شعر در مورد پسرم ، شعر و متن زیبا و کوتاه درباره تولد پسرم
متن برای دوست داشتن ، مادر و پدر و معلم و خاله و همسر
متن برای دوست داشتن متن برای دوست داشتن ، مادر و پدر و معلم و خاله و همسر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …
شعر در مورد کنترل زبان ؛ اشعاری زیبا و پر معنی در مورد کنترل زبان
شعر در مورد کنترل زبان شعر در مورد کنترل زبان ؛ اشعاری زیبا و پر معنی در مورد کنترل زبان همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …
متن روحش شاد پدر ، عکس نوشته پیام تسلیت پدر + متن ادبی روحش شاد
متن روحش شاد پدر متن روحش شاد پدر ، عکس نوشته پیام تسلیت پدر + متن ادبی روحش شاد همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …
شعر در مورد پسرم
شعر در مورد پسرم ، متن و شعر زیبا در مورد پسرم ، جملات و شعر کوتاه در مورد تولد پسرم همگی در سایت پارسی زی. با ما با خواندن این مطلب زیبا و خواندنی همراه شوید.
پسر در وقت پیری باید عصای دست پدر و مادرش شود و در دین اسلام پسر بزرگ وظایف زیادی دارد و تمام بدهی های پدر بر گردن پسر بزرگش خواهد بود.
شعر در مورد پسرم
مردها این پسرکوچولوهای ریش دار
هیچ وقت موجودات پیچیده ای نبوده اند
پیچیده ترینشان نهایتا سیگار می کشند و می نویسند یا رئیس جمهور می شوند
اما زن که نمی شوند
هرجا که دیدی عاشقی
شکوه از یار خود بر زبان داشت
هر جا شنیدی نالهای
از دلی ریشه در عمق جان داشت
از عشق او خواندی
هر دم اشک افشاندی
بر او تنها میشدی تسلّی
گاهی با آوازت
با بال پروازت
یارش بودی تا به اوج رویا
جان بابا بشنو از من
زندگی شادی و غصّه دارد
روح و جانش غم نبیند
بر خدا هر که دل میسپارد
جان بابا بشنو از من
زندگی شادی و غصّه دارد
روح و جانش غم نبیند
بر خدا هر که دل میسپارد
در دوران پیری ایّام دلگیری
شعر در مورد پسر
پسرها موجودات قدرتمندی هستند
هرچقدر محکم در آغوش بگیریشان اذیت یا تمام نمی شوند
زورشان به در کنسروها، وزنه های سنگین و غُرغرهای زنانه خوب می رسد
تازه پارک دوبلشان هم از ما بهتر است
متن در مورد پسرم
میخوام باشی تو عصای دستم
من موجم تو دریا من خاکم تو صحرا
شعر در مورد پسر خوب
مردها پسربچه های قوی اند
اما نه آنقدر قوی که بی توجهی را تاب بیاورند!
نه آنقدر قوی که بدون دوستت دارم های زنی شب راحت بخوابند!
نه انقدر قوی که خیال فردای بچه ها از پای درشان نیاورد!
نه آنقدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند
بیشتر بخوانید : شعر در مورد جمعه ، پاییزی + جمعه های انتظار و امام زمان
هر جا باشی در بر تو هستم
کاش چون تو بخوانم ترانه
ای خدا حاجتش را بر آور
چون تو نامی شوم در زمانه
این بود لطف داور
شعر در مورد پسرم
مردها پسربچه های قوی اند
که اگر در آغوششان نگیری و ساعت ها پای پرحرفی های پسرکوچولوی درونشان ننشینی
ترک می خورند
و آنقدر مغرورند که اگر این ترک هزاربار هم تمامشان کند، آخ نگویند !..
فقط بمیرند
پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر
حیف از ان عمر که ای بی سروپا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از ان
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از ان
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»
منسوب به جامی
شعر در مورد پسرها
هوای “پسرکوچولوهای ریش دار” زندگیمان را داشته باشیم
آنها راه زیادی را از پسربچگیشان آمده اند
تا مرد رویاهای ما باشند …
دنیا بدون “دوستت دارم” با صدایی مردانه
جای ناامن و ترسناکی ست …
دنیا بدون صاحبان کفش های ۴۲ و بزرگتر
ردپای خوشبختی را کم دارد
در فراق تو ازین سوختهتر باد پدر
بیچراغ رخ تو تیره بصر باد پدر
تا شریکان تو را بیش نبیند در راه
از جهان بیتو فروبسته نظر باد پدر
بیزبان لغت آرات به تازی و دری
گوش پر زیبق و چشم آمده گر باد پدر
چشمهٔ نورمنا خاک چه ماوی گه توست
که فدای سر خاک تو پدر باد پدر
تا تو پالوده روان در جگر خاک شدی
بر سر خاک تو آلوده جگر باد پدر
تا تو چون مهر گیا زیر زمین داری جای
بر زمین همچو گیا پای سپر باد پدر
یوسفا! اگرچه جهان آب حیات است، ازو
بیتو چون گرگ گزیده به حذر باد پدر
تو چو گل خون به لب آورده شدی و چو رطب
خون به چشم آمده پر خار و خطر باد پدر
با لب خونین چون کبک شدی و چو تذرو
چشم خونین ز تو بر سان پدر باد پدر
غم تو دست مهین است و کنون پیش غمت
همچو انگشت کهین بسته کمر باد پدر
تا که دست قدر از دست تو بربود قلم
کاغذین پیرهن از دست قدر باد پدر
عید جان بودی و تا روزه گرفتی ز جهان
بیتو از دست جهان دست به سر باد پدر
خاطرت جان هنر بودو خطت کان گهر
هم به جان گوهری از کان هنر باد پدر
ای غمت مادر رسوا شده را سوخته دل
از دل مادر تو سوخته تر باد پدر
چون حلی بن تابوت و نسیج کفنت
هم چنین پشت به خم روی چو زر باد پدر
زیر خاکی و فلک بر زبرت گرید خون
بیتو چون دور فلک زیر و زبر باد پدر
ز عذارت خط سبز و ز کفت خط سیاه
چون نبیند ز خط صبر بدر باد پدر
بیچلیپای خم مویت و زنار خطت
راهب آسا همه ی تن سلسلهور باد پدر
ز آنکه چون تو دگری نیست و نبیند دگرت
هر زمان نامزد درد دگر باد پدر
پسری کرزوی جان پدر بود گذشت
تا ابد معتکف خاک پسر باد پدر
در مرثیه فرزند خود رشید الدین
خاقانی
بیشتر بخوانید : شعر در مورد جنگل ، پاییزی مه آلود سوخته و درخت و عشق
شعر در مورد پسر بچه
غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد
که درختانش سالهاست مرا از یاد برده اند.
غمگینم و این ربطی به تو ندارد
که پسر همسایه ام نبودی
تا هر صبح پنجره را باز کنم
بی آنکه جواب سلامت را بدهم
با بنفشه ای در گیسوانم.
کاش به زنی که عاشق است
می آموختند چگونه انتقام بگیرد
غمگینم که عشق اینهمه مهربان است
پسر کو میان قلندر نشست
پدر گو ز خیرش فروشوی دست
دریغش مخور بر هلاک و اتلاف
که پیش از پدر، مرده بِه ناخلف
سعدی
شعر در مورد پسر عمو
پسرک ها شوخی شوخی
به قورباغه ها
سنگ می پرانند
و قورباغه ها
جدی جدی می میرند
دردناک است! نه؟
گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم
شعر در مورد پسران
پسرک گفت: «گاهی وقتها قاشق از دستم می افتد.»
پیرمرد بیچاره گفت: «از دست من هم می افتد.»
پسرک آهسته گفت: « من گاهی شلوارم را خیس می کنم.»
پیرمرد خندید و گفت: «من هم همینطور»
پسرک گفت: «من اغلب گریه می کنم»
پیرمرد سر تکان داد: «من هم همین طور»
پسرک گفت: «از همه بدتر بزرگترها به من توجهی ندارند.»
و گرمای دست چروکیده را احساس کرد:
«می فهمم چی می گی کوچولو، می فهمم.»
یعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسف
او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد
شعر در مورد پسر و پدر
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
تو را چو عقل پدر بودهست و تن مادر
جمال روی پدر درنگر اگر پسری
مولانا
شعر در مورد پسرا
دختر اندر شکم پسر نشود
گرچه بابا همی پسر خواهد
پسر کو ز راه پدر بگذرد
ظلمکاره خوانیمش ار بیخرد
فردوسی
شعر نو در مورد پسرم
این کتاب عاشقانست ای پسر
اندرو سر عیانست ای پسر
پدر سوخته در حسرت روی پسر است
کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید
خاقانی
شعر درباره پسر خوب
ای پسر قصددل آزاری مکن
وزخدای خویش بیزاری مکن
تیر و تیغ است بر دل و جگرم
درد و تیمار دختر و پسرم…
جگرم پاره است و دل خسته
از غم و درد ان دل و جگرم
نه خبر می رسد مرا ز ایشان
نه بدیشان همی رسد خبرم…
مسعود سعد سلمان
شعری در مورد پسرم
خاطرکس رامرنجان ای پسر
ورنه خوردی زخم برجان ای پسر
نظر کنم به بلندای آسمان پسرمدهان گوش گشوده است تشنهای انگار
بنوش جرعهای از شرشر اذان پسرمتو آمدی که بگریی: «جهان چه زندانی است!»
دو آیه گریه برای دلم بخوان پسرمچه افتخار بزرگی است نام تو عشق است
به رنگ سرخ تو را می کنم نشان پسرمحسین بخواه و حسینی بزی عزیز دلم
حسین بگو و کنار حسین بمان پسرم
امیر سیاهپوش
شعر در مورد تولد پسرم
فرمان ما کن ای پسر با ما وفا کن ای پسر
نسیه رها کن ای پسر کامروز فرمان می رسد
پسرم! عطر نفسهای تو طعم عسله
طپش نبض تو آیینه شعر و غزله
پسرم فدات بشم لحظه خندیدن تو
جانم از شوق پره، روی تو ماه ازله
آرزو صفایی
بیشتر بخوانید : شعر در مورد جنگ ، و صلح و افغانستان و جنگ تحمیلی ایران و عراق
شعر زیبا در مورد پسرم
سایه توست ای پسر هر چه برست ای پسر
سایه فکند ای پسر در دو جهان همای تو
پسرم دنیا بزرگه ولی تو
یه دل بزرگ تر از دنیا داری
عزیزم با این چشای مهربون
تو دل هر کی که خوبه جا داری
پسرم دنیا بزرگه ولی من
تو رو هر جاییکه باشی می بینم
برات از قشنگترین باغ زمین
گلای مهربونی رو میچینم
پسرم خدای مهربون ما
بچههای خوبو خیلی دوست داره
وقتی که از آسمون بارون میاد
براشون خوابای رنگی میاره!
وقتی تو تو خواب می خندی میدونم
یه فرشته داره نازت میکنه
یه فرشته که شبیه خودته
خودشو محرم رازت میکنه
پسرم دنیای پاک بچگی
از تموم زندگی قشنگتره
مهربون باش و به مردم خوبی کن
حرفای فرشتهها یادت نره!
نغمه مستشارنظامی
شعر کوتاه در مورد پسرم
جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ای پسر
کز خوبرویان جهان با کس نمانی، ای پسر
زیبا پسری مثل ِ گل سرخ دلانگیز
نیکو اثری مثل عسل، از مزه سرشار
یارب تو خود از کودک ما دفع خطر کن
یارب تو خود این عائله را خوب نگهدار
خواب است پسر، صبح که شد یکسره تا شب
اما سر ِ شب تا به سحر، یکسره بیدار
در جیغ کشیدن، هنرش حرف ندارد
همسایه ما هم شده از قصه خبردار
دیروز، فرایند خبر خوشتر ازین بود
با معرکه ختنهکنان رفت کلنجار
کم کرد کمی وزن، ولی بر اثر ِ درد
میرفت که بالا برود از در و دیوار
زخم است کمی پایه پرگار وجودش
سخت است ولی پر زدنش بر سر ِ پرگار
حساستر از پیش شد ان نقطه حساس
میسوخت تمام تنش از سوزش ادرار
هی جیغ زد و جیغ زد و جیغ زد و جیغ
البته، سر ِهرچه دکتر است و پرستار
از جیغِ بنفشش همه ی آبی شده بودیم
آبیتر از اندیشه دریاچه اسرار
لابد به خودش گفته، چه دنیای غریبیست
این عالم ِ دهشتزده پست ِ دلاذیت
تا می رسی از راه سرِ گوش بریدهست
بی ان که بپرسند، چه اندازه، چه مقدار
البته، خیالِ خفنی نیست، که در شرع
مردان همه ی هستند ازین مسئله ناچار
این سنت ِفرخنده اسلام عزیز است
ما تابع ِ فرمان ِ خداییم درین کار
امروز ولیکن، شده با ختنهکُناناش
این کودک ده روزه سبکسیر و سبکبار
هم خنده به لب دارد و هم رقص در اندام
هم میشکند با دُم خود فندق ِ بسیار
محمد روحانی
شعر طنز در مورد پسرها
زلف مشکینت چو دامست، ای پسر
عارضت ماه تمامست، ای پسر
درود به تو گل پسر
شیرینی مثل عسل
درود به تو نازنین
رو زانوی من بشین
درود عزیزترینم
تو دنیا بهترینم
درود به روی ماهت
تو قلب بابا جایت
موهات به نرمی پر
بابا رو از یاد نبر
چشات مث آسمون
قدر بابا رو بدون
شعر طنز در مورد پسرا
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر
از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، ای پسر
پسرم روشنی نور دو چشمان منی دوستت دارم
بهترین هدیهای ازجانب یزدان منی دوستت دارم
پسرم تاج سرم ای که تویی مونس تنهایی بابا
روح من، جان من و شادی دوران منی دوستت دارم
پسرم لحظه میلاد تو هرگز نرَوَد از یادم
غنچه نورس من، باغ و گُلستان منی دوستت دارم
پسرم تا که تو باشی دو جهان در نظرم فردوس است
عشق دیرین من و نیمه پنهان منی دوستت دارم
پسرم شادی تو موجب آرامش دنیای من است
شادمان زیست نما،جانی و جانان منی دوستت دارم
پسرم گوهر شیدا همه ی ایام کند شُکر به درگاه خدا
بودنت خواست خدا بود چو ایمان منی دوستت دارم
محمدتقی گوهری
شعری در مورد پسرها
پسر به درد پدر دردمند خواهد شد
پدر به داغ پسر سوکوار خواهد ماند
سیرم به خدا از همه ی کس، گل پسرم کو؟
گیرم همه ی عالم بُوَدَم، تاج سرم کو؟
ای شیر و شکر، قند و عسل، ماه زمینی
از ورطه اندوه تو پای گذرم کو؟
تو بال و پرم بودی و ناگاه شکستی
بعد از تو قفس باز شود، بال و پرم کو؟
بعد از تو دراین باغ سر گشت ندارم
ان گل که به او باز بیفتد نظرم کو؟
گیرم که کمر راست کنم در گذر باد
ان سایه آرامش بر روی سرم کو؟
تن بی تو به جان آمد و فریاد بر آورد
ای بخت، دلم کو؟ نفسم کو؟ جگرم کو؟
تلخ است پدر باشی و این داغ ببینی
تلخ است پدر باشی و پرسی پسرم کو؟
احسان اکابری
بیشتر بخوانید : شعر در مورد چهره زیبا ، زیبایی چهره + صورت و سیرت زیبا
شعر خنده دار در مورد پسرها
با پسر میگفت یک روزی عمر
طعم دین تو کی شناسی ای پسر
پدرم گفت دوستت دارم پس دعا میکنم پدر نشوی
مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم
مهدی فرجی
شعر درباره پسرها
با پسر لقمان چنین گفت ای پسر
گرچه بسیاری سخن گفتم چو زر
سالها بعد
که پسرم را در آغوش میگیرم
به او یاد می دهم دوست داشتن
از سر راه نیامده
اصالت دارد!
یاد میدهم از همان کودکی
میتواند همه ی را دوست داشته باشد
اما
آخر سر
عاشق یک نفر بشود
دستانش باید
مرهم دستان ظریفی باشد
که تمام دلهرههایش رابه او میسپارد
باید یادش بدهم
مردانگی را بلد باشد
ان هم نه با سبیل و زور بازو!
بلکه با دوستت دارم گفتنهای ناگهانی
و زل زدن در چشمهایی که تمامش را
از ان خود میداند
باید یاد بگیرد
که فردا روزی
برود در خانه عشقاش
ودر نهایت دوست داشتن بگوید:
بیا برویم
به هم برسیم…
که کال نماند
دوست داشتنش
مریم قهرمانلو
شعر در مورد پسر بچه ها
هم شهر گیر و هم پسر شهرگیر
هم شهریار و هم پسر شهریار
برای پسرم
تا عشق آمد دردم راحت شد، خدا را شکر
مادر شدم او پاره جان شد، خدا را شکر
شوق شنیدن ریخت حتی گریهاش درمن
لبخند زد جانم غزلخوان شد، خدا را شکر
من باغبان تازهکاری بودم اما او
یک غنچه زیبا و خندان شد، خدا را شکر
او آمد و باران رحمت با خودش آورد
گلخانه ما هم گلستان شد، خدا را شکر
سنگ صبورم، نور چشمم، میوه قلبم
شب را ورق زد، ماه تابان شد، خدا را شکر
مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است
دلواپسیهایم دو چندان شد، خدا را شکر
شعر درباره پسر بچه
زان پیش تر ای پسر که در رهگذری
خاک من و تو کوزه کند کوزه گری
سعی کن که خود خودت باشی، اگرچه سخت است در زمانی که
اگرچه سخت است فکر دل بودن، در تکاپوی آب و نانی که
سعی کن که خود خودت باشی، رمز آرامش جهان این است
یک نفر هم اگر خودش باشد، شاید اوضاع این جهانی که
دست قلبت به آسمان که رسید، بالش ابر رابه باد مده!
سعی کن بال و پر بگیری باز در بلندای آسمانی که
قاصدک یک گل است می دانی؟ یک گل خسته از سکون زمین
مینشیند به روی شانه باد، تا بیاید به ان نشانی که
می نشینم کنار پنحره باز، نخل و خورشید سرخ رنگ غروب!
حس آرامشی که پنهان است در نماز پس از اذانی که
مادرم چادر قشنگش را باز کرده به روی سجاده
با نمازش دل مرا برده ست به همان باغ جاودانی که
مادرت هستم و تو را باید با خم جاده آشنا بکنم
چادرم را بگیر در دستت، مادر اینجاست هر زمانی که
هستم اما اگر نبودم هم، تو خودت باش مهربان و بزرگ
چادرم رابه خاطرت بسپار، یاد او باش، مهربانی که…
نغمه مستشارنظامی
شعری در مورد پسر عمو
با حریف جنس درساز ای پسر
در شراب لعل آویز ای غلام
پسری تاج سری چون شکری
داشتم، مُرد و ازو نی اثری
پیش از آنی که مرا غم بخورد
کاش آید که مرا هم ببرد
پسرم… ها پسرم… وا پسرم
گل پژمردهام ای تاج سرم
عباس خوش عمل کاشانی
شعر درباره پسر عمو
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
همچو خون دل نهاده ای پسر صد جام را
بیشتر بخوانید : شعر در مورد چشمان یار ، زیبا + چشمان سبز و سیاه و قهوه ای
عکس پرخنده دوران طفولیت تو
رو در روی منست
دل او سوی خداست
چشم او سوی منست
خندهات میبردم در دل دوران قدیم
که جوان بودم و شاد
شاید این خنده تو
خنده بر روشنی موی منست
آری ای نور دلم
موی شبرنگ قدیمم امروز
موی همرنگ پر قوی منست
پسرم آگه باش
هرکسی فصل زمستان و بهاری دارد
آدمیزاده به هر دوره شکاری دارد…
تو که فرزند منی، شعر خداوند منی
نگه عاطفهخیز و لب پرخنده تو
چشمه عشق من و مرغ سخنگوی منست
شعر درباره پسران
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد
جفا زحد بگذشت ، ای پسر ، چه میخواهی ؟
پسرم
به خاطر تو هم که شده همیشه آبی میمانم
به خاطر تو هم شده تمام روزهای بعد از این
مهربانتر خواهم شد
دلم می خواهد زودتر
دستهایت را بگیرم
زودتر روی دستهایم تکانت دهم بخوابی
زودتر برایت با زبان کودکانه
قصه بگویم
بهانه بگیری و من کلافه شوم
بریزی
بپاشی
و من حرصهایم را سر بیخیالی خالی کنم
تا بهار چیزی نمانده…
دعا میکنم برفها زودتر آب شوند
درختها زودتر شکوفه دهند
و تو زودتر بزرگ شوی
و خرداد زودتر بیاید
میخواهم به خورشید بفهمانم
تو پر نورتری
تو زیباتری
به تمام دنیا بفهمانم تو برای من
از هر چیز دیگر مهمتری
شعری در مورد پسران
زن نشست
با چشمانی نگران
به فنجان واژگونه ام نگریست
گفت
پسرم غمگین مباش
که عشق سر نوشت توست
و هر کس که در این راه بمیرد
در شمار شهیدان است
پسرم رفته رفته تو در کنارم پاگرفتی
و برخلاف آنچه گفته میشد
که تو به من محتاج هستی
من به تو محتاج شدم
و بر تو مشتاق
و تو شدی همه ی نیازم
همه ی تلاشم
و همه ی انگیزهام برای تغییر
برای تحمل هر سختی و برای تلاشی جاوید
تا بتوانم در روز موعود در مقابلت سرافراز باشم
و بگویم هر آنچه در توان داشتم برایت نهادم
و این تو، این هم زندگی
شعر طنز در مورد پسرم
ای پسر قشنگ و مهربونم
بیا می خوام تو رو رو پام بشونم
می خوام برات شونه کنم موهاتو
دل نداره طاقت گریه هاتو
بعد بابات مرد خونه تویی تو
دلم می خواد از صبح تا شب فدات شم
پسرم بزرگ شدی لالاییهام یادت نره
چقدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی
این دو تا دستای منه تو اون روزای بی کسی
وقتی بابای قصههات خم شده پیش روی تو
اگه چروک صورتم میبره آبروی تو
لالاییهام یادت نره لالاییهام یادت نره
بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
از اون روزا که مشت من با دست تو وا نمیشد
تو خواب و بیداری تو هیچ کسی بابا نمیشد
اون که تو اوج خستگیش خنده رو لباش بودی
شب که به خونه می رسید سوار شونههاش بودی
لالاییهام یادت نره لالاییهام یادت نره
بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
لالا لالا گلکم لالایی کن دلبرکم
خواب پریشون نبینی ای غنچه بانمکم
لالا لالا گلکم لالایی کن پسرکم
چشماتو گریون نبینم گریه نکن دردونکم
لالاییهام یادت نره لالاییهام یادت نره
بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
بابا اگه دلش پره از دست دنیا دلخوره
امون زندگیش تویی وقتی که غصه میخوره
بخواب بابا جون
شعر در مورد جشن تکلیف پسران
کوچک رویایی من
دنیا اگر خودش را بکشد نمیتوان
به عشق من به تو شک کند
شعر نو در مورد فرزند
پسرم باید بدانی
هر کار خوبی که می کنی به نفع خود توست
و در پیشگاه خدا عمل خیرت هرگز نادیده گرفته نخواهد شد.
شعر در وصف پسرم
پسرم رفته رفته تو در کنارم پاگرفتی
و برخلاف آنچه گفته میشد که تو به من محتاج هستی،
من به تو محتاج شدم و بر تو مشتاق و تو شدی همه نیازم …
همه تلاشم و همه انگیزه ام برای تغییر ..
برای تحمل هر سختی و برای تلاشی جاوید تا بتوانم در روز موعود در مقابلت سرافراز باشم
و بگویم هر آنچه در توان داشتم برایت نهادم و این تو این هم زندگی
پسر کو میان قلندر نشست
پدر گو ز خیرش فروشوی دست
دریغش مخور بر هلاک و اتلاف
که پیش از پدر، مرده بِه ناخلف
سعدی
شعر در مورد فرزند
گیج شد از تو سر من
این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا
که پسرم یا پدرم
شعر نو در مورد فرزند
یعقوب صفت کی بود
کز پیرهن یوسف
او بوی پسر جوید
خود نور بصر یابد
شعر فرزند
تو را چو عقل پدر بودهست
و تن مادر
جمال روی پدر
درنگر اگر پسری
شعر نو درباره فرزند
پسر کو
ز راه پدر بگذرد
ظلمکاره
خوانیمش ار بیخرد
فردوسی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پسرم
روشنی نور دوچشمان منی دوست دارم
بهترین هدیه ای از جانب یزدان منی دوستت دارم
پسرم تاج سرم ای که تویی مونس تنهایی بابا
روح من جان من و شادی دوران منی دوستت دارم
پسرم لحظه میلاد تو هرگز نرود از یادم
غنچه نورس من باغ گلستان منی دوستت دارم…