شعر در مورد فصل بهار

شعر در مورد فصل بهار ، تک بیتی و دوبیتی و شعر کودکانه درباره بهار از حافظ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد فصل بهار

عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند

وز شاخه گل داد دل زار گرفتند

نوروز همایون شد و روز می گلگون

پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فصل بهار کوتاه

چه بوی خوشی می‌وزد از سمت آسمان

پَرپر هزار و یکی گنجشک بهارزا

بر شاخسار بلوطی که بالانشین است

و باز پناه جُستن پوپکی

پیاله‌ی آبی …

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شوشتر ، شعر فردوسی در مورد شوشتر و شعر در مورد شهید شوشتری

شعر در مورد فصل بهار کودکانه

دوستم نداری

و همین بهار

از تمام شاخه های درهمم

گل های هزار رنگ می روید!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فصل بهار برای کودکان

بهار میاید

و لذت جاری رودخانه هاو برکه ها

مرا به سمت آواز قو ها و اردکها می کشانند

و ذرات خورشید

درلال بازی شمیم عطرها

چون کجاوه هایی طلایی

از زمرد بویناک گرده های گل

شیرازه انتظام پروانه ها را

به تاراج می برند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فصل بهار دو بیت

فروردین دارد تمام می شود

اولین باران بهار را که نبوده ای

خودت را

به اولین شکوفه ی اردیبهشت برسان

می دانی که؛

اردیبهشت بی تو… بهشت نمی شود!

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شهر شلوغ ، شعر کوتاه و زیبا درباره شلوغی شهر تهران و تنهایی

شعر در مورد فصل بهار پیش دبستانی

روزهای اول اردی بهشت است

و تقویم ِدل

گره خورده به غروب های بهار

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فصل بهار دوبیتی

خوشا فصل بهار و رود کارون

افق از پرتو خورشید، گلگون

ز عکس نخلها بر صفحه‌ی آب

نمایان صدهزاران نخل وارون

دمنده کشتی کلگای زیبا

به دریا چون موتور بر روی هامون

قطار نخلها از هر دو ساحل

نمایان گشته با ترتیب موزون

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فصل بهار یک بیت

جوانه زده

گلدان کوچکم

دلم کمی بهار می خواهد

نمی آیی؟

بیشتر بخوانید : شعر در مورد شهر غریب ، شهر غربت مولانا و شعر دوری از دیار غربت و تنهایی

شعر در مورد فصل بهار و زیبایی هایش

شادی هایت را بر صورت من بریز

فروردین من !

و اضافه هایش را پست کن

برای کسی که بهاری ندارد …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فصل بهار برای پیش دبستانی

امروز در بهاری ترین روز زندگی ام

چگونه فوت کنم

شمع هایی را که

تنها آرزویشان

تــــــــــو

بودی؟!؟

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره فصل بهار کوتاه

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت

ای دختر بهار حسد می برم به تو

عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا

با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو

بیشتر بخوانید : شعر در مورد قهدریجان ، شعر زیبا و کوتاه درباره شهرستان قهدریجان

شعر کوتاه در مورد فصل بهار

بهار یعنی

جای بوسه‌های مردی

که تو باشی

روی گونه‌های زنی

که من باشم

شکوفه بدهد!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد فصل بهار برای کودکان

دیروز

یک سال تمام

در جست‌وجویت بودم

اما تو بر لب‌هایم خفته بودی

بعد، اشتباهاً

لب‌هایم را به بهار دوختم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاهی در مورد فصل بهار

باز کن پنجرهها را که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

همه چلچله ها

برگشتند

و طراوت را فریاد زدند

کوچه یکپارچه آواز شده است

و درخت گیلاس

هدیه جشن اقاقی ها را

گل به دامن کرده ست

بیشتر بخوانید : شعر در مورد مراغه ، شعر ترکی و فارسی کوتاه و زیبا در مورد شهر مراغه

شعری کوتاه در مورد فصل بهار

ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار

که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار

شعر کوتاه در مورد فصل بهار برای کودکان

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق

نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

آفرینش همه تنبیه خداوند دلست

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

شعر در مورد فصل بهار برای کودکان

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار

شعر کوتاه فصل بهار برای کودکان

خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند

آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

هر که امروز نبیند اثر قدرت او

غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

شعر فصل بهار کودکان

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار

کی تواند که دهد میوه الوان از چوب؟

یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

حیف نیست

بهار باشد و تو نباشی؟

حیف نیست بهار

از سر اتفاق بغلتد در دستم

آن وقت

تو نباشی؟!‏

محمد شمس لنگرودی