن کشور و ارکان آگهیست داننده ی صلاحیت و حکم برتریست
خود التفات مرکز استان در این دیار بسته به لطف و رای وزیران و رهبریست
(احمد) چکامه ای ز ادب نظم کرده است؟ سبکش کلام سعدی و پیرو به انواریست
جانم فدای میهن و اسلام راستین این خود نشان مهر وتولای مادریست
احمد عضدی
بیشتر بخوانید : شعر در مورد خاله ، جان و خاله بودن و خاله زنک بازی
شعری درباره بجنورد
بنام خداوند مشرق زمین
شمالی خراسان گرد آفرین
که پهنای خاکش چوده کشور است
جوانش حریف دو صد لشکر است
بود مردمش با همه مهربان
به گاه وفا می دهد نقد جان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر بجنورد
فراوان طوایف کند زندگی
در این سرزمین از ره بندگی
بود فارس با ترکمان با بلوچ
و کرمانج ساکن کمی اهل کوچ
دگرتات وترک است و رازی زبان
همانسان که گفتم بسی مهربان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره بجنورد
درین سرزمین چند شهر بزرگ
که تاریخشان می نماید سترگ
یکی اسفرایین اسپر بدست
که جنگیده با دشمن خود پرست
دگر هشت خانه که اندر سند
همان هشت کانی اشکان بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره بجنورد
کنون آشخانه شده لفظ آن
بود اترکش خود دلیلی بر آن
بزن یورد باشد که بجنورد ماست
یگانه عروس همه شهرهاست
ز جاجرم گویم سخن وز عسس
کهن نامش آن ارغیان است و بس
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ی بجنورد
به نزدیک آن یک دژ محکم است
که یاد نیاکان و ملک جم است
بود گرمه گرم صفا پروری
بود یادگاری ز لفظ دری
بود شیروان از انوشیروان
گذر می کند زان بسی کاروان
بیشتر بخوانید : شعر در مورد اردیبهشت ماه ، شیراز و بانوی اردیبهشت ماهی
شعر درباره ی شهر بجنورد
ز فاروج پر خشکبار اصیل
که بازار آن باد نیکو دلیل
سخنها فراوان بود لیک من
نیارم صداع همه انجمن
چنان چشمه ساران جنت نشان
که دیده است چون ملک شاهی جهان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی بجنورد
گذرگاه سبزی است این سرزمین
که نقش وطن را بود چون نگین
گذر گاه را ره سوی مشهد است
ز توحید این گفته اشهد است
از این ره به یک آستان می رسی
که گویا تو بر آسمان می رسی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ی بجنورد
تفرجگه پر زآب و درخت
صفا سایه درکش کوه سخت
و یا جنگل هاور با صفا
گیاهان سرسبز جمله دوا
ز بابا امانش که چون سد ره است
طربگاه مهمان اندر ره است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی بجنورد
بود آستان رضا چون بهشت
ندارد چنان عطر دیر و کنشت
مرا حیفم آمد نگویم نمی
از آثار پیشینیان شبنمی
به اسپاخو اتشکده جاودان
ز تاریخ پیشین ایرانیان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر بجنورد
که بر با م این سرزمین استوار
بماند بسی بعد ما یادگار
به جمله نیاکان و مردان درود
بود جاودان بر لبم این سرود
که ایران بود تا ابد پایدار
بود خوش به کام همه روزگار
ای شهر من ای بجنورد ،
ای شهر صداقت ها
تو باور تاریخی ،
با حفظ ظرافت ها
.
تندیس محبت باش ،
در نزد هر ایرانی
سرمایه ی ایمان باش
ای خاک رشادت ها
.
در ساحت مردانت ،
خورشید پریشان است
آن جا که بتابد روز ،
بر اوج علامت ها
.
تو خطه ی گردانی ،
تو مهد شهیدانی
هم بام خراسانی ،
هم سد عداوت ها
.
سر سبز و تر و تازه ،
در چشم حسودانی
داری به دل یاران ،
انبوه بشارت ها
دلداده ی دور از تو ،
همواره« حبیب» توست
هر روز به دل دارد ،
افسوس و ندامت ها