شعر در مورد بی معرفتی ، دوستان و یار و عشق و فامیل و رفیق و روزگار عاشقانه - پارسی زی
دوبیتی در وصف شهید و مجموعه اشعار کوتاه و دو بیتی درباره شهید

دوبیتی در وصف شهید و مجموعه اشعار کوتاه و دو بیتی درباره شهید

دوبیتی در وصف شهید دوبیتی در وصف شهید ؛ مجموعه اشعار کوتاه و دو بیتی درباره شهید همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که …

تبریک تولدت مبارک دخترم ، متن تبریک تولد دختر دوستم کودکانه

تبریک تولدت مبارک دخترم ، متن تبریک تولد دختر دوستم کودکانه

تبریک تولدت مبارک دخترم تبریک تولدت مبارک دخترم ، متن تبریک تولد دختر دوستم کودکانه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش …

شعر عاشقانه یزدی و مجموعه اشعار عاشقانه و زیبا یزدی

شعر عاشقانه یزدی و مجموعه اشعار عاشقانه و زیبا یزدی

شعر عاشقانه یزدی شعر عاشقانه یزدی ؛ مجموعه اشعار عاشقانه و زیبا یزدی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر …

شعر در مورد بی معرفتی

شعر در مورد بی معرفتی دوستان , شعری در مورد بی معرفتی دوست , شعر در مورد بی معرفتی ,شعری در مورد بی وفایی یار

با مجموعه شعر در مورد بی معرفتی دوستان ، اشعاری زیبا در مورد بی معرفتی عشق ، زیباترین شعر در مورد بی معرفتی یار در سایت پارسی زی همراه باشید

اشعار بی معرفتی

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد

گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی

وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان

جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی

گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

شعر از وحشی

راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را

این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را

سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام

این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را

مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند

شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را

فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند

این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را

هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور

چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را

ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم

دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را

ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند

خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را

با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی

پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را

شعر از وحشی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد سختی ، زندگی و روزگار و تحمل سختی کشیدن

من همان دخترک غم زده ی دیروزم

من همان کودک بی تاب برای بودن

که دلش رادراندوه به زنجیرکشید

وبه اندازه ی دل رنج کشید

وبه اندازه ی بی معرفتی دردکشید

یه زغال برمیدارم دورت خط میکشم و مینویسم:

این بی معرفت دنیای منه !

تو ای سمبل معرفت ! کجایی ؟ سلام

این هم رسم توست ، دوستی بی کلام

ندیدم کسی ، هیچ مانند تو

یک روز خوب ، یک روز بد … بی مرام

⇔⇔⇔⇔

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟

با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟

گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست

تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

شعر در مورد ادب

⇔⇔⇔⇔

بهت نمی گم آدم بی معرفتی هستی

چون بی معرفت ها که آدم نیستند

شعر در مورد بی معرفتی دوستان

عاشقان را عشق فرمان میدهد لوتیان را معرفت …!!

مخلصتیم با معرفت

.
.

.
..
.
.

اداره مبارزه با انسانهای بی معرفت و فاقد درک کافی

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شادی ، و نشاط و خوشحالی و حال خوش و اسم شادی

من به جرم با وفایی این چنین تنها شدم

چون ندارم همدمی بازیچه دلها شدم

⇔⇔⇔⇔

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟

با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟

گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست

تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

شعر در مورد ادب

⇔⇔⇔⇔

وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی

یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن

بی معرفت

⇔⇔⇔⇔

به خیال کدامین آرزو ،

صفای با تو بودن را از ما گرفتی ای بی معرفت

⇔⇔⇔⇔

سلام ای بی وفا ای بی مروت

سلام ای ساز گیتار محبت

سلام کردم نگی تو بی وفایی

وگرنه ما که عاشقیم بی مروت !

⇔⇔⇔⇔

نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را

شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را

پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست

مردم بی‌امتیاز و عاشق ممتاز را

صید بندانت مبادا طعن نادانی زنند

بهر صید پشه، بند از پای بگشا باز را

انگبین دام مگس کردن ز شیرین پیشه‌ایست

برگذر نه دام، مرغ آسمان پرواز را

حیف از بازو نیاید، دست بر سیمرغ بند

تیر بر گنجشگ مشکن چشم تیر انداز را

بر ده ویران چه تازی، کشوری تسخیر کن

شوکت شاهی مبر حسنی به این اعزاز را

مهر بر لب باش وحشی این چه دل پردازی است

بیش از این رخصت مده طبع سخن پرداز را

شعر از وحشی

شعر در مورد بی معرفتی یار

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان

باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان

روز اول که سرشتند به گل پیکرشان

سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان

⇔⇔⇔⇔

میان دست من و تو هزار فرسنگ است

غریب مانده دلم بی وفا دلم تنگ است

سراغ چشم ترم را چرا نمی گیری

مگر جنس دل نازک تو از سنگ است

⇔⇔⇔⇔

طلوع بی شمار معرفت باش

به شهری که رسومش بی وفائیست

سرم سرگرم تصویر تو گشته

به آن حدی که اسمش بی نوائیست

⇔⇔⇔⇔

حقیقت گم نشده. تکه تکه شده به اسم معرفت،

افتاده دست یه مشت آدم بی ­معرفت

بیشتر بخوانید : شعر در مورد ضرب المثل ، های فارسی معروف و حکایت ها

ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم

ما خاک قدوم هر چه زیبا صفتیم

از زشتى کردار دگر خسته شدیم

محتاج دو پیمانه مى معرفتیم

⇔⇔⇔⇔

 یار با ما بی وفایی می کند

بی گناه از من جدایی می کند

⇔⇔⇔⇔

یه زغال برمیدارم دورت خط میکشم و مینویسم:

این بی معرفت دنیای منه !

⇔⇔⇔⇔

به سلامتی دوستای بی معرفت

که اگه نبودن نمی شد قدر دوستای با معرفت رو دونست

⇔⇔⇔⇔

آنقدر مرا از رفتنت نترسان

قرار نیست همیشه بمانیم !

روزی همه رفتنی اند

ماندن به پای کسی معرفت میخواد نه بهانه

⇔⇔⇔⇔

هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شده ام !

ترس من از گم شدن نیست ..

ترسم از گرفتن دستی ست

که بی بهانه رهایم کند !

⇔⇔⇔⇔

پُشتم را خالی می‌کنی؛

می‌میرم،

نمی‌افتم …

⇔⇔⇔⇔

خدایا کلی بارون فرستادی…

تا لکه ها رو از دلم بشویی…

من که گفتم…

لکه نیست…زخمه!

⇔⇔⇔⇔

خیلی سخته…

به خاطر کسی که دوسش داری…

همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!

بعد بفهمی… خودت تو لیستی بودی که…!

اون به خاطر یکی دیگه… خطت زده..!

⇔⇔⇔⇔

هر که مرا دید ، تو را نفرین کرد …

و من حواس خدا را پرت کردم

که مبادا بشنود …!

⇔⇔⇔⇔

خدا قسمت داشتنش را از من گرفت…

گمانم کسی بیشتر از من دعا کرده بود…

⇔⇔⇔⇔

بیخودی به خودت زحمت نده!

این بَذرهای تنفــر که در دلم می کاری

هرگــــز جوانه نخواهد زد !

بیشتر بخوانید : شعر در مورد دل ، گرفتن و شکستن و دلتنگی و دل شکسته عاشق

درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم

دیگران یاد عشقشان میفتند

و تو هنوز بی خیالی !

⇔⇔⇔⇔

وابستگی پیدا کردن به کسی ک متعلق ب تو نیست

یعنی مرگ تدریجی

⇔⇔⇔⇔

مرا همینگونه که هستم دوست داشته باش…

نمیتوانی؟؟

من میروم

تو هم برو مجسمه ساز شو

⇔⇔⇔⇔

می دانم مدتهاست که ارزان شده ام

چانه می زنم تا به مفت نفروشی ام…

⇔⇔⇔⇔

بیچاره دلم

با دیدنت باز هم لرزید

نمی دانست تو همان بی معرفت دیروزی

بیچاره دل است

عقل ندارد

⇔⇔⇔⇔

بعضی وقت ها

چنان کیشت می کنند

که سال های سال مات می مانی

شعر در مورد بی معرفتی عشق

آخـــــــــــر نفهمیدم حوا میخواستی؟

یا هوا و هوس

⇔⇔⇔⇔

معرفت جاه و مقام نیست به هر کس ندهند

معرفت راه و مرامیست که به هرکس ندهند

معرفت عشق خدائیست به هر نفس ندهند

معرفت بذر نشکفته عشقیست به نا رس ندهند

⇔⇔⇔⇔

یک اتمسفر با تمام لایه های دوست داشتن

تقدیم تو ، که اورست معرفتی !

⇔⇔⇔⇔

من بارها شماره ات را میگیرم

و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :

دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !

و من برایش از تو

از دلتنگی ها

از اشکهای بیصدا

و از بی کسی هایم میگویم …

اما او سر حرفش میماند

لعنت به بخت سیاهم !

⇔⇔⇔⇔

در قحطی تو

چه دل خوشی دارند !

بیهوده می آیند و می روند

این نفسهای من …

⇔⇔⇔⇔

به سادگی رفت و به سادگی بخشیدم

حالا مانده ام چگونه بدون او

به سادگی زندگی کنم !

⇔⇔⇔⇔

این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !

جواب محبت را با بی محبتی می دهند !

جواب با وفایی را با بی وفایی !

و جواب دوستی را با دشمنی !

چه خوب آرایه “تضاد” را به کار می برند !

بیشتر بخوانید : شعر در مورد صداقت ، و راستی و راستگویی و پاکی کودکانه برای بچه ها

عشق من :

نگو بار گران بودیم و رفتیم . . .

نگو نامهربان بودیم و رفتیم . . .

اخه اینها دلیل محکمی نیست . . .

بگو با دیگران بودیم و رفتیم . . .

⇔⇔⇔⇔

صبرت که تمام شد

نرو

تازه معرفت از آن لحظه شروع میشود

⇔⇔⇔⇔

می روی که خوشبخت شوی

و من حال کودکی را دارم

که نخ بادبادکش پاره شده …

مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند

یا برای از دست دادنش گریه…!

⇔⇔⇔⇔

همین چند روز پیش

فکر می کردم

می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم

از همین چند روز پیش

هیچ کس، شبیه تو نیست!

⇔⇔⇔⇔

فاجعه

آمدن تو بود

نه رفتنت …

⇔⇔⇔⇔

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد

دلیل بر ارزش ات نیست

آنقدر بی‌ ارزشی

که خیلی‌ها اندازه تو هستند

آخرین بروز رسانی در : سه شنبه 23 آذر 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.