شعر مولانا در مورد مرگ مادر ؛ از مولانا و مرگ مادر از شهریار و فروغ و لالایی در سوگ مادر - پارسی زی
شعر برای دوست داشتن خواهر ، متن و شعر دلتنگی برای خواهر کوچکتر

شعر برای دوست داشتن خواهر ، متن و شعر دلتنگی برای خواهر کوچکتر

شعر برای دوست داشتن خواهر شعر برای دوست داشتن خواهر ، متن و شعر دلتنگی برای خواهر کوچکتر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

پیام تبریک سال نو دوستانه ، متن ادبی و اداری برای تبریک سال نو و عید نوروز

پیام تبریک سال نو دوستانه ، متن ادبی و اداری برای تبریک سال نو و عید نوروز

پیام تبریک سال نو دوستانه پیام تبریک سال نو دوستانه ، متن ادبی و اداری برای تبریک سال نو و عید نوروز همگی در سایت …

تبریک تولد پدر ، از طرف دخترش و پدر شوهر + متن طولانی برای تبریک تولد پدر

تبریک تولد پدر ، از طرف دخترش و پدر شوهر + متن طولانی برای تبریک تولد پدر

تبریک تولد پدر تبریک تولد پدر ، از طرف دخترش و پدر شوهر + متن طولانی برای تبریک تولد پدر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

شعر مولانا در مورد مرگ مادر ؛ از مولانا و مرگ مادر از شهریار و فروغ و لالایی در سوگ مادر

شعر مولانا در مورد مرگ مادر ؛ از مولانا و مرگ مادر از شهریار و فروغ و لالایی در سوگ مادر مگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مگری و مگو دریغ دریغ

به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع

که گور پرده جمعیت جنان باشد

فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد

تو را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

کدام دلو فرورفت و پر برون نامد

چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

که های هوی تو در جو لامکان باشد

شعر در مورد مادر از مولانا

باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی

ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود

ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد مرگ مادر

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا

گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود

مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته

زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا

ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده

ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا

این باد اندر هر سری سودای دیگر می پزد

سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما

دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله

امروز می در می دهد تا برکند از ما قبا

ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری

خوش خوش کشانم می بری آخر نگویی تا کجا

هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی

خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان

هر دم تجلی می رسد برمی شکافد کوه را

یک پاره اخضر می شود یک پاره عبهر می شود

⇔⇔⇔⇔

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

تمام بود و نبودم وجود مادر بود

کسی که مظهر عشق بود، مادر بود

برای من به جهان هزار رنگ و فریب

کسی که مونس وغمخوار بود مادر بود

برای راحتی من چه رنج ها نکشید

کسی که موی سفید روی سفید بود مادر بود

به وقت بیماری بی قرار او به برم

کسی که دست بر سرم میکشید مادر بود

به نیمه های‌ شب و با صدای گریه من

کسی که با هراس ز جا می پرید مادر بود

به کوچه و برزن یا به وقت خطر

کسی که با شتاب در پی‌ام می دوید مادر بود

چو پای من به زمین گاه می لغزید

کسی که از ته دل آه میکشید مادر بود

شعر کوتاه در مورد مادر فوت شده

ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او

ای که چه باد خورده ای ما مست گشتیم از صدا

ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده ای

گر برده ایم انگور تو تو برده ای انبان ما

⇔⇔⇔⇔

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز

شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز

دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم

آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

⇔⇔⇔⇔

شعر مادر از فروغ

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

برشا خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردیست غیر مردن کانرا دوا نباشد

پس من چگونه گویم کین درد رادواکن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر ا‍‍ژدهاست بر ره عشق است چون زمرد

از برق این زمرد هین دفع اژدها کن

با شعر در مورد مرگ با شما همراه هستیم

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

مادر جان یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی

میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود

بنازم همتت مادر ، که تا بودی، صبور و مهربان بودی

⇔⇔⇔⇔

شعر درباره مادر پیر

اگر قرار باشد

قبل از مردنِ تو بمیرم

وقتی که از مرگ

بیدار شوی

خودت را در آغوش من

می‌بینی

و من تو را می‌بوسم

و گریه می‌کنم

⇔⇔⇔⇔

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

مادر

ای عاشق و عاشق ترین

در پیش من هستی ترین

دادی به من عشقی دگر

تو پیش من صادق ترین

بودم در آن تاریک وخون

تو که تولد داده ای،ای عشق من، زیباترین

هدیه کنی دنیا به من بادردو رنج منتها

بودی با خندیدنم ،خندان ترین،زیباترین

آغوش تو دنیای من، گرمای خوبی می دهد

شهدی به کامم ریخته ای ازهر شهد شیرین ترین

عاشق کلامش عشق تو،تو خود کلامم بوده ای

در هر شب تاریک من،تو بوده ای روشن ترین

مهتاب من در آسمان،بودی و هستی با صفا

ای مظهر عشق وصفا،هستی برام عاشق ترین

از خوبید هر چه بگم،کم بوده است در دفترم

دفتر به اتمام می‌برم،ای خوب من، ای بهترین

شعر حافظ در مورد مرگ

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مگری و مگو دریغ دریغ

به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع

که گور پرده جمعیت جنان باشد

فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد

تو را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

کدام دلو فرورفت و پر برون نامد

چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

که های هوی تو در جو لامکان باشد

⇔⇔⇔⇔

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

کاش بودی سرم را روی شانه هایت می‌گذاشتم و می‌بوسیدمت

وقتی بودی آنقدر بزرگ نبودم وقتی هم که رفتی بزرگ نشدم

دستهایم سرد است کاش بودی دستم را میگرفتی

کجایی؟ شنیدم بهشت هم برایت کم است

خوش به حالت کاش من را هم میبردی

دلم برایت تنگ است همیشه عاشقت هستم

شب‌ها به خوابم بیا مثل هر شب

دوستت دارم مادر

⇔⇔⇔⇔

شعر حافظ در مورد روز مادر

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا

گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود

مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته

زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا

ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده

ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا

این باد اندر هر سری سودای دیگر می پزد

سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما

دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله

امروز می در می دهد تا برکند از ما قبا

ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری

خوش خوش کشانم می بری آخر نگویی تا کجا

هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی

خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان

هر دم تجلی می رسد برمی شکافد کوه را

یک پاره اخضر می شود یک پاره عبهر می شود

شعر مولانا در مورد مرگ مادر

کودک که بودم وقتی زمین میخوردم

مادرم مرا میبوسید و تمام دردهایم از یادم میرفت

دیروز زمین خوردم، ولی دردم نیامد.

اما به جایش تمام بوسه های مادرم یادم آمد

⇔⇔⇔⇔

شعر مرگ مادر شهریار

ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او

ای که چه باد خورده ای ما مست گشتیم از صدا

ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده ای

گر برده ایم انگور تو تو برده ای انبان ما

آخرین بروز رسانی در : دوشنبه 17 آبان 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.