شعر در مورد ناسپاسی ، شعر مولانا و سعدی و حافظ در مورد خیانت و نامردی
اس ام اس تولد عاشقانه جدایی ، اس ام اس تبریک تولد به عشق سابق
اس ام اس تولد عاشقانه جدایی اس ام اس تولد عاشقانه جدایی ، اس ام اس تبریک تولد به عشق سابق همگی در سایت پارسی …
شعر مولانا در مورد قدردانی ؛ اشعار زیبای مولانا درباره قدردانی و تشکر
شعر مولانا در مورد قدردانی شعر مولانا در مورد قدردانی ؛ اشعار زیبای مولانا درباره قدردانی و تشکر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …
شعر در فراق یار سفر کرده ؛ مجموعه اشعار زیبا درباره فراق یار
شعر در فراق یار سفر کرده شعر در فراق یار سفر کرده ؛ مجموعه اشعار زیبا درباره فراق یار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …
شعر در مورد ناسپاسی
شعر در مورد ناسپاسی ، شعر مولانا و سعدی و حافظ در مورد خیانت و نامردی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد ناسپاسی
چار سالی ز عمرها بگذشت
فرصتی بهر خود شناسی شد
دور از خانه و دیار خویش
ابتدا اوج ناسپاسی شد
ولی اکنون که رو به پایان است
بهترین خاطرات ما گشته است
خوشی و حاصلش به جا مانده است
رنج و سختی ز یادها رفته است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ناسپاسی
به نامردمان مهر کردم بسی
نچیدم گل مردمی از کسی
بسا کس که از پا در افتاده بود
سراسر توان را زکف داده بود
بیشتر بخوانید : شعر در مورد صدا ، صدای زیبا و صدای باران و صدای یار و آب و خوش
شعر درباره ناسپاسی
دوام دولت اندر حق شناسیست
زوال نعمت اندر ناسپاسی است
اگر فضل خدا بر خود بدانی
بماند بر تو نعمت جاودانی
چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟
حرامت باد اگر شکرش نگویی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ناسپاس بودن
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ناسپاسی
برو ای فرو افتاده در گرداب نامردی
در این دم گشته رونق اسباب نامردی
به تو دل بستم از یار و دلبر بگذشتم
همه غرق مردی تو در پیچ و تاب نامردی
بیشتر بخوانید : اشعار محسن عاصی ، شعر های پست مدرن و بهمن بکش
شعر درباره ی ناسپاسی
ای غم ، دل هوای عاشق شدن دارد
شاید اگر تو نباشی
عاشق شوم
گِل ، گُل شود
و لب های خشکم را با بوسه ای از گُل تر کنم
گرچه خود زاییده ی عشقی ،
ولی از عشق جدایی
تو ناسپاسی
دلی که آیینه است تو را جای می دهد
در عوض تو آن را می شکنی
تا تصویری روشن دیده نشود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ناسپاسی
چه کردهام که مرا پایمال غم کردی
چه اوفتاده که دست جفا برآوردی
به نوک خار جفا خستیم نیازردم
چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی
مرا به نوک مژه غمزه تو دعوت کرد
بخورد خونم و گفتا برو نه در خوردی
به حق غمزه شوخ تو در رسم لیکن
ز مردی است مرا صبر نه ز نامردی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ناسپاسی
روزگاری که در آن عشق نمادیست غریب
تن آسوده نیابی تو ز شیطان فریب
غزل کودک دل لب نگشاید به زبان
نه که طفلست که برپیکر عشقست صلیب
ناسپاسی به پدر می کند آن حاصل عمر
آری ازغفلت عشق،این نه عجیبست نصیب
طاعت خلق خدا رنگ خدایی نگرفت
مگر آن روز که با لطف و کرم گشت حبیب
بیشتر بخوانید : اشعار محمد سلمانی ، شعر محمد سلمانی در بیت رهبری در حضور رهبر
شعر درباره ناسپاسی
همه عمرم فدای همکلاسی شد
شدم مردودو افتادم تمام نمره هایم را
وپنج شش واحدی در حد پاسی شد
مرا هرگز ندیدوبا کلام ودیده واخمش،
خراب ناسپاسی شد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ناسپاس بودن
من با همه جوری از تو خشنودم
تو بی گنهی ز من بیازردی
خود کردن و جرم دوستان دیدن
رسمیست که در جهان تو آوردی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ناسپاسی
گفتم که عاشقم من
گفتا دروغ ، گویی
گفتم که حرف تو چیست
گفتا فقط جدایی
گفتم بمان و نشکن
دل را به ناسپاسی
گفتا کنم فراموش
گر باز میتوانی
گفتم به خاطر من
روزی شود بمانی
گفتا که نیستم من
مثل تو یک فدایی
گفتم برو تو ای یار
گرخواهی و توانی
اما بدان که سخت است
ترک تو به جدایی .
بیشتر بخوانید : اشعار محمدرضا حاج رستم بیگلو و دکلمه ها و شعر سیگار
شعر درباره ی ناسپاسی
اگر از من شـــده بــــیزار خدا خواسـته است
ومرا کــــرده گـــرفتـــار خدا خواســته است
آسمان گفـــت کــه ای ســــاده فراموشش کن
بی قراری نـکن این بــار خـدا خواسته است
این گناه من و ما نیســت کــــه تنها گشتی
خانه ات گر شـود آوار خــدا خواسته اسـت
شاید عشقی که مـیان تو و او بود گســــست
ناسپاسی نکن انـــگار خدا خواســــــته است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ناسپاسی
دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی
بیچارگیم به چیز نگرفتی
درماندگیم به هیچ نشمردی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ناسپاسی
بگریخته نفس تو از یار ز نامردی
چون بار گران دیده از خلق حذر کرده
برخیزی اگر مردی در شیوه ما آیی
تا شیوه ما بینی در سنگ اثر کرده
یک دردی درد ما در عالم رسوایی
صد زاهد خودبین را با دامن تر کرده
در حلقه چو دیدی خود دردی خور و مستی کن
وانگاه ببین خود را از حلقه به در کرده
بیشتر بخوانید : اشعار محمدرضا نظری ، مجموعه شعر های مختلف محمدرضا نظری شاعر
شعر در مورد ناسپاس بودن
در شب تار این زمان، من به کجا رسیدهام
در صف مردانگی من، مرد وفا ندیدهام
حرف و مرام هرکسی، حق و حرام هرکسی
آنکه خورد نان حرام، آخرتش چو کرکسی