شعر در مورد بعد از مرگ ، مرگ در شعر سعدی و مولانا + شعر نو درباره مرگ - پارسی زی
شعر مولانا در مورد خدا ؛ اشعار عارفانه مولانا در وصف مهربانی خدا

شعر مولانا در مورد خدا ؛ اشعار عارفانه مولانا در وصف مهربانی خدا

شعر مولانا در مورد خدا شعر مولانا در مورد خدا ؛ اشعار عارفانه مولانا در وصف مهربانی خدا همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر غزل کوتاه با معنی ؛ مجموعه ای از شعر غزل کوتاه با معنی

شعر غزل کوتاه با معنی ؛ مجموعه ای از شعر غزل کوتاه با معنی

شعر غزل کوتاه با معنی شعر غزل کوتاه با معنی ؛ مجموعه ای از شعر غزل کوتاه با معنی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

شعر در مورد سیگار ، شعر کوتاه سیگار و تنهایی و مضرات سیگار شاملو

شعر در مورد سیگار ، شعر کوتاه سیگار و تنهایی و مضرات سیگار شاملو

شعر در مورد سیگار شعر در مورد سیگار ، شعر کوتاه سیگار و تنهایی و مضرات سیگار شاملو همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد بعد از مرگ

شعر در مورد بعد از مرگ ، مرگ در شعر سعدی و مولانا + شعر نو درباره مرگ

شعر در مورد بعد از مرگ ، مرگ در شعر سعدی و مولانا + شعر نو درباره مرگ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد بعد از مرگم

روز مرگم، هرکه شیون کند

از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب

از می انگور کنید

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد بعد از مرگ

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود

وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم در پی یک جرعه آب

بیشتر بخوانید : اشعار محمدرضا حاج رستم بیگلو و دکلمه ها و شعر سیگار

شعر در مورد زندگی بعد از مرگ

روز مرگم همه را مست کنید از می ناب

باده نوشید فراوان همگی مست و خراب

بهر آمرزش من ، میکده خیرات کنید

بهر آرامش من غسل دهیدم به شراب

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد زندگی پس از مرگ

اگر قرار باشد

قبل از مردنِ تو بمیرم

وقتی که از مرگ

بیدار شوی

خودت را در آغوش من

می‌بینی

و من تو را می‌بوسم

و گریه می‌کنم

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد جهان پس از مرگ

تا که بودیم ، نبودیم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که خفتیم همه بیدار شدند

تا که مردیم همگی یار شدند

قدر آن شیشه بدانید که هست

نه در آن لحظه که افتاد و شکست

بیشتر بخوانید : اشعار محمدرضا نظری ، مجموعه شعر های مختلف محمدرضا نظری شاعر

شعر در مورد پس از مرگ

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هر که آمد پیش حرفی راند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه رفیقی نه شفیقی نه کسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد نوشدارو بعد از مرگ سهراب

آمدند از راه ، نــزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنه کار سیه دل، بسته پر

نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجوی

کارهای نیک و زشت خود بگوی

گفتنم عمر خودت کردی تباه

نامه اعمال خود کردی سیاه

ما که ماموران حق داوریم

نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

ناامید از هر کجا و دل فکار

می کشیدندم به خفت سوی نار

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد نام نیک بعد از مرگ

روز مرگم وسط سینه من چاک زنید

اندرون دل من یک قلم تاک زنید

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت

بیشتر بخوانید : اشعار حسین جنتی ، شعر دانشگاه اصفهان و خواجه دزد و از زبان مومیایی

شعر درباره زندگی پس از مرگ

گفت

منتظرم باش برمی گردم

من

منتظر نماندم

او

هم نیامد

و این مرگی بی جنازه بود

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد بعد از مرگم

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سرود

درد را از قلب آدم می زدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش

در رکابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بود و غرق نور

جام چشمانش پر از شرب طهور

لب که نه، سرچشمه آب حیات

بین دستش کائنات و ممکنات

خاک پایش حسرت عرش برین

طره یی از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

کی به زیبائی او گل میرسید

پیش او یوسف خجالت میکشید

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت حق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده

گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد

مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را

خانه آبادش کنید این بنده را

این که اینجا این چنین تنها شده

کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه کرده بعد شیرش داده است

بار ها بر من محبت کرده است

سینه اش را وقف هیئت کرده است

این که می بینید در شور است و شین

ذکر لالا ئیش بوده یا حسین

دیگران غرق خوشی و هلهله

دیدم او را غرق شور و هروله

با ادب در مجلس ما می نشست

او به عشق من سر خود را شکست

سینه چاک آل زهرا بوده است

چای ریز مجلس ما بوده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد

عکس من را بر دل خود قاب کرد

اسم من راز و نیازش بوده است

تربتم مهر و نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید

پا برهنه در عزایم می دودید

اقتدا بر خواهرم زینب نمود

گاه می شد صورتش بهرم کبود

بارها لعن امیه کرده است

خویش را نذر رقیه کرده است

تا که دنیا بوده از من دم زده

او غذای روضه ام را هم زده

اینکه در پیش شما گردیده بد

جسم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن کرده کفن

روز تاسوعا شده سقای من

گریه کرده چون برای اکبرم

با خود او را نزد زهرا می برم

هر چه باشد او برایم بنده است

او بسوزد صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود

باعث خوشحالی اعدا شود

در قیامت عطر بویش می دهم

پیش مردم آبرویش می دهم

باز بالاتر به روز سرنوشت

میشود همسایه من در بهشت

آری آری هر که پا بست من است

نامه اعمال او دست من است

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد بعد از مرگ

روزی گفتیم

فقط مرگ می تواند

ما را از یکدیگر جدا کند

مرگ دیر کرد

و ما از یکدیگر جدا شدیم

بیشتر بخوانید : اشعار حسین صفا ، برای چاوشی و صفا در آلبوم ابراهیم و مریض حالی

شعر در مورد زندگی بعد از مرگ

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد زندگی پس از مرگ

 از غم دلدار زارم،

مرگ به زین زندگی

وز فراقش دل فگارم،

مرگ به زین زندگی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد جهان پس از مرگ

مثل گنجشک

میان تودۀ سیم خاردار، تقلا می کنم

و هرچه بیشتر… فقط به مرگ نزدیک تر می شوم

و تو بی هوا

به آبیِ آزادی بال می کشی…

بیشتر بخوانید : اشعار حسین غیاثی ، دانلود مجموعه شعر های حسین غیاثی

شعر در مورد پس از مرگ

از مرگت

ناراحت نمی شوم!

اگر قرار باشد

پیش من

که پیش از تو رفتم

بیایی…

شعر در مورد بعد از مرگ ، مرگ در شعر سعدی و مولانا + شعر نو درباره مرگ

شعر در مورد بعد از مرگم

تو طمع می کنی که بعد از مرگ

برخوری از وصال شمع طراز

هر که در زندگی نیافت ورا

چون بمیرد چگونه یابد باز

شعر در مورد بعد از مرگ

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مگری و مگو دریغ دریغ

به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع

که گور پرده جمعیت جنان باشد

فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد

تو را غروب نماید ولی شروق بود

 لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

کدام دلو فرورفت و پر برون نامد

  چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

که های هوی تو در جو لامکان باشد

مولانا

شعر در مورد زندگی بعد از مرگ

ز روشنی است که اهل سؤال بعد از مرگ

چراغ می طلبند از مزار زنده دلان

ز سیل حادثه صائب نمی شود هرگز

صدا بلند ز کوه وقار زنده دلان

شعر در مورد زندگی پس از مرگ

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید

تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان

در اختیار اداره‌ی انگشت‌نگاری قرار دهید

شعر در مورد جهان پس از مرگ

بعد از مرگ با خدا حرف خواهم زد

برای اینکه بی دلیل کشته شده ام!»

اگر نبودم

مرا در چیزهایی پیدا کنید 

که دوستشان داشتم

در ماه، در شکل انار

اگر ناگهان مردم

به مرگ شک کنید

به من

و به مأمور مالیات

آخرین بروز رسانی در : یکشنبه 22 اسفند 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.