شعر در مورد بندر انزلی

شعر در مورد بندر انزلی ، متن شعر زیبا در مورد انزلی و تالاب انزلی و ملوان همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد انزلی

به پروازدرآمد؟!

کی!؟

اینچنین که می گویند:-

دم صبح

یک شهریورگان یک هزاروسیصد وهشتادونه

همبال پرندگان مرداب انزلی

تا قاف عشق

کوچ کرد.

ای کاش این بار

حور))خبر

آن یار پیررا برای من می آوردند

که چون ضحاک

جوانان شاعر را

تا دروازها ی قبرستان ها

بدرقه می کندوخودفاتحانه

با لبخنده ای از سرپیروزی و

شیطنتی درچشمان یهودا گونه اش

به خانه با زمی گردد

یعنی که این بار هم

از دست ملک الموت

قسر در رفتم

وتا خبر مرگ شاعری دیگر

کفش هایش را واکس می زندو

با لباس های اتو زده

و دستانی حلقه در پیش و

گردنی به ظاهر از تواضع

مایل به چپ))

دم دروازه ی قبرستان

حضارنالان را

به درون قبرها

هدایت می کرد:

¬¬ بفرمایید…بفرمایید… –

خیلی خوش آمدید

سمت راست قبرمنوچهرشفیانی

کمی بالاتر ازمزارمنصورنوذری

نرسیده به گوراستادعلی محمدبهرامی…

اگرداخل شوید

غسال ها

مزار را به شما نشان خواهند داد

نزدیک قبر سید که به سفارش خودش

تازه گورکن ها

با گلنگ

قبررا عمق می دهند دارند

ای کاش این بار خبر (حور)مرگ آن یار پیر را

به من می دادند

اگرچه خوشحالم نمی کند

ومی دانم

با همین هیئت

تا چندی دیگر

حضار نالان دیگری را

برمزار من

راهنمایی می کند

ویکی از دوستان می گفت:

که چندی پیش

سراغ نوح را می گرفت

تابا یک تبانی مذهبی

او را به غسالخانه

رهنمون سازد

ای کاش…

اما نه

سیروس فرا سوی

فرا سوی

خلسه ی ما دنیاییان

با آغوشی گرم از سوسن ها

به انتظار ایستاده است

تا به ما بگوید

هی رفقا!

اصلن هیچ نگران نباشید

من چراکه

پیشترک از شما آماده ام

وخداوند

برای شاعرجماعت

دانگی از بهشت را

منظور کرده است.

بیشتر بخوانید : شعر در مورد فال ، قهوه گرفتن و فال نیک و خوش و ورق و عشق و فال فروش

شعر در مورد تالاب انزلی

«انزلی»

زیبایی اش را

باز می تاباند

در شرجی آئینه ای که

نگاه توست.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره انزلی

پای برهنه

از کوچه کولی ور

دو پا داشت

دو پا هم

قرض می کرد

تا افتخار را

پیش چشم مردم

قل دهد …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد بندر انزلی

دارم تو را به آخر خط می رسم ، ولی

در ایستگاه ِ پُر شده از حسّ ِ اولی

هذیان تر از منی که فقط ایستاده ام

لم داده فکرهای غلط ، روی صندلی

دارم قطار می شوم و از تو می روم

– با چشم های خسته – به خواب مجللی

پشت سرم که شاعری ام هیز می شود

هی بوسه پشت بوسه به لبهای مخملی !

احساس می کنم که چه قدر از تو دورم و

احساس می کنم که تو را بی معطلی _

باید دورن شعر و غزل ها بیاورم

[ مثل حضور لاله به مرداب انزلی ]

داری مرا به آخر خط می رسی و باز

بیخود تر از تمام غزلها شدم / بلی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد سبیل ، شعر کوتاه و طنز در مورد ریش و سبیل مرد

شعر در مورد مرداب انزلی

قهرمانان نمی میرند

پهلوانان نمی میرند

چه شده ؟ چه شده است ؟

درخت آزادی که به جهت تناوری و سترگی دست هم نمی تواند آن را بگیرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر گیلکی درباره انزلی

آسمان

به زمین زده است

تا که دنیا، دنیاست

داغ ((سیروس))

همراه گیلک زبانان همراه خواهد بود

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ی بندر انزلی

و‌ اما همه انزلیچی ها دلگیر از دریایی که حریف آتش نشد

دلگیر از آسمانی که باران را فراموش کرد همان بارانی که نشانه سرسبزی بود

دلگیر از شهری که دچار هفته ای سیاه شد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد غوغا ، متن و جملات زیبا و شعر در مورد غوغای عشق

شعر در مورد انزلی

چیزی نمی ماسد به این مرد غزلخوان

با این هوای خسته و یار پریشان…

چیزی نمی ماسد به او می داند این را

می میرد اخر بین لاهیجان و تهران

در اولین برخورد از عشقش نپرسید

اوبچه تهرانیست یا از اهل گیلان

روزی که هم اوگفت از اهل شمال است

گفتش که عشقست ماهی و چایی وقلیان

تو انزلی قایق سواری – کیک فومن

تنگ غروب هم گشتی دور قلعه رودخان

می گفت و در خوابش نمی دید او یه روزی

گریان بماند زیر باران ؛ سبزه میدان

دریا خروشان باشد و ماسوله بسته

کوهین بگیرد برف و او با پای لرزان

پیوسته زیر لب بگوید مرگ برعشق

تنها تو را میخوام کجایی آی مامان جان!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره انزلی

انزلی شهر من است

چه بخواهم

چه نخواهی

همه دم هست صدایی؛

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد تالاب انزلی

انزلی شهر من است

باز یکسال گذشت

با همه خوب و بدش

بیشتر بخوانید : شعر در مورد طایفه ، بابادی و بیرانوند و بزرگان طایفه گرایی

شعر در مورد مرداب انزلی

شهر من پیرتر از سالی قبل

با همه همهمه ها

نهضت قطع درختان کهن

عکس و تصویر و صدا

و نهالی به مناره، هست یکسال به پا

چه بخواهم

چه نخواهی

همه دم هست صدایی؛

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد بندر انزلی

من و تو

بال به بال

قدم زَئیم

تا باغ مُحتَشم شوئیم

چی هوایی داشتی رشت

چی صفایی داشتی رشت

خانیان گَلف و گوشاد

اوشانه سر سوفالی

سنگه بست بو صارایان

ایوانه سر واشاده بید

بَبافته حصیرانِ غازیانِ انزلی

تابستانانه شبان

نه کولر بو ، نه بادِزن

خانه آدمان

جِ کوچه دانه بیگیفته

تا پیله دانیهِ اوشان

کَسن کَسن وَر

خفتیدی ایوانه سر

آمویی خونکی باد

جِ اَ سر تا به او سر

چی هوایی داشتی رشت

چی صفایی داشتی رشت

به فارسی:

من و تو دست تو دست هم

می زدیم قدم

می رفتیم تا باغ محتشم

چه هوایی داشت ، رشت

چه صفایی داشت ، رشت

خونه ها پهن و وسیع

بام شون ، سفالی

حیاط ها ، سنگ فرش

انداخته بودند روی ایوون

حصیرهای بافته ی غازیان انزلی

شب های تابستونا

نه کولر بود نه بادبزن

آدمای خونه

از کوچک گرفته

تا بزرگشون

پهلوی هم

می خوابیدند توی ایوون

می اومد بادی خنک

از ین سر تا اون سر ایوون

چه هوایی داشت ، رشت

چه صفایی داشت ، رشت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره انزلی

انزلی، شهر من است

پیر و فرتوت ولیکن زیبا

شهر باران و ترنم

زندگی، عشق و نوا

بیشتر بخوانید : شعر در مورد کشتن ، عشق و معشوق و سگ و کشته شدن

شعر درباره بندر انزلی

مردمی ساده دل و کهنه قبا

تاسیانی شده شهر

با جوانان سفر کرده ز خویش

مادرانی همه در بیم و امید

پدرانی همه تن چشم به راه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ی بندر انزلی

ویریزیدای گیله مردان که بهاران بامو

بجاران در آب پور ترا باران بامو

کشکرک داد کونه ادرختان جور

چیچینی زای بوکوده زوزه شالان بامو

اقاجان داس اوسادی امه هیمه نخاییم

پنجره واز بوکون گرمی به گیلان بامو

میدان سر گیله مردان کشتی گیفتاندریدی

امی کشتی گیران زور ز یزدان بامو

هاجی ویشه صدای یا قاسم آباد جور

ابیرَ بوسته مرا غم دل شادان بامو

انزلی چی چیکونه ماهی گیره یا چاکونه

لاجونان چای واچینید شمه دوران بامو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر گیلکی درباره انزلی

مرا با ستاره‌ها آشتی بده

مرا به دیدار دوباره ماه ببر

به تماشای رقص نور

در آب‌های نیلگون خلیج فارس

مرا به جنگل‌های شمال

به تماشای بازی قایم باشک خورشید خانوم ببر

به تماشای نیلوفر آبی

در تالاب انزلی

به تماشای مرغابی‌ها ، ماهی‌ها ببر

مرا به بازار بزرگ رشت

به سینما شهر طلایی

به باغ محتشم

پارک بازی بچه‌ها ببر

مرا از تنهایی‌ام جدا کن

مرا با خودم آشتی بده

ز دنیا کشور خزم تو داری

ز عالم بندر اعظم تو داری

ولی بندر ز تجار جهانگرد

همانا می تواند بندری کرد

.

لاجرم از سهم آن

بربط ناهید را

بندر هاوی برفت،

رفت بریشم ز تاب

.

ز شیخ بندر هستم

به ناله چون تندر

که داردم ز حقارت

وقار آن چو حقار

.

موهایت پر از رویاست،

پر از بادبان است

و دکل و دریاهای پهناور

که بادهای موسمی شان مرا

به سرزمین های دلفریب می برند.

.

در اقیانوس گیسویت،

بندرگاهی ست

پر از آوازهای غم انگیز.