شعر در مورد زیبایی طبیعت ، زیبا و کوتاه و کودکانه طبیعت از سهراب و فریدون مشیری| پارسی زی
استوری عرض تسلیت ، پیام و متن تسلیت برای استوری واتساپ

استوری عرض تسلیت ، پیام و متن تسلیت برای استوری واتساپ

استوری عرض تسلیت استوری عرض تسلیت ، پیام و متن تسلیت برای استوری واتساپ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم …

پیام تولدت مبارک دخترم ، متن و پروفایل دختر قشنگم تولدت مبارک

پیام تولدت مبارک دخترم ، متن و پروفایل دختر قشنگم تولدت مبارک

پیام تولدت مبارک دخترم پیام تولدت مبارک دخترم ، متن و پروفایل دختر قشنگم تولدت مبارک همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …

دوبیتی حضرت علی اصغر ؛ مجموعه اشعار و دو بیتی های زیبا درباره حضرت علی اصغر

دوبیتی حضرت علی اصغر ؛ مجموعه اشعار و دو بیتی های زیبا درباره حضرت علی اصغر

دوبیتی حضرت علی اصغر دوبیتی حضرت علی اصغر ؛ مجموعه اشعار و دو بیتی های زیبا درباره حضرت علی اصغر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

شعر در مورد زیبایی طبیعت

شعر در مورد زیبایی طبیعت ، زیبا و کوتاه و کودکانه طبیعت از سهراب و فریدون مشیری

شعر در مورد زیبایی طبیعت ، زیبا و کوتاه و کودکانه طبیعت از سهراب و فریدون مشیری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد زیبایی طبیعت

زندگی در روستا ی جنگلی
خا نه های گلی

درختان صنو بر، چنار ، تو سکا

طبیعت زیبا

گلها ی رنگا رنگ

طلوع خورشید

حیات وحش

همه چیز برای انسان

گذشته ، حال ، آینده

و دلی از دیار مهرورزان

وقتی از خواب بیدار شدم

تنها بودم

وگویی

درشهر و دیاری دیگر هستم

چشمم به پنجره

دختری پنجه آفتاب در مقابل

شا عر ی که مرا به زندگی آشنا کرد

شاعر مردم کوچه و بازار بود .

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد زیبایی طبیعت

ماه بالای سر آبادی است

اهل آبادی در خواب‌.

روی این مهتابی، خشت غربت را می‌بویم‌.

باغ همسایه چراغش روشن‌،

من چراغم خاموش

ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب‌.

غوک‌ها می‌خوانند.

مرغ حق هم گاهی‌.

کوه نزدیک من است : پشت افراها، سنجدها.

و بیابان پیداست‌.

سنگ‌ها پیدا نیست‌، گلچه‌ها پیدا نیست‌.

سایه‌هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست‌.

نیمه شب باید باشد.

دب آکبر آن است : دو وجب بالاتر از بام‌.

آسمان آبی نیست، روز آبی بود.

یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم‌.

یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم‌،

طرحی از جاروها، سایه‌هاشان در آب‌.

یاد من باشد، هر چه پروانه که می‌افتد در آب، زود از آب در آرم‌.

یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .

یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم‌.

یاد من باشد تنها هستم‌.

ماه بالای سر تنهایی است‌.

سهراب سپهری

بیشتر بخوانید : شعر در مورد دغل بازی ، تظاهر به دینداری و نفاق و دورویی از سعدی و مولانا

شعر در مورد زیبای طبیعت

گاهی لطافت سرما قشنگ نیست

باران به وقت می بارد و قشنگ نیست

در کوه طبیعت زیبا امید عشق

گاهی صعود بلندا قشنگ نیست

آبی نشسته بروی سقف آسمان

افسوس گردش ابرها قشنگ نیست

پرسه زدن میان درختان بی شمار

بوی نم و ترنج درختان قشنگ نیست

شب روز میشود وقت رفتن است

بیدار باش ملاقات قشنگ نیست

کافی شدیم میان همین آرزوهای خوب

آرامشی که فکر میکردم قشنگ نیست

من با تو صادقم ولی چه کنم

رویای من برای تو قشنگ نیست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد زیبایی طبیعت

یَله

بر نازکای چمن

رها شده باشی

پا در خُنکای شوخِ چشمه‌ای،

و زنجره

زنجیره بلورینِ صدایش را ببافد

در تجرّدِ شب

واپسین وحشت جانت

ناآگاهی از سرنوشت ستاره باشد،

غم سنگینت

تلخی ساقه علفی که به دندان می‌فشری.

همچون حبابی ناپایدار

تصویر کامل گنبد آسمان باشی

و روئینه

به جادویی که اسفندیار

مسیر سوزان شهابی

خطّ رحیل به چشمت زند،

و در ایمن‌تر کنج گمانت

به خیالِ سستِ یکی تلنگر

آبگینه عمرت

خاموش

درهم شکند

احمد شاملو

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد طبیعت زیبا

شامیست سهمگین و هوا یست پر دمه

تاریک و تیره همچو روان گناهکار

چشم ستاره کور و سیاه گشته روی مه

وآ نجا: میان بحر به امواج بیقرار

بینم شکسته کشتی توفان رسیده ای

کز کام موج جانب سا حل کند تلا ش

از لای موج های کف آ لود و خشمگین

ارواح نا امید چو فریا د بی گناه

یا همچو آه گرم ا سیران زند گی

از رنج آخرین رمق اندر شب سیاه

بیرون جهند و جامهء آمال نا تمام

بر دوش موجهای خروشان رها کنند

فریاد آسمان و زمین میرسد به گوش

کاین محشر از تغافل مرگ آفرین کیست ؟

این بحر را که ساخته صحرای انتقام ؟

وین کشتی شکسته کمینگاه کین کیست ؟

خاصیت طبیعت زیبا چنین بود ؟

یا مرگ این قضا زده گان خواب نا خداست ؟؟؟

بیشتر بخوانید : شعر در مورد قسمت ، و تقدیر و سرنوشت و قسمت نبودن و قضا و قدر از حافظ

شعری در مورد طبیعت زیبا

کسی به فکر گل‌ها نیست

کسی به فکر ماهی‌ها نیست

کسی نمی خواهد

باورکند که باغچه دارد می‌میرد

که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است

که ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی می‌شود

و حس باغچه انگار

چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده س

حیاط خانه ما تنهاست

حیاط خانه ما

در انتظار بارش یک ابر ناشناس

خمیازه میکش

و حوض خانه ما خالی است

ستاره‌های کوچک بی تجربه

از ارتفاع درختان به خاک می‌افتد

و از میان پنجره‌های پریده رنگ خانه ماهی‌ها

شب‌ها صدای سرفه می‌آید

حیاط خانه ما تنهاست

شعر از فروغ فرخزاد

⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد زیبایی طبیعت

گفت من آن آهوم کز ناف من

ریخت این صیاد خون صاف من

اى من آن روباه صحرا کز کمین

سر بریدندش براى پوستین

اى من آن پیلى که زخم پیل بان

ریخت خونم از براى استخوان

آن که کشتستم پى مادون من

می نداند که نخسبد خون من!؟

بر من است امروز و فردا بر وى است

خون چون من کس چنین ضایع کی است!؟

گر چه دیوار افکند سایه دراز

باز گردد سوى او آن سایه باز

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

مولانا

⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا در مورد زیبایی طبیعت

علفزار

با موهای سبز ژولیده در باد

کوه

با موهای قهوه ای یک دست

رودخانه

با گیره‌های سرخ ماهی

بر موهاش

هیچ کدام را ندیده!

حق دارد نمی‌خواند این پرنده کوچک

گروس عبدالملکیان

بیشتر بخوانید : شعر در مورد روز معلم ، کوتاه و کودکانه کلاس پنجم و ششم به زبان انگلیسی

شعر زیبا درباره طبیعت

فلکها یک اندر دگر بسته شد

بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه آبها بر دمید

سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو بر شگفتی نمود

به خاک اندرون روشنائی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب

همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پیوندگان هر سویی

وزان پس چو جنبنده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید…

فردوسی

⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد طبیعت زیبا

متلاطم

تنها

بی‌کران

کاش اقیانوسی نبودم

پنجه‌کشان بر ساحل

شمس لنگرودی

⇔⇔⇔⇔

شعر نو در مورد طبیعت زیبا

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار

خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی

وز خوردن آن روی شود چون گل بربار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت

و آمد شدنش باشد از اشجار به اشجار

تا ابر کند می ‌را با باران ممزوج

تا باد به می‌ درفکند مشک به خروار

آن قطره باران بین از ابر چکیده

گشته سر هر برگ از آن قطره گهربار

آویخته چون ریشه دستارچه سبز

سیمین گرهی بر سر هر ریشه دستار

یا همچو زبرجد گون یک رشته سوزن

اندر سر هر سوزن یک لؤلؤ شهوار

آن قطره باران که فرو بارد شبگیر

بر طرف چمن بر دو رخ سرخ گل نار

گویی که مشاطه ز بر فرق عروسان

ماورد همی‌ریزد، باریک به مقدار

وان قطره باران سحرگاهی بنگر

بر طرف گل ناشکفیده بر سیار

همچون سرپستان عروسان پریروی

واندر سر پستان بر، شیر آمده هموار

وان قطره باران که چکد از بر لاله

گردد طرف لاله از آن باران بنگار

پنداری تبخاله خردک بدمیده‌ست

بر گرد عقیق دو لب دلبر عیار

وان قطره باران که برافتد به گل سرخ

چون اشک عروسیست برافتاده به رخسار

وان قطره باران که برافتد به سر خوید

چون قطره سیمابست افتاده به زنگار

وان قطره باران که برافتد به گل زرد

گویی که چکیده‌ست مل زرد به دینار

وان قطره باران که چکد بر گل خیری

چون قطره می‌بر لب معشوقه میخوار

وان قطره باران که برافتد به سمنبرگ

چون نقطه سفیداب بود از بر طومار

وان قطره باران ز بر لاله احمر

همچون شرر مرده فراز علم نار

وان قطره باران ز بر سوسن کوهی

گویی که ثریاست برین گنبد دوار

بر برگ گل نسرین آن قطره دیگر

چون قطره خوی بر ز نخ لعبت فرخار

آن دایره‌ها بنگر اندر شمر آب

هر گه که در آن آب چکد قطره امطار

چون مرکز پرگار شود قطره باران

وان دایره آب بسان خط پرگار

مرکز نشود دایره وان قطره باران

صد دایره در دایره گردد به یکی بار

آن دایره پرگار از آنجای نجنبد

وین دایره از جنبش صعب آرد رفتار

هر گه که از آن دایره انگیزد باران

از باد درو چین و شکن خیزد و زنار

منوچهری

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زمان ، حال و کودکی و از دست رفته و وقت و قدیم و ساعت از مولانا

شعر در مورد طبیعت زیبا

زندگی همین کوه روبه روست

این سپید سربلند

این نشانه شکوهمند

این که تا هنوز و تا همیشه

با زلال آسمان

گرم گفتگوست

زندگی همین

بچه‌های کوه و دره

این هماره مردم نجیب

زندگی همین هوای حیرت است

آن جوانه ای که چشم بسته

بی قرارِ فصل فرصت است

این اشاره

این بنفشه ای که می‌رسد

آن بهانه ای که بر بنفشه

تاب می‌دهد

زندگی همین تبسم طبیعت است

محمدرضا عبدالملکیان

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره زیبایی طبیعت

گردون ز زمین هیچ گلی برنارد

کش نشکند و هم به زمین نسپارد

گر ابر چو آب خاک را بردارد

تا حشر همه خون عزیزان بارد

⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا درمورد طبیعت

کارتی را که برادرم برایم فرستاده بود

تماشا می‌کردم

مال جمعیت حمایت از طبیعت است

عکس یک «بیزون»

گاو آمریکایی

و گوساله‌اش

از این عکس

خیلی خوشم آمد

و دیدم اگر من

گوساله‌ای می‌زاییدم

خوشحال می‌شدم

حالا حرفش را می‌زنم

به عنوان شعر

بیشتر بخوانید : شعر در مورد زلف ، سیاه و پریشان یار و آشفته یار من و موی فر و گیسو

شعر درباره زیبایی طبیعت

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست

از سرخی خون شهریاری بوده‌ست

هر شاخ بنفشه کز زمین می‌روید

خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست

خیام

⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا درباره طبیعت

اگر من می‌بینم

ستاره‌ها هم می‌بینند

آسمان و درختان هم می‌بینند

اگر من می‌بینم

همه‌چیز می‌بینند

چون دیدن امر مشترکی است

⇔⇔⇔⇔

با جریان طبیعی فصل ها

هر لحظه درخشش نور جدیدی ست

طبیعت همانند مادر ماست

که حجاب سبزی همیشه آن را پوشش می دهد

زیبایی می رقصد، زندگی سکوت می کند

تا به تماشای هر آن چه مادر ما می گوید گوش بسپارد

با جریان طبیعی فصل ها

هر لحظه درخشش نور جدیدی است

آخرین بروز رسانی در : یکشنبه 14 آذر 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.