شعر در مورد همدلی و اتحاد ، و همیاری و دوستی - پارسی زی
متن در مورد فقیر ، متن در مورد فقر در جامعه +‌ متن غمگین فقیری

متن در مورد فقیر ، متن در مورد فقر در جامعه +‌ متن غمگین فقیری

متن در مورد فقیر متن در مورد فقیر ، متن در مورد فقر در جامعه +‌ متن غمگین فقیری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این …

تولدت مبارک پسرم رضا ، پیام پیشاپیش پسرم تاج سرم تولدت مبارک

تولدت مبارک پسرم رضا ، پیام پیشاپیش پسرم تاج سرم تولدت مبارک

تولدت مبارک پسرم رضا تولدت مبارک پسرم رضا ، پیام پیشاپیش پسرم تاج سرم تولدت مبارک همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل …

متن میلاد حضرت ابوالفضل العباس ، متن تبریک و شعر ولادت حضرت ابوالفضل

متن میلاد حضرت ابوالفضل العباس ، متن تبریک و شعر ولادت حضرت ابوالفضل

متن میلاد حضرت ابوالفضل العباس متن میلاد حضرت ابوالفضل العباس ، متن تبریک و شعر ولادت حضرت ابوالفضل همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد همدلی و اتحاد

شعر در مورد همدلی و اتحاد , شعر در مورد همدلی و همیاری , شعر در مورد همدلی و دوستی , شعر درباره همدلی و اتحاد

با مجموعه شعر در مورد همدلی و اتحاد ، اشعاری زیبا در مورد همدلی و همیاری ، زیباترین شعر در مورد همدلی و دوستی در سایت پارسی زی همراه باشید

اشعار همدلی و اتحاد

ای بسا هندووترک همزبان

ای بسا دوترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگراست

همدلی ازهمزبانی بهتراست

شعر در مورد همدلی و اتحاد

 هین غذای دل بده از همدلی

رو بجو اقبال را از مقبلی

 شود از همدلی و همکاری

ذوق هر یک به دیگران ساری

بیشتر بخوانید : شعر در مورد کافه ، و قهوه و کافه گردی تنهایی عشق و دوست و شعر کافه نادری

 علم اتحاد بر بسته

لشکر خشم و آز بشکسته

با علم ریاضیات دلها

ثابت شده در تمام دنیا

فرمول دقیق اتحاد است

دلها به توان هم شود ما

اتحاد یار با یاران خوشست

پای معنی گیر صورت سرکشست

زین چراغ حس حیوان المراد

گفتمت هان تا نجویی اتحاد

چون شناسد جان من جان ترا
یاد آرند اتحاد ماجری

بسم الله الرحمن الرحیم

دانه ی تسبیح چون که اتحاد

دور هم چرخند از اذکار و یاد

چون که یک دانه زند ساز جدا

کل این چرخش رود از نخ به باد

شیعه سنّی گر که با هم ما شوند

دست در دستان هم یکتا شوند

انگلیس و آمریکا هیچ هیچ

نتواند این جهان بر ما شوند

لاجرم در ظرف باشد اعتداد

در لهبها نبود الا اتحاد

شعر در مورد همدلی و همیاری

انبیا بودند ایشان اهل ود

اتحاد انبیاام فهم شد

اتحاد اندر اثر بین و بدان

نوبهار و مهرگان آمیخته

شعر در مورد همدلی و اتحاد و همیاری

میان دو کس معنی زیرکی

بر چشمهای خسته من اعتماد کن

هی بغض پشت بغض دلم را تو یاد کن

ابریست حال دل که ندارد نگاه تو

شمسم توباش وگرمی دل را نهاد کن

اینجا غروب تنگی دل را نشانه رفت

تیری بزن به مردگیم هی معاد کن

درنوبهار کوچ به سویت چه بی پرم

ای آسمان آبی من امتداد کن

بهمن ز کوه درد به من حمله ور شده

در شیبهای تند توام، اتحاد کن

حالم چه بد شده ز نبود مکررت

گاهی ز پشت ابر بیا دل تو شاد کن

معتکف زاویه اتحاد

عهد ازل را گره بیگشاد

با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما

همچو ساغر می بلب داریم و مخموریم ما

اتحاد آئینه دار رنگ اضداد است و بس

هر کجا لبیک وا دزدد نفس ناقوس نیست

کسی ستمکش نیرنگ اتحاد مباد

تو بی وفا نه ئی اما جدائی تو بلاست

از مزاج اهل دول رسم اتحاد مجو

در زمین تیره دلان سایه مشترک نشود

گر که با هم همصدا ملت شود

تابع این مردمان دولت شود

گر که همفکری کنند با یکدگر

شهر میگردد گلستان سر بسر

گر که همکاری بود در بینشان

سهل واسان میشود هر کارشان

با تعاون شهر خود گلزار کن

با تعاون خفته را بیدار کن

سختی خود با تعا ون رفع کن

با تعاون دشمنان را دفع کن

اقتصادت با تعاون جور کن

تلخی دنیا زکامت دور کن

زندگی شیرین شود با اتحاد

حل شود هر مشکلی با اتحاد

پیشه کن در زندگی وارستگی

چیره شو در کار با همبستگی

با رفاقت تو به دنیا سروری

گوی سبقت با اخوت میبری

با رفیقان جملگی یکدل شوید

تا شما حلال هر مشکل شوید

یک صدا ویک جهت با اتفاق

تا کدورت رفع گردد با نفاق

گفت پیغمبر به آواز رسا

کل دنیا را بود مالک خدا

با خدای خود اگر مومن شوید

شاد هم شنگول هم خوشدل شوید

گر تعاون شد به شهری برقرار

محتکر از شهر بنماید فرار

آنچه پیغمبر به مردم یاد داد

اتحاد است اتحاد است اتحاد

شعر در مورد همدلی و دوستی

از مزاج اهل دول رسم اتحاد مجو

در زمین تیره دلان سایه مشترک نشود

بیشتر بخوانید : شعر در مورد گذشته ، ها و آینده خوب و تلخ و بد و خاطرات و حسرت ایام گذشته

در حقیقت اتحاد کفر و ایمان ثابت است

اندکی از بدگماینها تخلف کرده اند

رنج دوئی نبرد زما سعی اتحاد

مردیم در فراق و نیامد بکار وصل

چاک جگر کجا بود مژگان ترک را بود

ما داغ این هوس ها در اتحاد بودیم

 اتحاد اندر اثر بین و بدان

نوبهار و مهرگان آمیخته

 پندار، من ضعیفم و ناچیز و ناتوان

بی اتحاد من، تو توانا چه می کنی

 چو عهدنامه نوشتیم، اهرمن خندید

که اتحاد نبود، اینکه با عدو کردیم

 برای همرهی و اتحاد با چو منی

خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری

کبوتر با کبوتر باز با باز !

حقیقت این چنین بوده از آغاز.

در این عصر پر از ناباوری ها

که یکسو برج و باروهای وحشی

خراشیده حریم آسمان را

و یکسویش هزاران کودک خرد

برند حسرت به دندان تکه نان را

به روی پرده های دلکش ساز

به یکسو رقص انگشتان زیبا و خیالی

یه یکسو زخم سرانگشت خونین

یه روی رج به رج از دار قالی.

مگو با من سخن همبستگی را

مگو با من ز کوچ دسته جمعی

کند همجنس با همجنس پرواز.

حدیث شاهزاده و گدا را

که تنها قصه ای از بهر خواب است

مخوان دیگر به گوش کودکانت !

کبوتر را چه جای همنشینی با عقاب است ؟!

 ز اتحاد هیولا و اختلاف صور

خرد ز هر گل نو، نقش صد بتان گیرد

 او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت

از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او

 نشأه و می را نماید با کمال اتحاد

از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا

بیشتر بخوانید : شعر در مورد گریه ، نکن مرد و گریه بر امام حسین و معشوق و خنده و اشک

 نارسایی های طالع مانع است از اتحاد

ور نه با موی میان یار همتابیم ما

 معنی یک بیت بودیم از طریق اتحاد

چون دو مصرع گر چه در ظاهر جدا بودیم ما

همدم و غمخوار منی

محرم اسرار منی

قبله ی آمال منی

با شادی تو شادم

با غم تو بی تابم

ولی افسوس که تو بیوفایی

با یک نگاه دیگه

منو ز خود میرانی

چشممو گریون میکنی

قلبمو لرزون میکنی

منو دگرگون میکنی

حیرون و مجنون میکنی

من تو رو با یار میخوام

تو منو بی یار میخوای

اما باید بهت بگم

اتحاد پیام منه

اتحاد کلام منه

سرود لحظه های منه

پایان غم های منه

 اختلاف رنگ، گل را برنیارد ز اتحاد

با دو رنگی پیش یکرنگان گل رعنا یکی است

شعر در مورد همدلی و همدردی

 سخت جانی سد راه اتحاد سالک است

در صدف آب گهر چون واصل دریا شود؟

 سنگ راه اتحاد سالک است افسردگی

چون گهر شد قطره دور از وصل دریا می شود

بیشتر بخوانید : شعر در مورد نجف آباد ، شعر کوتاه و زیبا در وصف نجف آباد اصفهان

 ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود

کدام ذره شنیدی که آفتاب شود

 بویی شنیده است ز گلزار اتحاد

هر بلبلی که ناز گل از خار وخس کشد

 خضر ره اتحاد ترک لباس خودی است

نغمه چوبی پرده شد راست درآید به گوش

 بلبلان دیوانه اند و بوی گل از اتحاد

می دود در کوچه و بازار چون دیوانگان

بی گذرنامه

از مرز عشقت

تا کجا می کشانی

دلم را ؟

تا فراسوی بام سپیده

یا که

تا اتحاد جماهیر چشمانت ؟

نشأه و می را نماید با کمال اتحاد

از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا

نارسایی های طالع مانع است از اتحاد

ور نه با موی میان یار همتابیم ما

معنی یک بیت بودیم از طریق اتحاد

چون دو مصرع گر چه در ظاهر جدا بودیم ما

دوری منزل حجاب اتحاد ما نبود

داشتیم از هم خبر در هر کجا بودیم ما

اختلاف رنگ، گل را برنیارد ز اتحاد

با دو رنگی پیش یکرنگان گل رعنا یکی است

 از اتحاد عاشق و معشوق می دهد

یادی نظاره گل رعنا درین چمن

 ز تاب زلف تو پیداست حال آن رگ جان

که اتحاد بر آن موی عنبرین دارد

 صلاح جویی تدبیر تو پدید آرد

میان آتش و آب اتحاد شکر و شیر

 ما و مجنون در ازل نوشیده ایم از یک شراب

در میان ما ازان رو اتحاد مشرب است

 پیش از آن روزی که جان را با بدن شد اتحاد

عشق تو با جان من بودند یاران قدیم

 نوشت نامه به اغیار و این بترکه نگاشت

به رمز نام خود از اتحاد بر کاغذ

آخرین بروز رسانی در : دوشنبه 15 آذر 1400
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی زی و لینک مستقیم بلا مانع است.