در وصف برف ؛ جمله فلسفی و شعر و متن ادبی و کپسن در مورد برف برای اینستا انگلیسی
متن درباره دوست صمیمی دختر ، متن طولانی برای دوست صمیمی
متن درباره دوست صمیمی دختر متن درباره دوست صمیمی دختر ، متن طولانی برای دوست صمیمی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …
شعر در مورد اسم احسان ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم احسان
شعر در مورد اسم احسان شعر در مورد اسم احسان ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم احسان همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …
جمله درباره رفیق مذهبی ، سخنان بزرگان در مورد دوست + شعر نو رفیق
جمله درباره رفیق مذهبی جمله درباره رفیق مذهبی ، سخنان بزرگان در مورد دوست + شعر نو رفیق همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …
در وصف برف
در وصف برف ؛ جمله فلسفی و شعر و متن ادبی و کپسن در مورد برف برای اینستا انگلیسی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در وصف برف
سعدی میگوید:
چو کوهی سفیدش سر از برف موی
روان آبش از برف پیری به روی
یا این بیت معروف از صائب تبریزی:
مخند ای نوجوان زنهار بر موی سپید ما
که این برف پریشان بر سر هر بام میبارد
در روزگار ما احمد شاملو (بامداد) با زبانی فاخر و استوار از بارش برف پیری سخن گفته است:
نه، این برف را
دیگر سر باز ایستادن نیست.
برفی که بر ابروی و به موی ما مینشیند
تا در آستانه آئینه چنان در خویشتن نظر کنیم
که به وحشت
از بلند فریادوار گداری
به اعماق مغاک نظر بردوزی.
احمد شاملو (بامداد)
شعر در وصف برف زمستان
هرگز کسی نداد بدین سان نشان برف
گویی که لقمهایست زمین در دهان برف…
سیلاب ظلم او در و دیوار میکند
خود رسم عدل نیست مگر در جهان برف؟
گرچه سپید کرد همه خان و مان ما
یا رب سیاه باد همه خان و مان برف!
وقتی چنین نشاط کسی را مسلم است
کاسباب عیش دارد، اندر زمان برف
هم نان و گوشت دارد و هم هیزم و شراب
هم مطربی که بر زندش داستان برف…
نه همچو من که هر نفسش باد زمهریر
پیغامهای سرد دهد بر زبان برف
دلتنگ و بینوا چو بطان بر کنار آب
خلقی نشستهایم، کران تا کران برف
گر قوتم بدی ز پی قرص آفتاب
بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف!
( کمال الدین اسماعیل )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جمله در وصف برف
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینهام دستی
دانه اندوه میکارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی …
ای افسوس بر سر گورم نباریدی …
( فروغ فرخزاد )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اهنگ در وصف برف
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه
من از این برف قصهای دارم
قصهای غم فزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
بر شد از خانه بانگ واویلاه
کودکان جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه
من زخجلت فکنده سر در پیش
که چه بود این بلیۀ ناگاه؟
روز من شد سیه زبرف سپید
وز کفم شد برون سپید و سیاه …
شوخطبعی در برابر سوز سرما
( ملک الشعرای بهار )
شعر عاشقانه در وصف برف
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین.
زمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستان است!
( مهدی اخوان ثالث )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری زیبا در وصف برف
آخ عجب سرماست امشب، ای ننه!
ما که میمیریم در هذالسنه
تو نگفتی میکنیم امشب الو؟
تو نگفتی میخوریم امشب پلو؟
نه پلو دیدیم امشب نه چلو
سخت افتادیم اندر منگنه …
( شوریده شیرازی )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در وصف برف
سرود برفی گنجشگکی خرد
مرا با خود به دنیای دگر برد
دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه
میان برف ها ناگهان مرد
شعر در وصف بارش برف
برف هی از پس برف است که ریزد زهوا
ابر هی از پس ابر است که خیزد به کمک
کوچۀ شهر شد از باران چون لجۀ نیل
دامن دشت شد از برف چو دریای نمک…
با خدا گوی که گرمای جهنم به کجاست؟
از بهشت تو گذشتیم ببرمان به درک!
ماه را دست شنا نیست وگرنه هر دم
به زمین میزدی از طارم گردون پشتک!
( بهار )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد برف
هوا سرد است و برف آهسته بارد
زابری ساکت و خاکستری رنگ…
خروشد باد و بارد همچنان برف
زسقف کلبهی بیروزن شب
شب طوفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگمرکب …
( مهدی اخوان ثالث )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جمله فلسفی در مورد برف
توی این برف چه خوب است شکار، آی گفتی!
گردش اندر ده ما، اونور غار، آی گفتی!
ران آهویی و سیخی و کباب و دم و دود
اسکی و ویسکی و آجیل آچار، آی گفتی!
ویسکی و کتلت و کنیاک فراوان خوردن
یله دادن به سر و سینه یار، آی گفتی
به به ای برف، چه خوبی، چه ملوسی، ماهی
زینت محفل مایی تو، ببار، آی گفتی!
سپس شاعر از زبان فقرا با برف حرف میزند:
توی این برف چه خوب است الو، آی گفتی!
یک بغل، نصف بغل، هیزم مو، آی گفتی
زیر یک سقف، ولو بی در و پیکر، جایی
تا در این برف نباشیم ولو، آی گفتی!
مشت مالی سر حمامی و بعدش کرسی
یک شب اندر همه عمر ولو، آی گفتی!
( محمدعلی افراشته )
متن ادبی در مورد برف
زیر پایم برفهای پاک و دوشیزه
قژقژی خوش داشت
پام بذر نقش بکرش را
هر قدم در برفها می کاشت
چند گامی بازگشتم
برف میبارید…
جای پاها تازه بود اما
برف میبارید
باز میگشتم
برف میبارید
جای پاها دیده میشد، لیک
برف میبارید
باز میگشتم
برف میبارید
جای پاها باز هم گویی
دیده میشد لیک
برف میبارید
برف میبارید، میبارید، میبارید.
جای پاهای مرا هم برف پوشاندهست.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کپشن برف برای اینستا انگلیسی
صد نفر برهنه و گرسنه، غارت گشته
سه نفر گرم به یغما و چپو، آی گفتی!
زحمت کار زما، راحتی از آن حشرات
کشت از ما و از آن عده درو، آی گفتی
مادری زاده مرا مثل تو، ای خفته به ناز
میرسد نوبت ما، غره مشو، آی گفتی!
وه چه غولی، چه مهیبی، چه بلایی ای برف
قاتل رنجبرانی تو، برو، آی گفتی!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره گلوله برف
هدیهام از تولد، گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی
سنگ بودهام، تو کوهم کردی
برف میشدم، تو آبم کردی
آب میشدم، تو خانه دریا را نشانم دادی
میدانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی.
متن کوتاه زمستانی برای استوری
آن یکی دیوانه در برفی نشست
همچو آتش برف میخورد از دو دست
آن یکی گفتش چرا این میخوری
چیزی الحق چرب و شیرین میخوری
گفت چکنم گرسنه دارم شکم
گفت از برف آن نگردد هیچ کم
گفت حق را گو که میگوید بخور
تا شود گرسنگیت آهسته تر
هیچ دیوانه نگوید این سخن
میخورم نه سر پدید این را نه بن
گفت من سیرت کنم بی نان شگرف
کرد سیرم راست گفت اما ز برف
عطار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
متن درباره زمستان
جهان پر دود گشت از دود جانم
چو بختم شد به تاریکی جهانم
جهان بر من همی گرید بدین سان
ازیرا امشب این برفست و باران
به آتشگاه می مانه درونم
به کوه برف می ماند برونم
بدین گونه تنم را مهر کردست
که نیمی سوخته نیمی فسردست
چو من بر آسمان دیک فرشتست
که ایزد ز آتش و برفش سرشتست
نشد برف من از آتش گدازان
که دید آتش چنین با برف سازان
کسی کاو را وفا با جان سرشتست
به برف اندر بکشتن سخت زشتست
گمان بردم که از آتش رهانی
ندانستم که در برفم نشانی
منم مهمانت ای ماه دو هفته
به دو هفته دو ماهه راه رفته
به مهمانان همه خوبی پسندند
نه زین سان در میان برف بندند
اگر شد کشتنم بر چشمت آسان
به برف اندر مکش باری بدین سان
شعر از فخرالدین اسعد گرگانی