شعر در مورد ققنوس ، جملات و شعر زیبا درباره ققنوس از مولانا و شاملو و نیما
تبریک تولد به معشوق طولانی ، تبریک تولد به عشق از دست رفته + دکلمه تبریک تولد
تبریک تولد به معشوق طولانی تبریک تولد به معشوق طولانی ، تبریک تولد به عشق از دست رفته + دکلمه تبریک تولد همگی در سایت …
اشعار درباره رمضان ، کریم + اشعار مولانا و زیبا درباره ماه مبارک رمضان
اشعار درباره رمضان اشعار درباره رمضان ، کریم + اشعار مولانا و زیبا درباره ماه مبارک رمضان همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …
پیام فوت ، متن و پیام تسلیت رسمی کوتاه به استاد و همکار
پیام فوت پیام فوت ، متن و پیام تسلیت رسمی کوتاه به استاد و همکار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش …
شعر در مورد ققنوس
شعر در مورد ققنوس ، جملات و شعر زیبا درباره ققنوس از مولانا و شاملو و نیما همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد ققنوس
آتشی باشیم
برای ققنوس روحمان
این خاکستر را
ققنوسی دیگر در راه است …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ققنوس
معشوق من! گل من! پروانه ات بمیرد
لیلای من! الهی دیوانه ات بمیرد
ققنوس وار مُردم تا دل به تو سپردم
زنده نمی شوم تا افسانه ات بمیرد
بیشتر بخوانید : شعر در مورد عقاب ، شعر مولانا در مورد عقاب و شعر کوتاه و زیبا عقاب و کلاغ
شعر درباره ققنوس
اولین شعر و آخرین غزلم!
بوسه باران، بیا! بیا بغلم
پرسه ی بی ترانه را چه کنم؟
کوچه شعر ِ تو بهترین محلم
عشق ِ نابم! که تو عیار ِ منی
جز تو هر خنده می کند بدَلم
در خودم – بی تو – مُرده، می پوسم
زندگی زهر می شود، عسلم!
نگذار این چنین فنا بشوَم
من که در عشق و عاشقی مثَلم
شب ِ «ققنوس» پرورم – حالا
شده خاکستری تر از ازلم
سوز ِ سرد ِ تمام ِ فاصله ها
شعله ها می کشد به ما حصلم
تشنه ام، تشه ی دهان شما
بوسه باران، بیا! بیا بغلم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر نو در مورد ققنوس
ققنوس منم که غم به شب دوخته ام
در اتش نا خواسته–پر سوخته ام
بی جرم به جرم راز دلداری خویش
از زبانه ی زبان- ز بن سوخته ام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در مورد ققنوس
از آتش عشقت در و دیوار بسوزد
بیچاره دل از حسرت دیدار بسوزد
ای پیرهن از شعله به تن کرده! روا نیست
این خرمن غم خورده دگر بار بسوزد
از آتش تو زنده نخواهد شد و افسوس
ققنوس ترانه، اگر اینبار بسوزد
آن هیمه ی عشق است که فواره کشیده ست
از وسوسه ی یار که تا یار بسوزد
این کلبه از آن صاعقه ویران شده دیگر
ترسم که دلت در پس آوار بسوزد
بیشتر بخوانید : شعر در مورد محرم اسرار ، شعر حافظ در مورد محرم اسرار دل کوتاه و نامحرمان
شعر در مورد مرگ ققنوس
اگرم خاکستر
شده سهم از دنیا
من همان ققنوسم
به انتظار فردا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ققنوس
این قلب شکسته سوز دلکش دارد
عمریست که خاطری مشوش دارد
من وارث درد دیگرانم آری
«ققنوس» همیشه سر بر آتش دارد …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا درباره ققنوس
من به راز ققنوس ایمان دارم
و به پیوند ِ دو روح .
چه هراسم باشد
گر ز این شعله ی آخر
دو سه شمعی خیزد ؟
بیشتر بخوانید : شعر در مورد محرم و نامحرم ، شعر کودکانه در مورد محرم و نامحرم و نگاه به نامحرم
درباره شعر ققنوس نیما
شب ققنوس می آید
مرا با من بسوزانید
مرا از جور این دنیا
در این ظلمت بسوزانید
مرا با هر چه شد اما
مرا چون شمع سوزانید
مرا با شعر،مرا با نور…
مرا با می بسوزانید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی ققنوس
او عاشقانه می سراید شعر قلبش را
دنیا به سوز شعر او آرام می گیرد
وقتی به آگاهی بسوزی بی گمان جانت
در یک حضور تازه تر فرجام می گیرد
ققنوس آگاهانه مجنون می شود آری …!
ققنوس ، از خاکستر خود کام می گیرد …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر نو در مورد سیمرغ
یک صندلی!، دو نفر در کنار هم!؟
اینسان، کنار تو، من جا نمی شوم
بگذار در بغلت حس کنم تو را
با عطر بوسه که می خواست این دلم
ای گرم پو! – تنم- این برف انتظار
با هرم سینه ات آب می شود، … قسم
خاکستری تر از آهم، – به اشتباه –
«ققنوس» شعر تو می سوخت دم به دم
… تا می زدم, غزلی زاده می شده ست
هر لحظه، کوچه ی بی پرسه را قدم
بیشتر بخوانید : شعر در مورد نطنز ، اشعار زیبا و کوتاه در مورد شهر نطنز استان اصفهان
شعر کوتاه در مورد سیمرغ
روی خاکستر پر ققنوس
لحظه ها رقص مرگ می کردند
ریشه های قدیمی غم ها
در دل آتش پر ققنوس رشد کرده
و برگ می کردند
شاخه های درخت ققنوسم
داخل حجب آتشین نگاه
جای من را درون غربت عشق
دم به دم سخت تنگ می کردند
بعد پرواز تو دلم فهمید
دور تا دور شهر دیوار است
تا تو تکرار می شوی در من
مرگ در انتظار تکرار است …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ققنوس
بی تو اینجا قفسی تنگ تر از خاطره هاست
قدر این پنجره من تاب نیارم، برگرد
من ِ ققنوس صفت سوختم از تنهایی
تا کجا شعله به دفتر بنگارم؟ برگرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ققنوس
در آتش تو زاده شد
ققنوس شعر من
سردی مکن
با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم
اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی
پس خود بخوان ای دوست
بیشتر بخوانید : شعر در مورد بندر لنگه ، متن در مورد بندر و شعر کوتاه درباره استان هرمزگان
شعر درباره ققنوس
صبر بارانی من را که خزان دزدیده ست
قدر این پنجره من تاب نیارم ، برگرد
من ِ ققنوس صفت سوختم از تنهایی
تا کجا شعله به دفتر بنگارم؟ برگرد
قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او ناله های گمشده ترکیب می کند،
از رشته های پاره ی صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی می سازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کرده ست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعله ی خردی
خط می کشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلق اند در عبور …
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزیده ست می پرد
در بین چیزها که گره خورده می شود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
می گذرد.
یک شعله را به پیش
می نگرد.
جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگی اش چیز دلکش است
حس می کند که آرزوی مرغها چو او
تیره ست همچو دود. اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم می نماید و صبح سپیدشان.
حس می کند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار بسر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بسته ست دمبدم نظر و می دهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال می زند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر.
آنگه ز رنج های درونیش مست،
خود را به روی هیبت آتش می افکند.
باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ!
خاکستر تنش را اندوخته ست مرغ!
پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در.