شعر در مورد اسم ترمه ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم ترمه
شعر نو تولد تو ، زیباترین شعر تولد از مولانا و شاملو + شعر تولد مبارک
شعر نو تولد تو شعر نو تولد تو ، زیباترین شعر تولد از مولانا و شاملو + شعر تولد مبارک همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …
متن در مورد ذهن زیبا ، جملات زیبا و کوتاه درباره قدرت ذهن و ذهن خراب
متن در مورد ذهن زیبا متن در مورد ذهن زیبا ، جملات زیبا و کوتاه درباره قدرت ذهن و ذهن خراب همگی در سایت پارسی …
شعر درباره بهار و عید ، نوروز و گل + شعر کوتاه در مورد بهار از سعدی
شعر درباره بهار و عید شعر درباره بهار و عید ، نوروز و گل + شعر کوتاه در مورد بهار از سعدی همگی در سایت …
شعر در مورد اسم ترمه
شعر در مورد اسم ترمه ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم ترمه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد اسم ترمه
قاب عکسی پر
ز گلهای ابی و بنفش
گوشه دیوار نشسته
روی چار چوب
یه سمتش
چنتا تار عنکبوت بسته
اینورم روی یه میز شیشه ای
یه سبد پر از گل سرخ
روی رومیزی ترمه
خسته وکوفته نشسته
کمی اینورتر
روی دیوارو نگاه کن
توی یک قاب فلزی
چنتا شاخه رز وحشی
که مثل قلب تو سوخته
حالا صاحب این گلها
زیر یک مشت خاک دنیا
ارمیده….
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا در مورد اسم ترمه
شب دیگه یه ، ترمه شده
هزار تا قطره اشک ، نگین این ترمه شده
لحظه هامو سوزوندی تو ، از پیش من که رفتی
آخه کارم تو این شبا ، تا خود صبح گریه شده
شبا این ترمه رو باد تکون می ده
هر کدوم از اشکامو باد ، به چشم تو نشون می ده
لحظه افتادن یه قطره اشک از تن این ترمه سرد
آره تو خندیدی که ستاره دنباله دار قلب تورو تکون می ده
شبا حالا چشمای من تا خود صبح اشک می ریزه
بادم میاد هرکدومو دور می ریزه
همه اشکامو تو می بینی و دلت که هیچ نمی سوزه
لحظه ریختن این اشکای من
خواب و خیال برای تو نمی مونه
آخه هر ستاره دنباله دار دست تورو به دست اون می رسونه
شب خلاصه هیچ چیزی نیست برای من
به جز اون گریه هایی که ، درِ اتاقتون سر می زنه
همین امشب دیگه این اشکارو من پاک می کنم
گریه هارو من تا ابد بس می کنم
لذت ستاره دنباله دار پس چی می شه ؟ اگه دستام گریه هامو پس بزنه
آخه تو بی معرفت
دلت واسه اشکای من
دلت واسه ستاره دنباله دار پر می زنه
شعله عشق تو
توی دلم با همین اشکای سرد داغ می مونه
هرجای دنیا که باشی
یاد تو ، تو قلب من گرم می مونه
لذت خندیدنت به گونه های خیس من
به اشکای تمیز من
تو ذهن من خوب می مونه
آخه تو با همین اشکای من به آرزوهات رسیدی
خوب من اسم تو ، تو قلب من تا ابد خوب می مونه
بیشتر بخوانید : شعر در مورد راین ، شعر زیبا و کوتاه در مورد شهر و ارگ راین
شعر قشنگ در مورد اسم ترمه
دلم می خواست که زَمهریر قلبم را
با لهیب سرخ نگاه پر تپشت
تا همیشگی حیات ، بمیرانی .
دلم می خواست که سینه هایمان را با زنجیر عشق
قفلی جاودانه زنیم
و شاه کلید آن را
در گره ِ کور دستانمان ، پنهان کنیم .
دلم می خواست که تنها جامه ی عریانی ِ شکسته۫ تنم
ابریشمین۫ ترمه ی لبان ِ بوسه باف ِ تو باشد .
دلم می خواست که همه شب ،
رخوت انگیزترین لحظه ی رهایی ام را
در هیجان گنگ آغوش تو
محبوس کنم .
دلم می خواست که ارژنگ سرنوشتم را
تنها مانی تو باشی
و بر پرده ی کویری ِ زمان
پیغمبرانه تر از تصویر
برهنه ی دروغین حقیقت را
نقشی سراب آلوده زنی .
آه که دلم می خواست …
امّا …
آسمان ستاره چین
بار افسانه ای چنین را نتوانست کشید
و یا شاید
تو را دلخواسته ای بدین گون نبود .
کنون مرا بین که در این قحطی بی امان باران
تنها ، جرعه ای رمقم باقی است
که عطش ِ سرکشم را
با صراحی سرشک آلود دیدگانم ، فرو نشانم
و در پس چادر۫شب ِ مخملین آسمان
سحری را مانم
که هنوز
چامه سرای خورشید چشمان توست …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر عاشقانه در مورد اسم ترمه
خانه سیاه است! من،من خاکستری.
شب قرمز، شب بو میدهد! بوی غروب.
گل سیاه نیست اما بوی مشکی میدهد!
دریا میسوزد، آتش سرد سرد است!
بافتنی های مادرم سوز داغ سرما دارند ، … ! !! !!!
برای میلاد عشقم ختمی نو گرفتم، سنگ تمام میگذارم آخر
آخر از برای چندی سال و نیمی اش سور میدهم!
نان و حلوا، خون و اعصاب، شعر و اندکی هم فریاد.
همه میهمانند، برای همه هست، ضیافتم خوشآمد ندارد(محفل خودمانیست)
صحبت کرده ام غروبی، ابری نبارد،
آفتاب را هم کمی لطیف گفتیم که مادوموآزل ها آزرده خاطر نباشند ! ؟
چه جالب! عجب غوقا ایست در این طوفان سکوت!
بین خودمان باشد، اسیرم و دلخسته ! اما ـ-ـ-ـ شاد از درد هایم که مرا آموختند ــــــــ آنچه مادر هرگز نمیآموخت.
ـــ میمانان محترم و عزیز (!) خوش آمدید، من در حظورتان ناخواسته هستم اما
هستم.
هدیه من را فراموش نکنید لطفا! بی تعارف گفتم!
مجموعه دردم چشم امید به کادو های رنگارنگ شما دوخته(حیف نیست ناقص بماند؟!)
ــــــــــــ آآآآآه ه ه ه. . …… خانم یک دنیا ممنون اما این هدیه را با جسارت تمام
نمی پذیرم! شرمنده اما من درمان نخواستم! اندکی درد کافی بود.گدائی هم نمیکنم، اگر ندارید اسراری نیست!
بازهم میلادی دیگر را عزا میگیریم، وقت زیاد است.
حظار (نا) محترم! کمی دیرم شده، زمان زمان میل درد و سیل ااشک است.
باید بروم! خوبیت ندارد دیر کنم!
شمع و ترمه به وقت شناسی حساس اند، کذب ادب نمیکنم. . .
عزیزان به افتخار عشقم بنوشید و بجوشید.
آسمان کم کم آبی میشود و غروب نزدیک است، تا هوا روشن نشده میروم که
ره بیش از این گم نکنم. تا میتوانید بنوشید و بنیشید………..
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد اسم ترمه
وصیتم این است
این قلم خیس گریه را
به کودکی در جنوب جستجو بسیار
تا در دفتر مشق های نا تمامش بنویسد
آن مرد سیب دارد
آن مرد انار
دارد
آن مرد سبد ندارد
یا هر پرنده یی را که از پهنای پنجره ی کلاسش گذشت
نقاشی کند
گوش کن
صدای آن پری پریشان نی نواز را می شنوی
که هنوز
بعد از گذشت این همه روز
خواب بلند دریا راآشفته می کند ؟
نمی خواهم جز او کسی برایم
گریه کند
راضی به غلتیدن قطره یی هم بر گل گونه هایت نیستم
می خواهم در جنگلی از درختان کاج خاکم کنند
تا عطر سوزنی کاجها همیشه با من باشد
مثل نگاه تو
که تا خاموشی واپسین فانوس افروخته ی دنیا همراهم است
برای کفت هم همان ترمه ی تا خورده ی یادگاری خوب
است
تنها اگر به قبای قاصدکی بر نمی خورد
تاری از طلای مویت را
در دست من بگذار
می خواهم وقتی به انتهای آسمان رفتم
آن را به موهای بلند خورشید گره بزنم
تا هر کس خورشید را نگاه کند
خطوط پاک چهره ی تو را ببیند
آن وقت همه خواهند دانست
بانوی بهاری من که بوده است
همین را می خواهم و
دیگر هیچ
بیشتر بخوانید : شعر در مورد خرمشهر ، شعر در مورد فتح و آزادی و آزادسازی خرمشهر
بهترین شعر در مورد اسم ترمه
دیگه هیچ کس تو کوچه غزل نمی خونه شبا
دیگه بیرون نمیان دخترای ترمه قبا
دیگه توپ مرواری سال رو عوض نمی کنه
هرویین مثل آدامس توی گود عربا
ای ! پایتخت تیره بخت
تو کوچه های بی درخت
نفس بریدن آسونه
نفس کشیدن شده سخت
سختمه بلعیدن من ! با تو ام ای شهر شلوغ
دیگه این مست ترانه تن نمیده به دروغ
من دارم کوچه رو با صدا چراغون می کنم
بگو خاموش بشه این فانوس کور بی فروغ
ای ! پایتخت تیره بخت
تو کوچه های بی درخت
نفس بریدن آسونه
نفس کشیدن شده سخت
توی شب مردای نیمه جون کوچه رو بین
تو خم هر کوچه یه ستاره افتاده زمین
من هزار تا کهکشونم ‚ تن به ظلمت نمی دم
ای شب ستاره دزد ! من رو بچین !من رو بچین
ای ! پایتخت تیره بخت
تو کوچه های بی
درخت
نفس بریدن آسونه
نفس کشیدن شده سخت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زیباترین شعر در مورد اسم ترمه
ای آنکه به جز تو
هوایی به سرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی در نظرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی همسفرم نیست
مرا یاد دگر نیست
قدر تو و احساس تو رو کسی نفهمید
دلت از همه رنجید
از عالم و آدم
همه جا رنگ و ریا دید
دلت از همه رنجید
من مثل تو از دست همه رنج کشیدم
به جز غصه ندیدم
یک جرعه وفا از لب دریا طلبیدم
لب تشنه دویدم
ای تو نایاب گوهر ناب
ناز مخمل
ترمه ی خواب
ای تو همدل ، ای تو همدرد
عاقبت عشق از تو گل کرد
عاشقم من ، عاشق تو
ای تو تنها خوب دنیا
با تو دارم گفتنی ها
ای آنکه به جز تو
هوایی به سرم نیست
کسی در نظرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی همسفرم نیست
مرا یاد دگر نیست
ای وفادار ، نازنین یار
ای نشسته بر دلت خار
ای بریده از من و ما
از گذشته مانده تنها
عاشقم من ، عاشق تو
ای تو تنها خوب دنیا
با تو دارم گفتنی ها
ای آنکه به جز تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جدیدترین شعر در مورد اسم ترمه
برای چشم ها و روی تو
برای گل ها و آفتاب
برای آتش
و شب
بسیار شعر گفتند
بسیار شعر نوشتیم
برای خوب
برای بد
برای سفید برای سیاه
برای خوب و بد
و سفید و سیاه
بسیار شعر گفتیم
اینک برای چشمت شعری دوباره باید بنویسم
وقتی که سحر می کند
وقتی به عشق می خواند
و چون شکار افسون کرد
او را چو مار می هلد و دور می کشد
انگار اتفاق نیفتاده است
مانند چشم افعی
وقتی
در چشم آن جونده حیران
سحار و سرد می نگرد
و آن جونده گیج
جانی طلسم چشم
پایی در التهاب گریز می ماند
باید که رفته باشد می ماند
درماندن عاشق است
در رفتن زمین گیر اما
مرده است در جهاز مهیب مار
و عشق چیست دراین بازی جز مرگ ؟
و مرگ چیست
در این درام معمایی جز عشق ؟
باید برای گل ها و آفتاب
شعری دوباره بنویسم
وقتی که در سحرگاهان گل
گرمای گیسوان حبیبش را
احساس می کند به تن خود
و باز می شود به جانب مشرق
و همچنان شکفته و شیدا
گردن به سمت گردش محبوب می گرداند
و نیمروز
زل می زند به کوره قلب او
و خشک می ماند بر جا
و عشق چیست جز مرگ
و مرگ چیست جز عشق
دراین درام بی غوغا ؟
باید برای آتش و شب
شعری دوباره بنویسم
وقتی آتش
زاییده می شود به شب
و از ظلام سردش
معنای روشنایی و گرما می گیرد
جز عشق
جز
بازتاب جان دو محبوب
در یکدیگر
پندار چیز دیگر دشوار است
وقتی ولی ظلام می کوشد
رازی شریف را پنهان دارد
از چشم آهرمن
و رهروی خطر باز را زیر قبا بگیرد
و مشتعل فروزان اهریمن
رخسار راز را
از زیر شال ترمه ظلمات می دزدد
معنای عشق و کینه
و اهریمن و اهورا
در هم مگر نمی آمیزد ؟
و کینه چیست جز مرگ
ومرگ چیست جز عشق
و عشق چیست ؟
وقتی سفید و سیاه
و نیک و بد
در جای خود قرار نگیرند
و جفت هم نشوند
تا اتفاق
معنای عشق گیرد
باید برای سفید و سیاه
و نیک و بد
شعری دوباره بنویسم
باید
آمیزه سفید و سیاه را
با نام رنگ دیگر
جایی
کنار قهوه ای دلنشینی
برگ چناری پاییزی
بنشانم
تا جمع رنگ ها را کاملتر یابند
دیوانگان رنگ
باید برای چشمت
و چیزهایی دیگر
شعر
دوباره بنویسم
باید برای شعر
شعر دوباره بنویسم
بیشتر بخوانید : شعر در مورد چابهار ، شعر زیبا و کوتاه بلوچی و فارسی درباره چابهار
شعر درباره اسم ترمه
پاسی گذشته ازشب
از نیمه شب
که باد
از لای پایه های فلزی اسکله
از آبهای پچ پچ
از ماهیان بیدار
از آبهای خواب
بیدار شد
از زیر طاقهای بلند بازار
از زیر طاقهای بوی ماهی
و قفل های سنگین
و خواب پر مرافعه پاسبان وزید
آوازخوان و پرسان
از طاقهای باد گذشتم
از طاقه های آب که پل می گشودشان
از شال های سبز و لطیف آب
این شالها به شانه کی بال خواهد زد ؟
این ترمه
ها به گردن کی شال خواهد شد ؟
وین جامه ها به قامت کی موزون ؟
آن دورها
در چار راه توفان
در ملتقای چارکویر خشک
آن نخل پر شکسته
آن دختر بتیم قبیله را
باید امیر چارقد سبزی
از این همه غنیمت و خلعت
در دل بماند آیا ؟
بیداد شوره کشته
خشکیده یاس باغچه ما
آواز چارگز کفن نو را
در دم دمان عید
خوش خوش بخواند آیا ؟
پاسی دو مانده از شب
نزدیک تپه های نیلوفر فلق
نزدیک بوی جاری بزغاله
در کوچههای پر علف خیمهگاه ایل
بیمار گونه زرد خمیده غریب وار
تطهیر یافته
در
شط پر جلال ظلمت
تعمید یافته
در چشمه کبود محاق
ماه
از انزوای غار تفکر
بیرون خزید
در چار راه توفان
بر آستان ۲۹
اندیشناک درنگی کرد
بر ما چه روزگاری رفت
آن چاه پر مخالفت
از روزگار ما چه دماری
آیا دوباره باید ؟
آنگاه
پوشیده سرخرویی خجلت را
در زردگونگی مشقت
به سایبان چوپان
آن نخل پر شکسته
خرمای خشک و چمچمه آبی را
در چار راه صاعقه روی آورد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا درباره اسم ترمه
تالار موجت آرام با چلچراغ ماهی
با شوق در گذار از شاهینه شاهراهی
بر زورقی ز گلبرگ از مریم سپیدی
دریای کبریایی ت نوشین ترین صراحی
شور تلاطمی مست ، آشوبگر قراری
بر آن کران زرگرد ؛ مرجان نشانه راهی
جامه دران به بزمی در آشیان شاهین
موطن ستاره خیز و خیزاب را چو کاهی
سر را ز پای نشناس ، رندانه پیله بشکن
بالی پران قلندر زین پهنه ی تباهی
رستن به بام دیگر با دامنی که گل بوست
آویشن نسیمی بر پاکیت گواهی
الماس جان فروزت شد خاتم رهایی
سوری گزنده بخشد شبخون برین سیاهی
صد اسب سدره زینت ، اوج عقاب مقصد
در سرزمین خورشید ارابه ران شاهی
هر گورزاد شهزاد پهلو نشانده بر خاک
مرگست تای هستی ؛ خواهی و یا نخواهی
عطری ز خاک و ترمه با تربت تو مانوس
سیمرغ یاورت باد ، یادی به سوگ و آهی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر قشنگ درباره اسم ترمه
روز وشب در دل من ولوله و آشوب ست
ساقه ی نازک احساس تنم مصلوب ست
*****
صف کشیده مژه هایی بزنند تیر خلاص
پیش ان لشگر زیبا همه کس مغلوب ست
*****
خیس اشکم بکند بارش چشم نگران
دامنش تر به گناهی شده و مرطوب ست
*****
روز محشر به شکایت لب خود وانکنم
گر چه آزاروغمش مستند و مکتوب ست
*****
عکس مهتاب شده برکه ی شفاف دلم
حس دیگر به کسی ریشه کن و سرکوب ست
*****
با تمام گله و شکوه و هر حرف و حدیث
او همیشه گل شب بوی دلم محبوب ست
******
بافتم ترمه ی شعری که کند شال دلش
تارو پودش غزل و قافیه هم مرغوب ست
بیشتر بخوانید : شعر در مورد تنکابن ، شعر در مورد شهر تنکابن و رامسر و لاجورد و محلی رامسری
شعر عاشقانه درباره اسم ترمه
نمی دانم
چشمانت
به آبی آسمان می ماند
یا به رنگ شب
به سبزی جنگل
یا قهوه ی تلخ …
نمی دانم
گیسوانت را که رها می سازی
گندمزاری وسیع تجسم می شود
یا سیاهی شب …
اما می دانم
دست هایت مهربان است
دستانم را که می فشاری
آسمانم آبی ست
مرا ز سیاهی شب باکی نیست
چو باغی سبز پر طراوتم
و دیگر هیچ قهوه ای برایم تلخ نیست
می دانم وقتی که هستی
زندگی جاری ست …
همیشه باش
مثل
ترمه ی
روی صندوقچه ی
اجدادیمان …
*************
باور نمی کنم که باران
بجز قطرات اشک تو باشد
کوه
چیزی بجز آغوش محکمت
و ماه بجز انعکاس صورت زیبایت …
می آیی بهار می شود ،
تابستان از هرم گرمای وجود توست
پاییز رد پای رفتنت
و زمستان حال منِ بی تو …
تو مبنا و معنای حیات منی …
***************
شعری سپید و
بی حوصله ام …
تقصیر تو ست
از وقتی که رفته ای
تمام نظم ها سپید شده اند
بی وزن و بی قافیه …
**********
همچون بخار روی شیشه ای
از هق هق و اشک های من
کم کم محو می شوی
و من
خشک می شوم
در انتظار آمدنت …
***********
باز پاییز شد و نوبت باران نرسید
نوبت عاشقی و دیدن یاران نرسید
سوختم دود شدم چشم خودم سوخت فقط
جان رسیده ست به لب حیف به پایان نرسید …
*********
چشم بر همزدم و
وقت گذشت،
رفته ای …
دیدن تو
فکر محال است به سر …
سالها می گذرد
یاد تو باز
مانده در سینه ی من …
عطر تو مانده هنوز
از ته گنجه در انباریمان
تا دم در …
عاشقت هستم و
در حسرت دیدار تو ام
چشم براه
از همان روز که رفتی
تا صد سال دگر …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره اسم ترمه
دیدنت بی نظیر منظره هاست
س فصل گلگشت دشت ها ، دره هاست
خواندن نام بغضواره ی تو
آرزوی تمام حنجره هاست
چشم شیدایم از درون و برون
در تو مشتاق گنج و گستره هاست
عشق در چشم های بی گنهت
شاهد انقراض هوبره هاست
گذر ترمه پوش خاطره ات
در خیالم عبور شاپره هاست
گوهرت بی دروغ و بی غل و غش
سره ای در میان ناسره هاست
آنچه گل می کند به گونه ی تو
رنگ سرم تمام بکره هاست
دست های پر از شقایق تو
بانی فتج باب پنجره هاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بهترین شعر درباره اسم ترمه
بسترم هالهً احساس ِتو را کم دارد
هوسم ساقهً ریواس ِتو را کم دارد
پنجره نرگس ِگلدان ِتو را/ زینهمه نرگس
اشک من وسعت ِتالاب ِتو را کم دارد
و سکوت ِشب ِتنهایی ِمرداب ِتو را کم دارد
قوی من از چه فریبا/ ونه نرگس
چشم ِمن نرگس ِزیبای ِتو را کم دارد
شانه ام فرصت ِچشمای تو را کم دارد
روم از خاطرهً چشمای شهلا/ ونه نرگس
دست ِمن سلسلهً موی ِتورا کم دارد
و کمانخانهً ابروی ِتو را کم دارد
می زنی ناوکم از چلهِ مژگان/ ونه نرگس؟
بعد ازاین خام ِخیالم سبد ِسیب ِتو را می بافد
قالی ِسرخترین نقش ِپرنسیب ِتورا می بافد
ترمه فامی تنت از مخمل ِپردازش ِشعرم/ ونه نرگس
بیشتر بخوانید : شعر در مورد تیران ، شعر درباره اصفهان از حافظ و هاتف اصفهانی و شاعران معروف
زیباترین شعر درباره اسم ترمه
مرگ من در نیمه شب
میستاند بوسه ای
از لبان خشک و تب آلود من
تا شود محرم به من
دردهایم را همه تسکین دهد
پیکرم سرد خواهد شد
توی تابوت
میبرندم سوی قبرستان
گریه ای نیز برپاست
شایدم شیون
می نهندم در خاک
بعد آن آخوندی با کتابی در دست
شعر می خواند برای حاضران
آه این چه شعر دردناکیست
پیکرم خوب پنهان شد ز خاک
شیونی شاید که فریادم زند
بعد آن بر سر نهند یک سنگ قبر
روی آن شعری نویسند از خودم
روز اول اینچنین خواهد گذشت
روز سوم باز آیند سوی من
عده ای از مردمان آشنا
برخی می گویند خدا رحمت کند
چندی هم در دل مرا نفرین کنند
روز هفتم باز آیند سوی من
باز هم مردمان آشنا
رخت تیره بر تن چندین نفر
شایدم دوستی با رخت سبز
تاج گل با خود به قبرم آورد
چهل غروب تار سویم می روند
روی قبرم ترمه ای گسترده اند
ترمه ای هم رنگ شب
چیده اند بر روی آن
لقمه های نان و حلوا
ظرف های پر ز خرما
سیب و انگور
جفتی از یک شمع زیبا
یک گلابدان بلور
می دهند خیرات نزدیکان من
بعد آن شب این منم این خاک سرد
خانه جسمم از این دم تا ابد
آه کاش در این دنیای زشت
می نهادم گام هایم را سبک
روی این خاک سیاه تا شود
با من رفیق و همنشین
خاک تیره خانه سرد ابد …
میشود ترمه بپوشی
و دلم را ببری
کل احساس مرا
یکسره یغما ببری
.
میشود خنده کنی
عشق کنم همنفسم
با تبسم تو
مرا حالت اغما ببری….
.
میشود لیلی من باشی
و مجنون بشوم
ثانیه ثانیه من را
تو به رؤیا ببری….
.
صورتت ماه منو
گیسوی تو لیل من است….
دارد امکان که مرا زود
به یلدا ببری….
.
چنانم کرده ای عاشق
که بی عشق تو ویرانم
تویی روحم تویی جانم
تویی پیدا و پنهانم