شعر در مورد شمس ، تبریزی و مولانا و منظومه شمسی و شمس العماره - پارسی زی
شعر تولد دخترانه ؛ بهترین اشعار دخترانه برای تبریک گفتن تولد

شعر تولد دخترانه ؛ بهترین اشعار دخترانه برای تبریک گفتن تولد

شعر تولد دخترانه شعر تولد دخترانه ؛ بهترین اشعار دخترانه برای تبریک گفتن تولد همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم …

جمله کوتاه در مورد رفیق بامعرفت ، متن بسیار زیبا و طولانی برای دوست صمیمی

جمله کوتاه در مورد رفیق بامعرفت ، متن بسیار زیبا و طولانی برای دوست صمیمی

جمله کوتاه در مورد رفیق بامعرفت جمله کوتاه در مورد رفیق بامعرفت ، متن بسیار زیبا و طولانی برای دوست صمیمی همگی در سایت پارسی …

اس ام اس درباره رمضان ، تمام شدن ماه مبارک رمضان برای دوست

اس ام اس درباره رمضان ، تمام شدن ماه مبارک رمضان برای دوست

اس ام اس درباره رمضان اس ام اس درباره رمضان ، تمام شدن ماه مبارک رمضان برای دوست همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد شمس

شعر در مورد شمس ، تبریزی و مولانا و منظومه شمسی و شمس العماره

شعر در مورد شمس ، تبریزی و مولانا و منظومه شمسی و شمس العماره همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد شمس

ما به بوی شمس دین سرخوش شدیم و می رویم

ما ز جام شمس دین مستیم ساقی می میار

ما دماغ از بوی شمس الدین معطر کرده ایم

فارغیم از بوی عود و عنبر و مشک تتار

بیشتر بخوانید : متن زیبا و جمله و شعر در مورد تولد دوست قدیمی و بهترین دوست

شعر در مورد شمس تبریزی

از خدا خواهم ز جان خوش دولتی با او نهان

جان ما اندر میان و شمس دین اندر کنار

شمس دین خوشتر ز جان و شمس دین شکرستان

شمس دین سرو روان و شمس دین باغ و بهار

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شمس تبریزی

خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی

درسوز عبارت را بگذار اشارت را

شمس الحق تبریزی ای مشرق تو جان ها

از تابش تو یابد این شمس حرارت را

⇔⇔⇔⇔

شعر مولانا درباره شمس تبریزی

جان کشیدم پیش عشقش گفت کو چیزی دگر

گفتم آخر جان جان زین سان ز بی چیزی شدست

چون حجاب چشم دل شد چشم صورت لاجرم

شمس تبریزی حجاب شمس تبریزی شدست

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثنا ، شعر و متن و عکس نوشته عاشقانه در مورد اسم ثنا

شعر در مورد شمس العماره

بوبکر و عمر به جان گزیدند

عثمان و علی مرتضا را

شمس تبریز جو روان کن

گردان کن سنگ آسیا را

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شمس العماره

دلا ما را به خوی خوانده ست دکتر مرتضای شمس

نه آخر شمس، ملا را به آذربایجان خواند

به پشت اشتران کن شهریارا بار مولانا

که شمست مرحبا گویان سرود ساربان خواند

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شمس

شمس آفاق خضر خان که به لطف جان بخش

هر دمش معجزه خضر و مسیحا بینم

آخر، ای شاخ گل تازه نوبر، تا چند خار

حسرت خورم و جانب خرما بینم؟

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بی خوابی شب و عاشقی از شاملو ، حافظ ، سعدی و مولانا

شعر در مورد شمس الشموس

گر سری در سر کار تو شود چندان نیست

با تو سختی به سری کار خردمندان نیست

گردن ما ز بسی دام برون جست و کنون

سر نهادیم به بند تو، که این بند آن نیست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد منظومه شمسی

نگذارم که به خورشید کنندت مانند

ور به جان منکر شمس و قمرم باید بود

نه به مهری که بریدی تو، ز دستت بدهم

که گرم سر ببری سر به سرم باید بود

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شمس

محیط شمس کشد سوی خویش در خوشاب

که تا به قبضه شمشیر زرفشان گیرد

صبا نگر که دمادم چو رند شاهدباز

گهی لب گل و گه زلف ضیمران گیرد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد تهمت ، ناروا و افترا زدن به دیگران و غیبت و عشق از مولانا و سعدی

شعر در مورد سوره شمس

آن که منظور دیده و دل ماست

نتوان گفت شمس یا قمرست

هر کسی گو به حال خود باشد

ای برادر که حال ما دگرست

⇔⇔⇔⇔

شعر مولوی در مورد شمس

مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری

مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی

لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی

و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق

⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد منظومه شمسی

لباس لفظ را من تار و پود تازگی دادم

ز فکر تازه حق بسیار بر اهل سخن دارم

ز خاک پاک تبریزست صائب مولد پاکم

از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شمس الشموس

لعلت از شهد و شکر نیکوتر است

رویت از شمس و قمر نیکوتر است

خادم زلف تو عنبر لایق است

هندوی رویت بصر نیکوتر است

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره منظومه شمسی

شمس الملوک ناصر الدین شه که تیغ او

از هم شکافت مغفر چندین سپاه را

آن آسمان همت و خورشید معدلت

کز دل شنید ناله هر دادخواه را

بیشتر بخوانید : شعر در مورد جهان ، هستی فانی و جهان بینی و جهان سوم بدون خشونت

شعر در مورد شمس تبریزی

گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای

رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سر مست نه ای، رو که از این دست نه ای

رفتم و سر مست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه ای، در طرب آغشته نه ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفت که تو زیرککی، مست خیا لی و شکی

گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی، قبله ی این جمع شدی

جمع نیم، شمع نیم، دود پراکنده شد

مگفت که شیخی و سری، پیشرو و راهبری

شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم

⇔⇔⇔⇔

شمس تبریز خود بهانه ست

ماییم به حسن لطف، ماییم

با خلق بگو برای روپوش

کو شاهِ کریم و ما گداییم

ما را چه زشاهی و گدایی

شادیم که شاه را سزاییم

محویم به حسنِِ شمس تبریز

در محو، نه او بود نه ماییم

آخرین بروز رسانی در : شنبه 22 آبان 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.