شعر در مورد پدر از دست رفته ، روی سنگ قبر و پدر فوت شده
متن در مورد شب بخیر عاشقانه ، شب بخیر باکلاس و رمانتیک عاشقانه و احساسی
متن در مورد شب بخیر عاشقانه متن در مورد شب بخیر عاشقانه ، شب بخیر باکلاس و رمانتیک عاشقانه و احساسی همگی در سایت پارسی …
پیامک عید نوروز 1401 ، متن و پیامک تبریک عید نوروز اداری و عاشقانه باکلاس
پیامک عید نوروز ۱۴۰۱ پیامک عید نوروز ۱۴۰۱ ، متن و پیامک تبریک عید نوروز اداری و عاشقانه باکلاس همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …
شعر در مورد شرم و حیا ، شعر و جملات زیبا درباره حیا و عفت و بی حیایی از مولانا
شعر در مورد شرم و حیا شعر در مورد شرم و حیا ، شعر و جملات زیبا درباره حیا و عفت و بی حیایی از …
شعر در مورد پدر از دست رفته
شعر در مورد پدر از دست رفته ، شعر در مورد پدر از دست رفته روی سنگ قبر و شعر در مورد پدر فوت شده در سایت پارسی زی . با ما با خواندن این مطلب همراه باشید.
با کسی که پدرش را از دست داده است یاد نکردن از پدر غیر ممکن است و همواره کسی که پدر را از دست می دهد به خصوص در موقع سختی ها پدرش را یاد می کند.سعی کردیم برای آرام کردن دل این عزیزان مجموعه ای را فراهم آوریم.
این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود
محبوب همه یار همه تاج سرم بود
هر جا که ز من نام و نشانی طلبیدند
آوازه همه نامش سند معتبرم بود
آن کس که مرا روح و روان بود پدر بود
آن کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمیای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینهای
در رفاقت بادهای بی کینهای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
میبرم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق میدهی
عاشقی را یاد عاشق میدهی
با تو سبزم، گل بهارم ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
مهدی فرجی
شعر در مورد پدر از دست رفته
بابا غم مرگ تو زد آتش جگرم را
بشکست پدر بار فراقت کمرم را
پدرم رفت و دگر نیست کنارم جسمش
روحش اما که مرا نیست جدا یک لحظه
پدرم رفت و نگاهش دگرم نیست به راه
ولی از یاد نرفته است نگاهش هرگز
کاش بودم به کنارش اکنون
کاش بودش عمر و میماند هنوز
چه حزین بود طنینش این اواخر
شاید از مرگ خبر داشت و این بود دلیل
رفت و تنها شدهام با همه سختیهایم
رفت و بی او چه بسی سخت شده زندگیام
باورش سخت و چه بسیار غم ین
کاش میبود و برایم میماند
پدرم رفت و خزان شد دل من
کاش میماند و بهارم میماند
محسن عباسی
دلم پرازغم و درد است ای وای
هوای خانمان سرد است ای وای
پدر رفت و، از او ،جز قاب عکسی
نمانده ،در کنارم نیست ای وای
پدر بود گنجینهای از صفا
شبی رفت اما به سوی خدا
دلم را به تنهایی و غم نشاند
غمی ناجوانمرد و بی انتها
پدر جان کجایی؟! خموشی چرا؟
نگو رفتهای و ندارم تو را
دلم خسته از بی کسیها شده
یتیم است و دردش ندارد دوا
منم! کودک سالها پیش از این
اوایل خطابت میکردم: “پا پا”
و گاهی به روی سر و دوش تو
به شوخی و جدی میکردم”لا لا”
دو سال گذشته، نخوابیدهام
بدونت دلم مرده است گوی یا
اگر شاد و سرزنده میخواهی ام
تو را جان مادر، به خوابم بیا
دوباره مرا همره خود ببر
به نزدیک خویشان و هر آشنا
بگو: دخترم شکل بابا شده
“کپی مثل اصل است” بی ادعا
پدر، باورم نیست دفنی به خاک
بگو تا بگیرم، کنارِ تو جا
اگر تاب و طاقت نداری به آن
برایم صبوری بخواه از خدا
و من هم بهشت آرزو میکنم
برایت به همراه ذکر و دعا
ماریا توتونچی
شعر در مورد پدر از دست رفته روی سنگ قبر
غمهای دلم قاتل جانم بود آخر
آماده اجل ساخته بار سفرم را
از جور عدو رفت زکف عز و جلالم
چون برد فلک سایه لطف پدرم را
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال
خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود
در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت
رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید
گویی سپیده از افق شب دمیده بود
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار
دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او
کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
بابا غم مرگ تو زد آتش جگرم را
بشکست پدر بار فراقت کمرم را
تنها نه قدم از غم مرگ تو شکسته
داغ تو شکسته کمر و بال و پرم را
غمهای دلم قاتل جانم بود آخر
آماده اجل ساخته بار سفرم را
از جور عدو رفت ز کف عز و جلالم
چون برد فلک سایه لطف پدرم را
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثروتمند و فقیر + شعر در مورد ثروتمندان و فقر و ثروت
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
محراب من آغوش پر از مهر پدر بود – پدر بود – پدر بود
زیرا که در این جاز خداوند نظر بود – نظر بود – نظر بود
معراج خداوند در این عالم خاکی
مقصود همه اهل دل و اهل خبر بود – خبر بود – خبر بود
من هم نفس عشق شدم از سر لطفش
چون عشق در این جا به خدا عشق دگر بود – دگر بود – دگر بود
تصویر خداوند در این آینه دیدم
تصویر خداوند همان لطف پدر بود – پدر بود – پدر بود
غم مرگ پدر کوچک غمی نیست.
جگر می سوزدو درد کمی نیست.
پدر زیبا گل باغ وجود است.
که بی او زندگی جز ماتمی نیست.
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
ای فلک از چه زدی آتش غم بر جگرم
کاش جای پدرم من سر راهت بودم
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران
همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم
تنها نه قدم از غم مرگ تو شکسته
داغ تو شکسته کمر و بال و پرم را
شعری در مورد پدر از دست رفته
ز سروش باغ رضوان، تو چه نغمهای شنیدی
که وصال کوی جانان، به بهای جان خریدی
شرری زدی به جانها، که بیان آن نشاید
گوهر دلم تو بودی، که به خاک آرمیدی
دل ما شکسته اما، تو نمردهای پدر جان
که تو از فنا گذشتی، به سر بقا رسیدی
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من
ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریه ی خاموش من
دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من
بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من
تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد
محروم ز دیدار گل روی پدر کرد
سخت است که دیدار رود تا به قیامت
روی است پدر، آید از این در به سلامت
شب را به خیالش به سحرگاه رسانم
از حکمت الله دگر هیچ ندانم
همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر
از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر
رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر
خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو
در جهان هرگز نمیگردد فراموشم پدر
رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
حال در سوک تو بنشستهایم
زندهایم اما ز دل بشکستهایم
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
شعر زیبا در مورد پدر از دست رفته
پدر ای آیت عشق خدایی
گل خوش بوی باغ آشنایی
از آن ساعت که رفتی در دل خاک
دلم میسوزد از درد جدایی
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
چون سایه رب بر سر ما سایه پدر بود
بر سایه رب در صحف همسایه پدر بود
ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است
در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود
پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته میگرید
سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته میگرید
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه
به یادت چشم، چون ساغر بشکسته میگرید
پدرم رفت و دگر نیست کنارم جسمش
روحش اما که مرا نیست جدا یک لحظه
باورم نیست پدر رفتی و خاموش شدی
ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
پدر بود گنجینه ای از صفا
شبی رفت اما به سوی خدا
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثبات قدم ، پایداری و ایستادگی و ثبات داشتن
پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال
خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود
در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت
رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
شعر کوتاه در مورد پدر از دست رفته
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا
پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها پدر
تکیه گاهی بودی و تنها امید و آرزو
پدر بی تو این دنیا ندارد رنگ شادیها
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید
گویی سپیده از افق شب دمیده بود
پدر سنگ مزارت را به آه و ناله میبوسم
به عشق و زحمت چندین و چندین ساله میبوسم
اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمییابم
ز چشمم ژاله میریزد تو را چون لاله میبوسم
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار
دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او
کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
همیشه مونس و یاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدر بود
چو پروانه اگر بالوپرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
ای پدر ای عارف نیکو خصال
ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون
چون تو گوهر کم دهد از خود برون
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر
بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر
کس نمیداند مقامش را بهجز یزدان پاک
آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر
ز سروش باغ رضوان، تو چه نغمه ای شنیدی
که وصال کوی جانان، به بهای جان خریدی
وقتی ز دست ما و نماند از برای ما
غیر از غمی، شکسته دلی، جان خستهای
تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی
داند خدا که پشت پسر را شکستهای
دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من
بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من
غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر میسوزد و درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست
این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود
محبوب همه یار همه تاج سرم بود
صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا
در بوته صبر امتحان کرد مرا
هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی
جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا
متن شعر در مورد پدر از دست رفته
از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر
رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر
افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت
آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت
ما را نبود چاره به جز صبر در این غم
با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت
ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
بیشتر بخوانید : شعر در مورد سگ ،گله مهربان و باوفا اصحاب کهف + سگ کشی
پنهان به خاک گشت چو قد رسای تو
غمگین مباش، در دل ما هست جای تو
از مرگ ناگهانیت ای نازنین پدر
بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو
پدر ای آیت عشق خدایی
گل خوش بوی باغ آشنایی
پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته میگرید
سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته میگرید
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه
به یادت چشم، چون ساغر بشکسته میگرید
چون سایه رب بر سر ما سایه پدر بود
بر سایه رب در صحف همسایه پدر بود
به پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در اولین ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهمیدم:
و به یاد سوزنده ترین بوسه ی اخر که من به رسم وداع به صورتش زدم و او نفهمید:
یادش را گرامی میدارم
نثار روح همه ی پدرانی که دیگر بین ما نیستند فاتحه ای قرائت کنیم
پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته می گرید
سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته می گرید
شعر در مورد روز پدر از دست رفته
دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت…
برای پدرم که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد…
به راستی که چه زود دیر میشود..
باورم نیست پدر رفتی و خاموش شدی
ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی
پدر مرا ببخش
مرا ببخش که هرگز برای نبودت جلوی دیگران اشک نریختم که نکند دلشان بگیرد
مرا ببخش که عشقت به تو را پنهان کردم تا نخواهند دیگران ناراحت شوند
مرا ببخش که دلتنگیهایم برایت را پنهان کردم تا دیگران نفهمند و غم و غصه بخورند
مرا ببخش
اما من دوستت دارم
روزت مبارک فرشته قلب من
ای کاش کنارم بودی همین یک شب را
شادی روح تمامی پدران رفته صلوات
پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما
مگر آن روز که در خاک شود منزل ما
پدر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدیها چراغ جاودان بودی
برایت زندگی کردن اگرچه رنج و سختی بود
بنازم همتت بابا صبور و مهربان بودی
پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
احتیاجی به تسبیح نیست …
دستانت را که به من بدهی …
با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم …
پدرم ، دستانت ، چشمانت و صدایت را عاشقانه دوست دارم …
پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
پدرم ﺳﻼﻡ
ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ؟
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻢ ﺳﻦ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﻮﻡ
پدرم ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺁﺭﺯﻭ ﺷﺪ
شعر در مورد پدر و مادر از دست رفته
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا
پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها پدر
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو…
تو کجایی پدرم…؟!
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو…
بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا…
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو…
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما پدرم.
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو…
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو…
پدر ای یاد تو آرامش من…!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
جانِ من زود بیا
بغلم کن پدرم…!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو…
به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار…
گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو. ..
یادت گرامی ، روحت شاد
پدر سنگ مزارت را به آه وناله می بوسم
به عشق و زحمت چندین و چندین ساله می بوسم
تقدیم به پدری که ندارم …
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم …
شانس دیدنت را هر روز ندارم …
ولی دوستت دارم…
وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم…
ولی دوستت دارم…
وقت هایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم…
ولی دوستت دارم…
وقت دلتنگی هایم , آغوشت را برای آرام شدن ندارم …
ولی دوستت دارم ….
آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم…
دوستت دارم پدرم روح بزرگت شاد و قرین رحمت باد
تقدیم به عزیزانی که پدرشونو از دست دادن … ?
همیشه مونس و یاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدر بود
با تو، باران بهاری ام را پایانی نیست و بی تو، پرندهای آشیان گم کرده در جاده های پاییزم.
تو که هستی، پنجره، با بالهایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور میکند. با تو، نفسهای مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمیدهند.
آجر به آجر، ساخته میشوم؛ وقتی پناه دستهای امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم میآیند.
بی تو، بن بستی میشوم در هزار توی رنجهای خویش.
بی تو، شکوه جهان، ویرانهای است مسکوت و بی هیاهو.
می ستایمت که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی؛ آنچنان که آفتاب، رگهای سپید قطب را.
تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید(زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان می روید ) تنها در این زمان است که پی به بزرگی وی خواهید برد و بزرگی اش را کاملاً ارج خواهید گذارد .
ای پدر ای عارف نیکو خصال
ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال
شعر درباره پدر از دست رفته
پشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی، زبانم چطور میچرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت میزنم؛ بابا!
آنقدر با دستهایت انس گرفته ام که گاهی دلم لک میزند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را میگیری، خیالم راحت میشود؛ میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی …
روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر
بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر
پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما مگر آن روز که درخاک شود منزل ما
پدر عزیزم نیستی ولی همیشه به یادتم روزت مبارک
پدرم نقش تو اگر از میانه برخاست
اندوه تو جاودانه بر پاست
ان کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
پدر عزیزم روزت مبارک
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ثابت قدمی ، ثبات قدم و پایداری و عزم راسخ
وقتی ز دست ما و نماند از برای ما
غیر از غمی، شکسته دلی، جان خسته ای
از خاطر دلها نرود یاد تو هرگز ای آنکه به نیکی جا نام تو بودی
پدر مهربانم روزت مبارک
غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزد و درد کمی نیست
پدرم بارش باران خدا بود
پدرم جلوه ایمان وصفا بود
پدرم حاکم پیمان ووفا بود
پدرم درهمه جا کار گشا بود
پدر عزیزم روزت مبارک
صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا
در بوته صبر امتحان کرد مرا
بی تو هرگز زندگی شوری ندارد ، پدرم بی تو هـرگز شمع دل نوری ندارد ، پدرم
جای اشک از دیدگان خون می فشانم باز هم بی تو هرگز زندگی شوری ندارد ، پدرم
افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت
آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت
آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود آن کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
پنهان به خاک گشت چو قد رسای تو
غمگین مباش، در دل ما هست جای تو
چه شب ها تا سپیده در کشیدی ندای یاعلی یارب کشیدی
بخاب آرام پدر جان در مزارت که پایان شد تمام درد هایت
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود بنازم همتت بابا صبور و مهربان بودی
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
به یاد شمع رویت همچنان پروانه میسوزم تورفتی من به جایت اندر این کاشانه می سوزم
گهی آیم کنار قبر تو دیده گریان گاهی از مهربانی های تو در خانه میسوزم
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی
ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
شعری درباره پدر از دست رفته
با تو سبزم، گل بهارم ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
قلبم شده غمخانه زهجران تو بابا فکرم شده همواره پریشان تو بابا
هر روز کنم آرزوی روی تو افسوس دستم شده کوتاه ز دامان تو بابا
پدرم رفت و نگاهش دگرم نیست به راه
ولی از یاد نرفته است نگاهش هرگز
رو زگاریست که ما حال پریشان داریم در غم مرگ پدر دیده گریان داریم
بود اخلاق خوشش ورد زبان همگان اعتباری که به ما هست ز ایشان داریم
چه حزین بود طنینش این اواخر
شاید از مرگ خبر داشت و این بود دلیل
گل های بهشت سایبانت بابا
یک دسته ستاره ارمغانت بابا
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت بابا
پدرم رفت و خزان شد دل من
کاش می ماند و بهارم می ماند
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
ای فلک از چه زدی اتش غم بر جگرم
کاش جای پدرم من سر راهت بودم
پدرجان کجایی؟! خموشی چرا؟
نگو رفته ای و ندارم تو را
همیشه مونس و یاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدرم بود
چو پروانه اگر بال و پرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود
دلم خسته از بی کسی ها شده
یتیم است و دردش ندارد دوا
آن کس که مرا روح وروان بود پدرم بود
ان کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
پدر، باورم نیست دفنی به خاک
بگو تا بگیرم، کنارِ تو جا
بابا به خدا ماه در این خانه تو بودی روشنگر این کلبه ویرانه تو بودی
از خاطر دل ها نرود یاد تو هرگز ای آن که به نیکی همه افسانه تو بودی
شعر زیبا درباره پدر از دست رفته
از جور عدو رفت ز کف عز و جلالم
چون برد فلک سایه لطف پدرم را
این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود
محبوب همه یار همه تاج سرم بود
هرجا که زمن نام ونشانی طلبیدند
اوازه همه نامش سند معتبرم بود
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
قلبم شده رنجور ز هجران تو بابا فکرم شده این گونه پریشان تو بابا
هرروز کنم ارزوی روی تو افسوس دستم شده کوتاه ز دامان تو بابا
دل ما شکسته اما، تو نمرده ای پدر جان
که تو از فنا گذشتی، به سر بقا رسیدی
آن گنج نهان در دل خانه پدرم
هم تاج سرم بود همی بال وپرم بود
هر جا که زمن نام و نشانی طلبیدند
آوازه نامش سند معتبرم بود
تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد
محروم ز دیدار گل روی پدر کرد
پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته می گرید
سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته می گرید
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه
به یادت چشم، چون ساغر بشکسته می گرید
بیشتر بخوانید : شعر در مورد کوه ، دنا و بیستون و دماوند و الوند + کوه و برف و تنهایی و ابر
سخت است که دیدار رود تا به قیامت
رویاست پدر، آید از این در به سلامت
پدرم بارش باران خدا بود
پدرم حاکم پیمان وفا بود
پدرم جلوه ایمان و رضا بود
پدرم بر سر ما مرغ هما بود
پدرم در همه حال کارگشا بود
پدرم آیت آینده ما بود
شعر کوتاه درباره پدر از دست رفته
آن کس که مرا روح و روان بود پدر بود
آن کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود محبوب همه یار همه تاج سرم بود
هرجا که زمن نام ونشانی طلبیدند اوازه همه نامش سند معتبرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر
رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر
خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو
در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر
خنده و مهر و وفا و مهربانی های تو
در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر
ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
حال در سوک تو بنشسته ایم
زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم
از آن ساعت که رفتی در دل خاک
دلم می سوزد از درد جدایی
پدر ای آیت عشق خدایی
گل خوش بوی باغ آشنایی
از آن ساعت که رفتی در دل خاک
دلم می سوزد از درد جدایی
ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است
در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود
پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
پدر احساس خوب تکیه بر کوه
پدر یعنی تسلا، وقت اندوه
شعر درباره ی پدر از دست رفته
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه
به یادت چشم، چون ساغر بشکسته می گرید
باورم نیست که دیگر نشنوم آوای تو
یا نبینم روی ماه و قامت زیبای تو
سالها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یأس دارد منزل و مأوای تو
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
همیشه مونس ویاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدر بود
چو پروانه اگر بال وپرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود
متن شعر درباره پدر از دست رفته
برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود
بنازم همتت بابا صبور ومهربان بودی
باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا پدر من چه گویم بی تو از فردا وفرداها پدر
تکیه گاهی بودی وتنها امید وارزو پدر بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها
تکیه گاهی بودی وتنها امید و آرزو
پدر بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
ای فلک از چه زدی اتش غم بر جگرم کاش جای پدرم من سر راهت بودم
چو پروانه اگر بال وپرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود
پدرم دست اجل زود تو را پرپر کرد مادرم گریه کنان خاک برسر کرد
اهل منزل همگی در غم تو محزونند اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد
شعر درباره پدر و مادر از دست رفته
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون
چون تو گوهر کم دهد از خود برون
پدر
کاش بودی و می دیدی حس پدر مردگی چقدر دردآور است
شعری مرا به اوج خاطرات برد شعری که جانم را بعد از پنج سال سوزاند :
من که با هر بند انگشت تو در دستان خود
ذکر میگویم پدر،تسبیح میخواهم چکار…؟؟؟
کس نمیداند مقامش را بجز یزدان پاک
آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
شعر نو درباره پدر از دست رفته
تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی
داند خدا که پشت پسر را شکسته ای
پدر مثل خودکار می مونه
شکل عوض نمی کنه
ولی یه دفعه می بینی که نمی نویسه
مادر مثل مداد می مونه
هر لحظه تراشیده شدنشو می بینی
تا اینکه تموم می شه
روزت پدر، می آید و بدجور دلتنگم
یاد تماس آخرت، آن آخرین زنگم
آن روزهایی که نفهمیدم حضورت را
امروز با دنیای خالی از تو در جنگم
پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
شعر درباره پدر و مادر از دست رفته
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا
پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها پدر
تکیه گاهی بودی و تنها امید و آرزو
پدر بی تو این دنیا ندارد رنگ شادیها
شعر درباره پدر از دست رفته
پدر سنگ مزارت را به آه و ناله میبوسم
به عشق و زحمت چندین و چندین ساله میبوسم
اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمییابم
ز چشمم ژاله میریزد تو را چون لاله میبوسم
شعر پدر از دست رفته
همیشه مونس و یاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدر بود
چو پروانه اگر بالوپرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود
شعر پدر از دست رفته
ای پدر ای عارف نیکو خصال
ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون
چون تو گوهر کم دهد از خود برون
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دلم گرفته
دلتنگ آغوش فراخت هستم
وای ای پدر
هستی من، زندگی من رفته از دستم
بعد از تو کوه غم وغصه
کمرم را خم کرد
پونه لطفی